http://scas.ir/


کمپین دانشجویان در اعتراض به تحریم ها علیه ایران

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب آقای بان کی مون

دبیر کل محترم سازمان ملل متحد

با سلام و آرزوی تحقق صلح و امنیت جهانی

جنابعالی به عنوان دبیر کل سازمان ملل وظیفه‌ی دیده‌بانی و صیانت از اصول اساسی منشور این سازمان را بر عهده دارید. لذا این انتظار از شما وجود دارد که در مواقع نقض آشکار اصول مذکور وارد عمل شوید.

علیرغم توجه این منشور به حقوق و ارزش‌های انسانی، در عمل مشاهده می‌شود که دولت آمریکا با اتخاذ سیاست‌های سلطه‌جویانه و جنگ طلبانه، این حقوق را آشکارا نقض می‌کند. در چنین وضعیتی سکوت نهادهای مدعی دفاع از حقوق بشر در قبال این جنایت‌ها، پرسش‌های بسیاری را برای افکار عمومی جهان به وجود می‌آورد.

آیا تهاجم نظامی به کشورهای عراق و افغانستان که در ظاهر برای مبارزه با تروریسم و برقراری امنیت در منطقه بود، حاصلی جز کشته شدن صدها هزار شهروند غیرنظامی، آواره شدن میلیون‌ها زن و کودک[۱] و گسترش ناامنی به همراه داشته است؟

آیا پشتیبانی و حمایت از رژیم جعلی صهیونیستی، که مصداق بارز تروریسم دولتی و زیرپا گذاشتن حقوق بشر است، و جلوگیری از برخورد نهادهای بین‌المللی با این رژیم[۲]، خلاف ارزشهای انسانی نیست؟ آیا نمی‌توان آمریکا را شریک جنایات این رژیم نژادپرست در غزه، لبنان و در ترور دانشمندان هسته‌ای ایران دانست؟

آیا حمایت و پشتیابی آمریکا از دولت‌های دیکتاتور و سرکوبگر در بحرین و میانمار، که دستشان به خون هزاران انسان بی‌گناه آلوده است، خلاف اهداف بین‌المللی در جهت گسترش دموکراسی و آزادی‌های مدنی نیست؟

آیا خارج کردن گروهک تروریستی منافقین از فهرست گروه‌های تروریستی آمریکا و حمایت مالی و رسانه‌ای از این گروهک به معنی حمایت از تروریسم نیست؟

آقای بان کی مون

علیرغم اینکه بر اساس معاهده‌ی بین‌المللی ان.پی.تی حق تمام کشورها مبنی بر استفاده‌ی صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای به رسمیت شناخته شده است، دولت آمریکا به بهانه‌های واهی، تلاش می‌کند تا این حق را از ملت ایران سلب کند و در این راه به هیچ قانونی پایبندی ندارد. از جمله، با وضع تحریم‌هایی یکجانبه و غیرمنطقی علیه ملت ایران، در موارد بسیاری از قوانین بین‌المللی تخطی نموده است.

بر اساس منشور حقوق و وظایف اقتصادی سازمان ملل متحد، هیچ دولتی حق استفاده یا ترغیب به استفاده از محدودیت‌های اقتصادی، سیاسی یا هرنوع محدودیت دیگری برای اینکه حق حاکمیت یک دولت دیگر را به زور از او بگیرد ندارد[۳]. در حالیکه تحریم بانک مرکزی یک کشور به عنوان مهمترین نهاد حاکمیتی در عرصه‌ی سیاست‌های پولی، یا تحریم وزرا و مسئولین دولتی، در راستای سلب حق حاکمیت آن دولت می‌باشد.

همچنین بر اساس قوانین سازمان ملل متحد، فشار اقتصادی یا سیاسی بر علیه کشورهای در حال توسعه ممنوع می‌باشد[۴]. این مصوبه به وضوح شامل محدودیت‌ها یا تحریم‌های تجاری، مالی یا سایر انواع تحریم‌های اقتصادی نیز می‌شود و آنها را مغایر با اصول منشور سازمان ملل متحد می‌داند؛ زیرا این محدودیت‌ها بر عملکرد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشورهای در حال توسعه اثر منفی می‌گذارد و بیش از همه به شهروندان آسیب می‌رساند.

بر اساس اصول منشور سازمان ملل، شهروندان عادی در تمام زمانها، حتی در طول جنگ باید مورد حمایت باشند[۵] و تحریم‌های غیرقانونی و یکجانبه‌ی آمریکا، شدیدا حقوق شهروندی و قوانین و هنجارهای بین‌المللی را نقض می‌کند.

منشور سازمان ملل متحد صراحتا اعلام می‌کند که هیچ عضوی، در روابط بین‌المللی خود حق استفاده یا تهدید به استفاده از زور علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی کشور دیگری را ندارد[۶]؛ با این حال دولتمردان آمریکایی نه تنها با تحریم‌های اقتصادی این قانون را نقض می‌کنند، بلکه گستاخانه و با این ادبیات که تمام گزینه‌ها روی میز است، ایران را تلویحا به حمله‌ی نظامی تهدید می‌کنند.

جناب آقای مون

علی رغم ادعاهای دروغین دولتمردان آمریکایی که بیان می‌دارند تحریم‌های اعمال شده تنها به منظور توقف برنامه‌ی هسته‌ای ایران است و این تحریم‌ها را تحریم‌های هوشمند عنوان می‌کنند، نه تنها این تحریم‌ها هوشمندانه نبوده، بلکه به صورت وحشیانه‌ای مردم عادی و شهروندان ایرانی را مورد هدف قرار داده است.

واقعیت این است که برنامه هسته‌ای ایران کاملا صلح‌آمیز است و این تحریم‌ها به برنامه‌ی هسته‌ای ایران ارتباطی ندارد، بلکه این بهانه، تنها پوششی برای دلایل واقعی تحریم‌هاست. موضوع این است که دولت آمریکا هیچ کشوری را خارج از سلطه‌ی خودش تحمل نمی‌کند و ملت‌های مستقل و در صدر آنها ایران، هدف تهاجم او هستند.

مردم ایران همانگونه که در سالیان گذشته نشان داده و اثبات نموده‌اند، در دفاع از حقوق مسلم خود در حوزه‌های مختلف، پایدار هستند و به طور قطع این گونه فشارها بر روند پیشرفت آنان اثر نخواهد گذاشت؛ اما باید این را بدانید که ادامه‌ی روند موجود، تنها سبب از دست رفتن مشروعیت سازمان‌هایی مانند سازمان ملل متحد که مدعی دفاع از حقوق و ارزشهای انسانی هستند، خواهد شد. لذا  این انتظار از جنابعالی به عنوان دبیر کل سازمان وجود دارد که نسبت به این موارد فاحش نقض حقوق بشر، بی‌تفاوت نبوده و با استفاده از ظرفیت‌های تحت اختیار خود نسبت به جلوگیری از ادامه‌ی این قانون شکنی‌ها اقدام نمایید.

http://scas.ir/

+ نوشته شده در  دوشنبه بیستم آذر ۱۳۹۱ساعت 19:27  توسط نظري  | 

 

علي اصغر  احمدي


فهرست

 


 

مقدمه. 3

اصل یک: آغاز تربیت... 3

اصل 2: ابعاد تربیت... 4

اصل 3: کودکی انسان. 5

اصل 4: تفاوت‏های فردی.. 5

اصل 5: انگیزه و تربیت... 6

اصل6: نسبیت در تربیت... 7

اصل 7: هیجان و تربیت... 7

اصل 8: نگرش مثبت به کودک... 8

اصل9: محبت، نیاز مستمر. 8

اصل 10: اندیشه، جوهر انسانیت... 9

اصل 11: احساس کرامت... 9

اصل 12: کنترل‏کننده‏های رفتار. 10

اصل 13: مسالمت‏جویی.. 11

اصل 14: راست و راست‏گویی.. 12

اصل 15: ارتباط.. 13

اصل 16: حیطه‏های رفتار. 14

اصل 17: خلاقیت... 15

اصل 18: گفتن و شنیدن. 16

اصل 19: یادگیری و یاددهی.. 17

اصل 20: نقش و جایگاه مربی و متربی.. 18

 


 

مقدمه

تعلیم و تربیت یک ساخت اعتباری است. ساخت است، از این جهت که دارای اجزایی است که کل واحدی را می‏سازند؛ پویاست از آن جهت که رابطة بین اجزا پیوسته در حال تغییر و دگرگونی است؛ متحول است از این بابت که به سوی اهدافی در حال حرکت است.

اصل در معنای قراردادی و اعتباری آن با مبانی و اهداف، ارتباطی تنگاتنگ پیدا می‏کند. ما از یک طرف با مبانی که جنبة واقعی و حقیقی دارند مواجه هستیم و از سوی دیگر با اهداف که ممکن است جنبة اعتباری و قراردادی داشته باشند. در ساخت‏های متحولی چون تعلیم و تربیت، ما با اهداف قراردادی رو به رو هستیم. وقتی می‏خواهیم از مبانی به سوی اهداف حرکت کنیم، با اصول به معنای بایدها و نبایدها مواجه خواهیم شد.

اولین معنای اصل در قالب بایدها و نبایدها بر این اندیشه استوار است .صرفاً با تکیه بر مبانی نمی‏توان چنین بایدها و نبایدهایی را وضع کرد. مبانی، شرط لازم برای وضع‏ها بایدها و نبایدها هستند، لکن شرط کافی برای آن به شمار نمی‏آیند. در وضع بایدها و نبایدها، باید بر مبانی تکیه کرد، لکن به شرط‏ها و شروط‏ها، اصل عبارت است از باید‏ها و نبایدهایی به مثابة راهنمای عمل برای رسیدن از مبانی به سوی اهداف، با توجه به جمیع جهات ممکن در یک ساخت متحول و اعتباری.

هرچند نمی‏توان از هر مبنایی، هر اصلی را استخراج کرد، لکن مبانی در موضع و جایگاه خود، بایدها و نبایدهایی را نیز بر عمل مربی تحمیل می‏کنند. و در این معنا: "اصل عبارت است از راهنمای عمل در محدوده‏ای که مبانی آن را تعیین و تحمیل می‏کنند."

 

اصل یک: آغاز تربیت

برای این‏که بتوانیم تأثیر تربیتی بر روی فرزندان و دانش‏آموزان خود داشته باشیم، لازم است پیوسته به تربیت خود بیندیشیم و در این راه قدم برداریم.

این اصل به دلایل زیر لازمة تربیت است:

1-انسان بیش و پیش از آن‏که از کلام دیگران تأثیر بگیرد، از عمل آنان اثر می‏پذیرد.

درک کلام، مستلزم شکل‏گیری نظام زبانی و معنایی در ذهن انسان است. تا انسان سابقة کافی و وافی از چیزی در ذهن نداشته باشد، پیام زبانی مربوط به آن چیز را به درستی درک نمی‏کند (آزوبل، 1966 و رکت ولزلی، 1988). در حالی که درک عمل بسیار زودتر و ساده‏تر انجام می‏پذیرد.

2-تربیت خویش، مستلزم آموزش مادام‏العمر است. یادگیری مادام‏العمر موجب می‏شود مربی و معلم، پیوسته از متربی خود جلوتر باشند و همین امر نفوذ آنان را مستدام می‏سازد.

معلمان و مربیان و والدینی موفقند که در یک‏جا راکد باقی نمی‏مانند و عملاً توانمندی خود را در یادگیری نشان می‏دهند.

3-کسانی که دست به کار تربیت می‏شوند، به خصوص تربیت خود، به دشواری‏های تغییر خویشتن بیش‏تر واقف شده، اندیشه‏ای واقع‏بینانه در مورد متربی خود پیدا می‏کنند. از این‏رو افراد خود ساخته، به رغم رسیدن به کمال اخلاقی و معنوی، در مقایسه با کسانی که از تربیت خویش غافلند، دیگران را کم‏تر مورد سرزنش قرار می‏دهند و برای توصیه‏های اخلاقی و تربیتی خویش، راه‏های عملی‏تری پیش پای متربیان خود می‏گذارند. این‏گونه افراد به دلیل رشد علمی و عقلی خود، دیگران را نیز بهتر می‏شناسند. این‏گونه افراد دیگران را زودتر تحت تأثیر قرار می‏دهند، متواضعند و هم حسی خوبی با متربیان خود دارند. این‏ها همه موجب می‏شود متربی قلباً به سمت مربی خود سوق پیدا کند و در دل احترام عمیقی نسبت به وی احساس نماید.

اصل 2: ابعاد تربیت

در تربیت باید به رشد همه جانبه و متوازن شخصیت متربی توجه داشت. نگرش محدود در تربیت نمی‏تواند ما را به هدف برساند.

انسان موجودی است واحد. هرچند که به اعتباری مرکب است از جسم و جان، به رغم یگانگی وجود انسان و غیر قابل تجزیه بودنش، دارای ابعاد گوناگون است. مهم‏ترین ابعادی که می‏توان برای زندگی روانی انسان برشمرد عبارتند از:

1- بعد شناختی

2- بعد عاطفی

3- بعد حرکتی- جسمانی

4- بعد اجتماعی

5- بعد اخلاقی

6- بعد هنری

این ابعاد نه‏تنها یکپارچگی روانی انسان را تهدید نمی‏کند، بلکه مقوّم و مؤیّد آن نیز هست، هر بعد با حفظ حدود خود، متأثر از سایر ابعاد و وابسته به آن‏ها نیز می‏باشد.

بعد شناختی انسان بر جنبه‏های ادراکی او تأکید دارد. برای پرورش جنبة شناختی کودک نه‏تنها باید تصورات و تصدیقاتی را به عنوان مصالح اولیة تفکر در اختیار کودک قرار دهیم، بلکه مهم‏تر از آن باید به نحوة پردازش داده‏های شناختی نیز توجه داشته باشیم. یعنی نه‏تنها باید افکار را به کودک آموخت، بلکه باید روش فکر کردن را نیز به وی آموزش داد.

توجه به جنبة عاطفی انسان یعنی بعد انگیزشی و شکل دادن و پرورش انگیزه‏های مثبت و حذف انگیزه‏های منفی، از وظایف مهم تربیت است.

توجه به بعد حرکتی- جسمانی انسان در تربیت، یعنی سالم و متعادل نگه داشتن جسم و حرکات نیز از جمله وظایف تربیتی است. جسم نه‏تنها باید از سلامت و تعادل کافی برای امروز کودک برخوردار باشد، بلکه در مراحل مختلف عمر نیز باید از استحکام و تعادل خوبی بهره‏مند باشد.

در تربیت بعد اجتماعی شخصیت باید توجه داشت که هریک از ما در هر بُرهه از زمان در یک بازی اجتماعی مشارکت داشته باشیم. تربیت اجتماعی در حقیقت آماده کردن افراد برای ورود به بازی‏های قانونمند اجتماعی است.

محیط از طریق ارائة قواعد و قوانین و هنجارها، و پی‏گیری در انجام آن، وجدان اخلاقی را در درون فرد شکل داده، تقویت می‏کند. تربیت باید به پرورش این بعد از شخصیت کودک توجه داشته باشد. دیدن و درک زیبایی‏ها و نیز آفریدن زیبایی‏ها باید در تربیت مورد توجه قرار گیرد. او را باید برای ایجاد صحنه‏ها و آثار زیبا تشویق کرد.

اصل 3: کودکی انسان

انسان در مقایسه با سایر حیوانات رشدی بسیار آرام ولی گسترده و عمیق دارد. فرزندان حیوانات، بسیار سریع به استقلال می‏رسند، ولی فرزند انسان بسیار کند به این درجه و مرحله می‏رسد. با این حال انسان می‏تواند در مسیر رشد و کمال خود به نقاطی برسد که هیچ موجودی نمی‏تواند به آن سطح دسترسی پیدا کند. در تربیت باید برای رسیدن به اهداف بلند و عالی، عزم را جزم کرد و با آرامش، لکن با استواری و استحکام به طرف آن اهداف حرکت کرد. عجله کردن برای رسیدن به اهداف، آن هم اهدافی ظاهری نه‏تنها به سود تربیت نیست، بلکه به آن آسیبی جدی وارد می‏کند.

اصل 4: تفاوت‏های فردی

توجه به تفاوت‏های فردی، لازمة یک تربیت متعادل و درست است. انسان‏ها همه یکسان خلق نشده‏اند و مربیان باید ضمن داشتن برنامة کلی در تربیت، به ویژگی‏های منحصر به فرد هر یک از متربیان توجهی خاص داشته باشند. بنابراین لازم است:

1- مربیان به ویژگی‏های اساسی و بنیادی در تربیت از قبیل هوش، انگیزش، خلاقیت و سلامت روانی توجه داشته، تفاوت‏های فردی متربیان را در این زمینه‏ها مورد عنایت قرار دهند.

2- جایگاه هر متربی را در میان هم‏سالان خود مشخص کنند.

3- پیشرفت کودک و نوجوانی را نسبت به خود او در نظر بگیرند.

4- در طراحی برنامه‏های تربیتی متربی را اصل قرار دهند، نه برنامه را.

اصل 5: انگیزه و تربیت

کودک در زندگی باید با گام‏ها و انگیزة خود حرکت کند. بازده اندک کودک را به نتیجة بالا و درخشانی که با فشار و تلاش ما به دست آمده است، نفروشیم.

اولین نکته در تقویت انگیزه‏های درونی کودک، مواجه کردن کودک با محرومیت‏های نسبی و شناخت انگیزه‏ها و راه‏های پاسخگویی به آن‏هاست.

شاگردی که نمرة خوبی دریافت می‏کند مستوجب دریافت تشویق و توجه بیش‏تر است و دانش‏آموزی که نمرة کم‏تری به دست می‏آورد، تشویق و توجه کم‏تری دریافت می‏کند و یا حداکثر این‏که تشویق و یا توجهی دریافت نمی‏کند، نه این‏که چوب بخورد و تنبیه شود.

از جبر پنهان و یا عوامل برانگیزاننده استفاده کنیم.

اگر به نوجوانی که با سهل‏انگاری وضو می‏گیرد، بگوییم: "به این شکل که وضو می‏گیری بهتر است نماز نخوانی، زیرا نماز با تمامی مقدمات و اجزایش باید درست باشد."

آن‏چه می‏تواند کودک را به طرف رشد و کمال سوق دهد، انگیزه‏هایی است که از درون او را به سمت اهداف هدایت می‏کند. این انگیزه‏ها باید شناخته شده، در جهت تحریک بیش‏تر کودک و نوجوان تقویت شوند. به این منظور در مورد انگیزه‏ها لازم است بدانیم که:

1- انگیزه‏های اولیه و طبیعی مانند گرسنگی، تشنگی، کنجکاوی و... می‏تواند برانگیزانندة تعدادی از رفتارها باشند. محرومیت نسبی در این انگیزه‏ها می‏تواند موجب تشدید آن‏ها شود.

2- به کمک انگیزه‏های اولیه و طبیعی باید انگیزه‏های ثانویه‏ای مانند تمایل به پیشرفت تحصیلی را ایجاد و تقویت نمود.

3- باید با فراهم آوردن زمینة لازم برای عمل موفقیت‏آمیز کودک و نوجوان انگیزه‏های او را تقویت کرد.

4- از طریق اجتناب از اجبار آشکار و محسوس، از تضعیف انگیزه‏ها جلوگیری کرد.

اصل6: نسبیت در تربیت

تلاش و بازدهی که متناسب با توان کودک است باید تشوق وتقویت شود. انتظار نداشته باشیم که فرزندمان در عمل و شخصیت، کامل و بی‏نقص باشد.

برای تعیین ملاکی برای تنبیه و تشویق رفتار از عوامل خارجی و آرمانی کم‏تر استفاده کنیم. مثلاً رفتار فرزندمان رابا کودک و یا نوجوان دیگری، هرچند هم سن و سال ویا کوچک‏تر از او باشد، مقایسه نکنیم. کودک یا نوجوان باید با خودش مقایسه شود.

تربیت بدون تشویق و تنبیه مناسب، امکان‏پذیر نیست. لکن باید توجه داشت که هرچیزی در مورد کودک نمی‏تواند مورد تشویق و یا به خصوص مورد تنبیه واقع شود. مثلاً نباید تغییراتی که خارج از اختیار و ارادة کودک و نوجوان است، زیاد مورد تشویق قرار گیرد و یا خدای ناکرده تنبیه شود. آشفتگی دورة نوجوانی چیزی نیست که به سبب آن نوجوان را تنبیه و یا سرزنش کنیم. هم‏چنین به دلیل زیبایی چهره و یا هوش سرشار یک کودک نباید او را مورد تشویق قرار داد، بلکه آن چیزی که باید مورد تشویق قرار گیرد، "عمل" و بازده موفقیت‏آمیز کودک و نوجوان است. هر گام کودک و نوجوان به جلو می‏تواند مورد تشویق قرار گیرد و در مواردی نیزهر گام او به عقب می‏تواند مورد تنبیه واقع شود.

اصل 7: هیجان و تربیت

در کار تربیت، هیجانی بودن رابطة عکس با تأثیر مثبت دارد.

سه جزء "شناخت"، "انگیزه" و "حرکت" اجزای مکمل برای انجام یک کار هستند. هیجانی شدن، کنترل فرد را بر رفتارش کاهش می‏دهد، و از آن‏جا که تسلط بر خویشتن لازمة تربیت است، هیجانی شدن، این تسلط را کاهش می‏دهد در نتیجه حاصل تربیت بیش از پیش ضایع می‏شود.

مربی باید یکی از عناصری که در تربیت باید به متربی خود منتقل کند همین عنصر تسلط بر خویشتن است. مربی باید تلاش کند میزان تسلط فرد بر اعمال و امیالش را افزایش دهد.

هرچند که هیجانات بخشی از زندگی ما هستند، لکن باید مهار شوند و به شکل معقول مورد استفاده قرار گیرند. در تربیت باید گفت که نمی‏توان هیجانی بود وبا هیجان عمل کرد، بلکه آرامش و سکینه لازمة تربیت است. مربی باید به آرامش و سکون خود، تربیت را امری دلنشین و امکان‏پذیر نشان دهد. آرامش در تربیت موجب جلب و جذب متربی است و هیجانی بودن موجب فرار او را فراهم می‏آورد.

اصل 8: نگرش مثبت به کودک

مربیان به طور معمول، در مواجهه با متربیان خود، آنان را مورد ارزیابی قرار می‏دهند. این گونه ارزیابی‏ها بیش‏تر از آن‏که ارزیابی واقعی دیگری باشد، منعکس کنندة ویژگی‏های ماست.

یکی از علت‏های مؤثر در شکل‏گیری خود پنداره نحوة واکنش اطرافیان فرد درمقابل اعمال و رفتارهای اوست. اطرافیان کودک یا نوجوان به کرات رفتار او را ارزش گذاری می‏کنند و از رفتارهای عینی وجزئی او قواعد کلی می‏سازند و به او منعکس می‏کنند. چنین کاری به تدریج خودپندارة خاصی در کودک و یا نوجوان شکل می‏دهد و او را به سمت یک اسناد خاص رهنمون می‏شود.

اگر کار غلط و ناشایستی انجام می‏دهند، تنها غلط بودن آن کار را به آنان گوشزد کنیم و آن را کلی نکنیم.

هریک ازما انسان‏ها تصوری از خودمان داریم که اصطلاحاً آن را خودپنداره می‏گویند. خودپنداره‏ها ممکن است مثبت یا منفی، ضعیف یا قوی باشند. کسی ممکن است تصوری مثبت از خود داشته باشد و با دید واقع‏بینانه خودش را ارزیابی کند. در حالی که فرد دیگری ممکن است تصویری منفی و بی‏کفایت از خود ارائه کند. برای یک تربیت صحیح باید به کودک یا نوجوان کمک کنیم تا خودپنداره‏های با کفایت مثبت و منفی او را واقع‏بینی ببینیم و مورد ارزیابی قرار دهیم. می‏توانیم صفات مثبت او را با قید کلی به کار ببریم، ولی نباید صفات منفی او را به شکل کلی به او منعکس کنیم. اگر نمرة خوبی می‏گیرد ،می‏توانیم به او بگوییم این نمره نشانگر هوش بالای تو و یا پشتکار زیاد توست، ولی در مورد نمرة کم درست نیست که بگوییم این نمره نشانگر کم‏هوشی و یا تنبلی تو می‏باشد.

اصل9: محبت، نیاز مستمر

انسان وقتی نیازهای اولیه‏اش تا حدی مرتفع می‏شود، نیازهای جدیدی را به میدان می‏آورد. از جمله این‏که انسان‏ها از اولین سال‏های زندگی می‏خواهند علاوه بر جای فیزیکی و آشکار، جایی نیز درقلب‏های دیگران داشته باشند، یعنی نشان می‏دهند که طالب محبت دیگران هستند. این نیاز یک نیاز مستمر و حیاتی برای زندگی روحی و معنوی انسان است. احساس محبت نیز یک ضرورت مستمر برای حیات روحی ماست. برای تنبیه کودک نباید او را از محبت محروم کنیم، بلکه می‏توانیم از روش‏ها و ابزارهای دیگری، به خصوص "توجه" و "بی‏توجهی" استفاده کنیم.

اصل 10: اندیشه، جوهر انسانیت

در مقایسه بین شیرین زبانی فرزندمان و کلامی که از روی تأمل و تفکر به زبان آورده، کلام مبتنی بر تفکر را بیش‏تراز شیرین زبانی او مورد توجه قرار دهیم. دراین‏جا صحبت بر سر غلط بودن یا درست بودن کلام نیست، بلکه صحبت بر سر اندیشیدن و سخن گفتن است، حتی اگر سخنی نادرست باشد.

 برای تقویت گفتاری که بر اندیشه استوار است، باید به عمل متربی توجه و دقت بیش‏تری مبذول نماییم.

شرایط لازم برای فعال کردن ذهن متربی را فراهم آوریم. از جمله این‏که سؤال‏های خوبی برای او مطرح کنیم. جریان تفکر او را پی‏گیری نماییم و او را با موقعیت‏هایی که برانگیزانندة اندیشه است مواجه سازیم.

عقل و اندیشة انسان، پایه و اساس انسانیت را می‏سازند. رشد انسان در اصل و اساس وابسته به رشد عقلی اوست. بر این اساس لازم است در تربیت فرزند تفکر عقلانی او را تقویت کنیم. این تقویت نه تنها به لحاظ فردی دارای اهمیت است، که به لحاظ اجتماعی و برقراری رابطه‏هایی سالم و سازنده در اجتماع نیز ضروری است به این جهت لازم است سخن و عمل مبتنی براندیشه را در متربی تقویت کرده، عملاً نشان دهیم که ما تسلیم سخن حق و درست هستیم، حتی اگر عملاً بر خلاف میل و خواست ما باشد.

اصل 11: احساس کرامت

"احساس گرامت، حافظ سلامت روانی، اجتماعی و اخلاقی و پشتوانة تحرک و مسئولیت‏پذیری انسان است. آن را پیوسته برای متربی خود تأمین کنیم."

منِ آرمانی[1]: ما علاوه بر آن که تصوری از وضعیت کنونی خویش داریم، برای خود نحوه‏ای از بودن را نیز ترسیم می‏کنیم.

منِ آرمانی هرچند که انسان را در جهت تحول و تحرک سوق می‏دهد، لکن در سعادت و شقاوت انسان نقشی بسیار مهم ایفا می‏کند. این‏که چه سمت و سویی را به شکل آرمانی برای خود در نظر بگیریم، می‏تواند تأثیر بسزایی در حرکت‏های بعدی ما در زندگی داشته باشد. یکی از وظایف تعلیم وتربیت، ایجاد "منِ آرمانی" مناسب برای متربی است.

خود بزرگ‏بینی، حاصل مقایسة خود با دیگران است؛ در حالی که احساس کرامت، توجه انسان به ارزش انسانی و الهی خویشتن است. کسی که دارای احساس کرامت است، برای دیگران، حتی مخالفان خود، ارزش قائل است. کسی که دارای احساس خود بزرگ‏بینی است از خود تعریف‏هایی می‏کند که غیرواقعی است، فردی که دارای احساس کرامت نفس است واقع‏بینانه خود رامعرفی می‏کند. احساس خود بزرگ‏بینی بر یک احساس حقارت عمیق استوار است، حال آن‏که احساس کرامت، بر احساس ارزشمند درونی تکیه دارد.

امام علی (ع): می‏فرماید:"اَلعالِمُ مَن عرف قدرَهُ و کفی بالمرءِ جهلاً اَن لا یَعرِفَ قدره. یعنی دانشمند کسی است که ارزش خویش را بشناسد و برای مرد (انسان) همین جهل کافی است که ارزش خود را نداند.

اگر آنچه در مورد خود می‏شناسیم، همراه با کرامت و عزت نفس باشد ما را بیش‏تر به سمت کمال و ارزش‏های مثبت سوق می دهد، ولی اگر خود را موجودی پست بدانیم، بیش‏تر به سمت آلودگی‏ها سوق پیدا می‏کنیم. مهم‏ترین مبنا برای این که خود را ارزشمند بدانیم این است که به ارزش واقعی انسان توجه داشته باشیم و انسان را با ملاک‏هایی چون پول و یا قضاوت دیگران، مورد ارزیابی قرارندهیم. باید در تربیت به فرزندمان بگوییم که او از آن جهت که یک انسان است و دارای کمالات انسانی است، ارزشمند است. این احساس ارزشمند می‏تواند او را از آسیب‏های بسیاری مصون بدارد.

اصل 12: کنترل‏کننده‏های رفتار

تشویق و تنبیه دو جزء لاینفک در تربیت هستند. در درجة اول استفاده از روش‏هایی است که متربی را از انجام کارهای نامطلوب، ناخشنود کند. بی‏توجهی، قهر، سرزنش، محروم‏سازی و امثال آن‏ها شیوه‏های تنبیهی‏یی هستند که جنبة انسانی دارند.

انسان در کنار نیازهای جسمانی خود، نیازهای روانی متعددی دارد که از جملة این نیازها، نیاز به توجه است. نیاز به توجه باید به شکل مثبت و سازنده ارضا شود و ضمن آن می‏توان رفتارهای کودک و نوجوان را در جهت مطلوب شکل داد.

نظر به اهمیتی که "توجه" در زندگی انسان دارد، می‏توان از آن برای ایجاد رفتارهای مطلوب و از بین بردن رفتارهای نامطلوب استفاده کرد. عدم رعایت نکات ظریف تربیتی رفتارهای نادرست رادر کودک تقویت کند. وقتی کودکی به آرامی در گوشه‏ای نشسته و مشغول انجام تکالیف خود است، مورد توجه قرار نمی‏گیرد، ولی به محض این‏که بلند می‏شود و شیطنت می‏کند، مورد توجه اطرافیان قرار می‏گیرد.

می‏توانیم از "توجه کردن" به کودک یا نوجوان به عنوان پاداش و تقویت و از بی‏توجهی به عنوان تنبیه یا به عبارت دقیق‏تر از بی‏توجهی برای تقویت نکردن یک رفتار استفاده کنیم.

تقویت متناوب از تقویت مستمر مؤثرتر است. ولی توجه داشته باشیم که رفتار نادرست را باید به طور پیوسته مورد بی‏توجهی قرار دهیم. لازم نیست در مورد همة رفتارها برای متربی خود توضیح دهیم که چرا به او بی‏توجهی می‏کنیم و یا چرا به او توجه نشان می‏دهیم. به کمک "توجه" و کنترل به موقع آن می‏توانیم رفتارهای متربی را در جهت مطلوب سوق دهیم، مشروط بر آن‏که:

از توجه کردن به عنوان تقویت کننده یا پاداش استفاده کنیم.

رفتار درست و مطلوب را برای خود دقیقاً مشخص کنیم.

از توجه و بی‏توجهی به شکل نظامدار استفاده کنیم.

از توجه به شکل پیوسته استفاده نکنیم بلکه به شکل سهمی از آن بهره بگیریم.

مقدار توجه و بی‏توجهی باید متناسب با رفتار، تغییر پیدا کند.

اصل 13: مسالمت‏جویی

مهمترین علت‏های بروز شرایط مبارزه‏طلبی بین مربی و متربی .

1-عوامل ناشی از تحول بهنجار کودک و نوجوان

2-وجود برخی از کنش‏های نابهنجار

در میان مراحل مختلف تحول راحت‏ترین و آرام‏ترین مرحله، سنین دبستانی، یعنی فاصلة 6 تا 11 سالگی است. مراحل پیش از این و مرحلة نوجوانی که پس از دورة دبستان قرار گرفته است. در درون خود رفتارهایی دارند که می‏تواند مربی ناآشنا را به جنگ با متربی بکشاند. انجام اعمال تلافی‏جویانه از طرف مربی، احساس ستم‏دیدگی و مورد بی‏مهری قرار گرفتگی را در کودک ایجاد می‏کند. چنین شرایطی در سنین پیش دبستانی، اگر همراه با هیجانی شدن مربی به شکل عصبانی شدن، پرخاش کردن و یا گریه کردن باشد، اثری به مراتب بدتر به جای می‏گذارد. کودکی که احساس کند عملش تأثیر هیجانی بر مربی گذاشته، تقویت می‏شود که عملش را باز تکرار کند.

رسول اکرم اسلام -صلی الله علیه و آله- فرمود: نوجوان را در موضع مشاور و وزیر خود قرار دهد، تا او از این طریق هم خود را به منصة ظهور برساند و هم با مربی احساس همدلی و هم‏حسی بیش‏تری کند.

 مهمترین اختلالاتی که در زیر مجموعة اختلال‏های رفتار اغتشاشگر یا ایذایی قرار می‏گیرند عبارتند از:

الف)اختلال رفتار ارتباطی یا اختلال سلوک.[2]

ب)بیش فعالی، با، یا بدون نارسایی توجه.[3]

ج)اختلال تضادورزی مبارزه‏طلبانه.[4]

مربی هرگاه احساس کینه و دشمنی با متربی خود داشته باشد، دیگر نمی‏تواند نفوذ و تأثیر تربیتی خویش را ادامه دهد. بنابراین مربی نه تنها باید خود را از داشتن احساس کینه نسبت به متربی دور کند، بلکه از انجام کاری که موجب برانگیختن احساس دشمنی در او می‏شود نیز باید برحذر باشد.

به دلایل چندی ممکن است کودک و یا نوجوان با مربیان خود سر ناسازگاری داشته باشد. از جمله این‏که در برخی از مراحل رشد، متربی به لحاظ سازگاری دچار مشکل می‏شود و یا در بعضی موارد ممکن است دچار اختلالی شود که سازگاری او با دیگران را با مشکل مواجه کند. در همة این شرایط باید توجه داشته باشیم که ناسازگاری را نمی‏توانیم با ناسازگاری ازبین ببریم. بنابراین از ایجاد فضای آشفته بین خود و متربی خود اجتناب کرده،سعی کنیم با ایجاد رابطه‏ای مبتنی را درک و احترام متقابل، اوضاع آشفته را به سامان برسانیم.

اصل 14: راست و راست‏گویی

در تربیت کودک، اعمال و احساسات ما نافذتر و تأثیرگذارتر از کلام ما بر متربی است.

حضرت علی -علیه السلام- می‏فرماید: "لِسانُ الحالِ اَصدقُ مِن لِسانِ المقالِ.([5]) "یعنی زبان حالت و حال صادق‏تر از زبان گفتار است. اگر به متربی خود، احیاناً دروغ بگوییم، زبان حال ما و به عبارتی رنگ رخسارة ما واقعیتی دیگر را به او می‏گوید و در این هنگام است که ما به عنوان یک مربی در نزد و نظر او تبدیل به انسانی دورو و دو چهره می‏شویم.

دروغ‏گویی نه تنها به جایگاه مربی در نزد متربی لطمه وارد می‏کند، بلکه او را آماده می‏سازد که در جهت انحطاط اخلاقی گام بردارد. امام کاظم -علیه السلام- ونیز از امام صادق -علیه السلام- نقل شده که فرموده‏اند: هرکسی که راست‏گو باشد، اعمالش منزه خواهد شد.

راستگویی و تقید به آن انسان را از ارتکاب اکثر اعمال نادرست اخلاقی باز می‏دارد. وقتی راست‏گویی بر اعمال فرد حاکم باشد، این مصالح فردی نیست که اعمال وی را تغییرمی‏دهد، بلکه این واقعیت است که در عمل فرد متجلی می‏شود؛ و از آن‏جا که واقعیت یک چیز بیش‏تر نیست، عمل نیز از یکرنگی و وحدت تبعیت می‏کند. با غلبة راست‏گویی بر رفتار و اخلاق آدمی، انسان از اضطراب ناشی از فاش شدن دروغ‏هایی که می‏گوید و ازاضطراب ناشی از چندگانگی رفتار و کلامش رها می‏شود و آرامش و سکون بر او حاکم می‏گردد. پس به او راست‏گویی را بیاموزیم، و این کار ممکن نیست، مگر این که خود به این عمل مقید باشیم.

از راه تقید عملی به راست‏گویی است که می‏توانیم هستة مرکزی در شخصیت کودک و نوجوان را که همانا "وجدان([6])" است شکل دهیم. اگر وجدان به خوبی شکل بگیرد، اعمال نیز، کنترل خواهند شد. اریکسون([7] )روان‏شناس آلمانی الاصل معتقد است: "وجدان در درون کودک بخشی را به وجود می آورد که پیوسته به عنوان ندای درونی([8]) عهده‏دار مراقبت از خود([9]،) هدایت خود([10]) و تنبیه خود([11]) است". اگر قاعده‏ای به طور منظم و مستمر به کودک ارائه شود، کودک از طریق درونی کردن آن قاعده وجدان خود را می‏سازد. اگر قاعده‏ای گاه به کودک ارائه شود و گاه ضد آن به او عرضه گردد، درونی سازی آن قاعده به سادگی انجام نمی‏گیرد. اگر مربی بنا به مصالحی دروغ بگوید و بنا به مصالحی راست، کودک نمی‏تواند راست‏گویی را به عنوان یک قاعده و هنجار درونی کند.

روان شناسان معتقدند که در اثر درونی شدن یک قاعده، وقتی کودک خلاف آن قاعده عمل کند، دچار احساس گناه می‏شود. این احساس گناه خود تنبیه کننده است. احساس گناه در این‏جا یک عنصر تربیتی است و فرد به کمک آن از تکرار عمل نامقبول اجتماعی و اخلاقی پرهیز می‏کند. در مورد راستگویی نکتة دیگری را نیز باید مورد توجه قرار داد. قاعدة راست‏گویی مستلزم گفتن همه‏چیز نیست. حضرت علی -علیه السلام- می‏فرماید: نمی توانی راست گو باشی، مگر آن که برخی از آنچه را که می‏دانی کتمان کنی. کسی که  هنر کتمان را بداند، از دروغ گفتن بی‏نیاز می‏شود. باید توجه داشته باشیم که در مقابل کودک نیز نباید هر آنچه را می‏دانیم بیان کنیم. اگر کودک سؤالی می‏پرسد ک دانستن پاسخ آن به مصلحت او نیست، یا به آن سؤال پاسخ ندهیم یا اینکه بخشی از پاسخ را به او بگوییم که برای وی مضر نیست.

اصل 15: ارتباط

یکی دیگر از کارکردهای زبان، کمک به اندیشیدن است. زبان‏ها در قالب کلمات و اصطلاحات به انسان کمک می‏کنند تا در مورد پدیده‏های مختلف بیندیشند. زبان هرقدر غنی‏تر باشد، تفکر را بیش‏تر تسهیل می‏کند.

سه کارکرد مهم زبان، یعنی 1- کارکرد ارتباطی 2- کارکرد هیجانی و 3- کارکرد فکری، نقش‏های تعیین‏کننده‏ای در زندگی انسان دارند. زبان مهم‏ترین ابزار برای اِعمال تربیت است. زبان برای اِعمال یک تربیت انسانی و حتی برای انتقال عواطف، مهمترین ابزار به شمار می‏آید. به کودک جز راست نباید گفت، هرچند که هر راست نیز نشاید گفت.

در ارتباط کلامی در تربیت، لازم است به نکات زیر به خوبی توجه کنیم:

از کلام برای انتقال روشن پیام استفاده کنیم. باید با هرکسی با زبان قابل فهم او سخن بگوییم با متربی خود به گفت‏و گو بپردازیم و از بیان یک سویة مطالب اجتناب کنیم.

کلام را از بار هیجانی منفی تهی کنیم و در صورت لزوم بابار هیجانی مثبت همراه نماییم.

از تکرار بیهودة مطالب جداً بپرهیزیم. سخن گفتن مهمترین رفتار انسانی است. باید به بهداشت زبان و گفتار در تربیت توجه نمود و از آن به گونه‏ای استفاده کرد که موجب بهره‏گیری بیش‏تر و بهتر در پرورش فرزندان باشد، نه موجب تخریب رابطه. زبان باید اصلاح کنندة رابطة ما با متربی باشد، نه آزار رساننده و تخریب کننده.

اصل 16: حیطه‏های رفتار

یکی از رایج‏ترین این رفتارها به عادت‏های غذایی بچه‏ها مربوط می‏شود.در مورداعمال مجاز، نیمه‏مجاز و غیر مجاز نکاتی را باید مدنظر داشت.

1- نسبیت: باید توجه داشت که تعیین حدود اعمال مجاز، نیمه‏مجاز و غیرمجاز، نسبت به سطح فرهنگ خانواده متفاوت است.

مسواک نزدن ممکن است یک رفتار غیرمجاز تلقی شود ولی برای خانوادة دیگر ممکن است همین رفتار در محدودة نیمه‏مجاز قرار گیرد. باید توجه داشت که بسیاری از رفتارها برای همة مربیان مجاز، نیمه‏مجاز یا غیرمجاز هستند و این اعمال میان همة انسان‏ها مشترک است. اعمال مجاز شامل اعمال واجب و مباح، اعمال نیمه‏مجاز شامل اعمال مکروه و مستحب و اعمال غیرمجاز شامل محرمات می‏گردد.

2- تحول: باید به این سمت حرکت کنیم که به تدریج حیطه‏های اعمال از بیرون به درون متربی منتقل شود. یعنی به جای این که مربی و محیط تربیتی تعیین  کند که چه چیزی مجاز و چه چیزی نیمه‏مجاز وغیر مجاز است، خود متربی از درون دست به چنین عمل بزند. برای کودک دبستانی حدود اعمال نیمه‏مجاز بسیار محدود است. او خود مایل است که تحت راهنمایی‏های مربیان خویش دست به عمل بزند درحالی که یک نوجوان مایل است حیطة اعمال نیمه‏مجاز او بیش‏تر باشد و او خود بیش‏تر دست به انتخاب بزند.

3- پرورش وجدان: با رعایت این سه حیطه، ما به تدریج وجدان را در درون کودک پرورش می‏دهیم. وجدان عامل کنترل درونی است. یکی از مهمترین اهداف تعلیم وتربیت نیز پرورش همین وجدان است. از طریق اعمال حیطة نیمه‏مجاز، اراده و کنترل فرد بر خودش را تقویت می‏کنیم. یعنی به او می‏فهمانیم این خود اوست که باید عمل درست را انجام دهد و از عمل نادرست دوری بجوید. خودکنترلی یکی از وجوه مهم وجدان است.

4- استفاده از کنترل‏های تربیتی: برای تعیین اعمال غیرمجاز لازم است ضمن توضیح اعمال غلط و نادرست برای متربی، با قاطعیت و صلابت، ولی با خونسردی و آرامش او را از انجام چنین اعمالی دور کنیم.

در مورد اعمال حیطة نیمه‏مجاز نیز لازم است موضع خود را برای فرزندمان مشخص کنیم، لکن به او اجازه دهیم که خودش انتخاب کند و اگر جنبة درست را انتخاب کرد، با او با خوش‏رویی مواجه شویم. بهتر است در مقابل انجام جنبة نامطلوب عمل نیمه‏مجاز، با کرامت سکوت مواجه شویم. هرچیزی را در مورد کودک نمی‏توان مورد تشویق و تنبیه قرار داد. بلکه این اعمال و بازده عملی اوست که باید مورد تشویق و تنبیه قرار گیرد. باید بین اعمال و رفتارهای مجاز و غیرمجاز او تفکیک قائل شویم. اعمال مجاز را تقویت و اعمال غیرمجاز را خاموش کنیم. لذا بین دو حد مجاز و غیرمجاز حیطه‏ای قرار دارد به نام حیطة نیمه‏مجاز. این حیطه شامل اعمالی است که کودک مایل به انجام آن است و یا تمایلی به انجام آن ندارد، لکن مربی بر خلاف او فکر می‏کند. در صورتی که این دسته از اعمال ضدیت بنیادی و آشکار با ارزش‏های تربیت نداشته باشد، باید به کودک و نوجوان اجازه داد که در این حیطه دست به انتخاب بزنند.

اصل 17: خلاقیت

جای آن‏که پاسخ‏دهندگانی خوب برای سؤال‏های کودک و نوجوان باشیم، سؤال‏کنندگان یا به عبارتی هدایت کنندگان خوبی برای آنان باشیم.

این معلم نیست که مطالب را به ذهن کودک منتقل می‏کند، بلکه این خودکودک است که آن‏ها را دریافت و در ذهن بازآفرینی می‏کند. معلم تنها زمینه‏ساز چنین خلاقیتی است.

خلاصه آنکه تعلیم چیزی نیست که ما به شکل فعال به کودکی که منفعل است بدهیم، بلک او در اصل فعال است و مربی باید پاسدار فعالیت او که همان درک خلاق اوست باشد. مربیان و معلمانی که میدان را برای کشف کودک باز می‏کند، او را در جهت رشد حقیقی هدایت می‏کنند. لازم است مربیان، به نکات زیر توجه خاص داشته باشند:

1- نقش فعال کودک و نوجوان رادر یادگیری به طور جدی در نظر بگیرند اجازه بدهند کودک و نوجوان با شوق و ذوق خود به طرف یادگیری بیاید و از تحمیل مطالب خودداری کنند. اگر رفتارها و گفتارهای درست و رو به رشد کودک را، که به شکل خودانگیخته بیان می‏شود، به موقع مورد توجه و تقویت قرار دهیم او را بیش‏تر به سمت دانستن و یاد گرفتن سوق می‏دهیم.

2- برای رشد خلاقیت‏های کودک لازم است سؤال کنندگان خوبی باشیم تا پاسخ دهندگانی خوب. یعنی زمانی که با سؤالی از جانب کودک مواجه می‏شویم، سعی نکنیم بلافاصله جواب سؤال را بدهیم. بهتر است او را کمک کنیم تا خود پاسخ سؤالش را بیابد.

3- برای رشد خلاقیت فرزند باید از عجول بودن پرهیز کنیم.

خلاقیت زیربنای اصل یادگیری در انسان به شمار می‏آید. به عبارت دیگر آنچه کودک با خلاقیت خود می‏آموزد و یا بهتر است بگوییم آنچه با خلاقیت خود کشف می‏کند، برای او ماندگار است. سعی کنیم آموزش را به گونه‏ای طراحی کنیم که سهم متربی در آن تا جایی که ممکن است زیاد و زیادتر شود. او باید اشیا و پدیده‏ها را با نور فهم و درک خود ببیند. نباید اشیا را به اجبار و با توضیحات زیاد خود به او بشناسانیم.

اصل 18: گفتن و شنیدن

پرسش و پاسخ یکی از انواع رابطه‏هایی است که بین مربی و متربی وجود دارد. این پرسش و پاسخ به سه دسته کلی تقسیم کنیم:

1- پرسش معلم از شاگرد

2- پرسش شاگرد از معلم

3- پرسش کارشناس از کارشناس

در پرسش نوع اول معلم در موضعی است که می‏خواهد شاگرد را امتحان کند.

همة پرسش و پاسخ‏هایی که به نوعی آزمودن فردی در آن مطرح است، این احساس بزرگی و خردی رادر طرفین پرسشگر و پاسخ‏دهنده ایجاد می‏کنند.

نوع دوم پرسش، در این نوع پرسش نوعی احساس کنجکاوی و فعال بودن در درون پرسش‏کننده و غالباً احساسی از ارزشمندی در درون پاسخ‏دهنده ایجاد می‏شود. هرچند که ممکن است انگیزه‏های دیگری ماند مطرح کردن خود، جلب توجه، دست‏انداختن پرسش شونده و... عامل چنین پرسش‏هایی باشد، لکن باید گفت که انگیزة زیربنایی برای پرسش شاگرد از معلم، کنجکاوی است.

دستة سوم پرسش‏ها، آن دو با توجه به تسلطی که به یک موضوع دارند، برای دانستن بیش‏تر از یکدیگر سؤال می‏پرسند. این پرسش و پاسخ موجب شد بیش‏تر طرفین ونیز تعالی سطح ارتباطی بین آن‏ها می‏شود. در محیطی که این نوع پرسش و پاسخ زیاد شود، انگیزة افراد برای رشد دادن آگاهی‏ها و دانش‏های خود افزایش پیدا می‏کند.

ارتباط والدین و پس از آن‏ها مربیان با فرزندان و متعلمان از سطوح زیر می‏گذرد:

1- ارتباط فیزیکی یا جسمانی

2- ارتباط اجتماعی

3- ارتباط شناختی و عقلانی

در ارتباط شناختی و عقلانی، مربی رابطه‏ای مبتنی بر شناخت، تفکر و عقل با متربی برقرار می‏کند. هرچند که ارتباط اجتماعی مقدمه و لازمة برقراری ارتباط شناختی است، عین آن نیست.

رابطة اجتماعی متکامل‏تر از ارتباط جسمانی و رابطة عقلانی متکامل‏تر و متعالی‏تر از رابطة اجتماعی است. در یک تربیت متعادل باید متربی به سمت برقراری رابطة خوب و کامل عقلانی با دیگران پیش برود. برای تحقق چنین تربیتی گفت‏وگو و پرسش و پاسخ بهترین و مهم‏ترین ابزار است.

بهتر است ارتباط خود را متربی و فرزند خود از طریق پرسش‏هایی که دارای اشکال سه‏گانه است، گسترش دهیم و از این طریق:

1- رابطة متنوع و سازنده‏ای با فرزندمان برقرار کنیم؛

2-او را در جهت رشد عقلانی و تحول درست شخصیت راهبری و هدایت کنیم؛

3- عزت‏نفس و کرامت او را تقویت کرده، احساس ارزشمندی او را گسترش دهیم؛

4- از مزایای پرسش و مشاوره بهره‏مند شویم.

بخشی از روابط ما با کودک و نوجوان، از طریق پرسش و پاسخ شکل می‏گیرد. باید ماهیت این رابطه را به خوبی بشناسیم و آن را اصلاح کنیم. ما نباید تنها به پرسشی که در موضع معلم از کودک و نوجوان می‏پرسیم اکتفا کنیم، بلکه لازم است گاه در موضع شاگرد نیز از او چیزهایی بپرسیم. چه اشکالی دارد که ما برای یادگرفتن از فرزندمان چیزی از او بپرسیم؟ و یا چه اشکالی دارد که سؤال ما برای هم‏فکری و مشارکت فکری انجام گیرد؟

اصل 19: یادگیری و یاددهی

به دانش‏آموزان و فرزندانمان نگرش تحقیقی بدهیم نه نگرش تقلیدی.

دانش‏آموزان و فرزندانمان را ایده‏آلی نبینیم و بدانیم که آنان نیز مانند ما ممکن است مرتکب خطا شوند. تنها باید بیاموزند که از هر خطایی می‏توان درسی آموخت.

یاددهی ما بر یادگیری متربی استوار است. مطلوب‏ترین شکل در رابطة میان یاددهنده و یادگیرنده این است که یادگیرنده فعال و کشف‏کننده باشد و یاددهنده هدایتگر و راهنما.

اصل 20: نقش و جایگاه مربی و متربی

باید توجه داشت که هرکس در سلسله مراتب وجود و در اجتماع انسانی جایگاهی دارد. جایگاه مربی پیوسته بالاتر و والاتر از متربی است. توجه به ارزش، قابلیت و استعداد متربی از طرف مربی، هرگز به معنای بالاتر بودن متربی نسبت به مربی نیست. یکی از مسائلی که در تربیت باید پیوسته مدنظر باشد و به متربی آموخته شود این است که خود را نسبت به مربی متواضع و کوچک بشمارد.

 

 


برچسب‌ها: اصول تربیتی, تربیت, ابعاد تربیت, انگیزه
+ نوشته شده در  دوشنبه سی ام مرداد ۱۳۹۱ساعت 8:32  توسط نظري  | 

علي صفايي حائري  

فهرست

حرف‌های ناگفته. 3 انسان در دو فصل.. 3

فصل اول. 4 1- محیط های تربیتی.. 5 محيط تربيتي بسته‏. 5 محيط متضاد. 5 محيط متحرّك‏.. 6 2- روش‏هاي تربيتي‏.. 6 3- عوامل تربيتي‏.. 7 4- وسايل تربيت‏... 7 فصل دوم‏. 9 روش تربيت انسان بالغ‏. 10 حوزه‏هاي تربيت‏... 13 1- حوزه‏ي شناخت‏... 13 فلسفه ی اسلامی.. 13 عرفان اسلامی.. 14 2- حوزه‏ي احساس‏... 15 3- حوزه‏ي عمل‏.. 15 4- حوزه‏ي علوم‏. 16 انگيزه‏ي علمي‏.. 17 كيفيت كار. 17 طرح جامع. 17 خلاصه‏. 17

حرف‌های ناگفته

در همين‏جا مناسب است كه به يك سؤال ديگر توجه بشود چرا ما مسائل تربيت را اصل قرار داده‏ايم و ساير مسائل را فراموش كرده‏ايم؟ اين درست است كه فلسفه مادر عرفان و علم است؛ ولي تربيت، مادر فلسفه است؛ كه منطق فلسفه در منطق صوري خلاصه نمي‏شود و روش شناخت بر شناخت مقدم است و در اين روش به مواد فكر و شكل فكر و شرايط فكر بايد توجه داشت. شناخت وجود عام، در ذهن انسان شكل مي‏گيرد و تجريد و تعميم مي‏يابد، ولي شناخت انسان و شناخت بلاواسطه‏ي انسان از وجود خودش و از جهان بيرون و از وجود مطلق، و زاياندن اين شناخت‏ها مربي مي‏خواهد و روش مي‏خواهد. و اين روش را در مبحث تربيت بايد ارزيابي كرد. تربيت در اجراء و عمل بر فلسفه و عرفان و علم مقدم است، ولي خود به حكم اين كه روش است بر اين همه تقدم دارد و بنياد و اصل آنهاست. و همين است كه انبياء پيش از آن كه از فلسفه و عرفان و هنر و علم حرف بزنند، همين روش را به كار گرفته‏اند و از ادراكات حضوري انسان، قدر انسان و استمرار انسان و تركيب انسان را به دست او داده‏اند. و همين نكته باعث شده كه ما تربيت را اصل بينش ديني و بينش ديني را اصل فلسفه و عرفان و علم معرفي كنيم كه دين آمده تا به عقل و قلب و تجربه‏ي انسان بدهد و بياموزد و نيامده كه از اينها عصا و ردا و دستار بگيرد. در واقع بينش ديني در كار ساختن انساني است كه مي‏تواند موضوع علم وعرفان و فلسفه و هنر باشد. و تفاوت عبوديت و عبادت را در نوشته‏هاي ديگر اشاره كرده‏ام كه عبوديت به سه اصل نيّت و سنت و اهميت وابسته است و چه بسا من مشغول عبادت باشم ولي عبوديت نداشته باشم كه مهم‏ترين كار را در نظر نگرفته‏ام. صراط مستقيم و نزديك‏ترين راه تا رشد انسان عبوديت است.   انسان در دو فصل ‏مروري كلي‏ گفت‏وگو از تربيت اسلامي پيش از هر چيز احتياج دارد كه ما ميان تربيت اسلام و تربيت مسلمين فاصله بيندازيم.حکمت و فلسفه به دو شکل اشراق واستدلال، و عرفان وتصوف به دو چهره‌ی خرابات وخانقاه تقسيم می‌شود،و همين تقسيم چهار روش تربيتی به دنبال دارد.   ما استدلال و اشراق فلسفه و خانقاه و خرابات تصوف را با تربيت اسلامي مخلوط نخواهيم كرد، همان‏طور كه تربيت غربي و شرقي، با تكيه به بازتاب‏هاي رواني در غرب و جبرهاي اجتماعي و جبر توليد در شرق، تربيت اسلامي را آلوده نخواهند كرد. دراین بحث انسان در دو مرحله ی پیش از بلوغ و بعد از بلوغ بررسی می‌شود. چون شکل تربیتی در این دو مرحله، متفاوت است . در فصل اول از: محیط‌های تربیت بسته، متضاد و متحرک و شکل‌های تربیت: تلقینی و تحمیلی. شخصیت، حریت، تفکر، و عوامل تربیت: نقطه ضعف ها، عواطف و احساسات عمیق، تقلید، رقابت، عشق، ترس و... و از وسایل تربیتی: مستقیم و غیرمستقیم، بحث می‌شود. در فصل دوم انسان بالغ را در چهار حوزه‌ی شناخت و معرفت، و احساس و عقیده، و عمل و اقدام، و علوم صنایع دنبال می‌کنیم. فصل اول اسلام، انسان را در دو مرحله بررسي مي‏كند. در يك مرحله انسان وابسته به وراثت به محيط زندگي و به شرايط اجتماعي و تاريخي است. هنوز به وجدان نرسيده، خودش را احساس نكرده، خودآگاه نيست. در مرحله‏ي دوم انسان، انساني است كه به بلوغ رسيده خودش را مي‏شناسد.  انسان به آن عنصر نهايي شخصيت خودش راه يافته، و عقل در او شكل گرفته است.  آن روح انساني و آن نفخه‏ي الهي بعد از بلوغ و بعد از انتخاب و بعد از ايمان به انسان ارزاني مي‏شود.  نفخ روح پس از مرحله‏ي سَوَّيْتُه مطرح مي‏شود. تسويه‏ي انسان هنگام بلوغ كامل اوست. كودك، هنوز تمام استعدادهايش شكل نگرفته و انسان نيست و نفخ روح نيست. اين روح، روح نباتی يا حيوانی، حتی فکر و عقل انسانی نيست.اين روح، روح ايمان و روح الهي است و همين است كه به خدا نسبت دارد و به او اضافه مي‏شود. در هر حال انسان پس از بلوغ و يا رسيدن به اين حد تسويه و خلقتِ شكل گرفته، انسان مي‏شود، و ناچار با اين انسان بايد برخورد ديگري داشت. انسان با تركيب نهايي خود به آزادي رسيده و به خود آگاهي دست‌يافته‏. انساني كه با مجموعه‏اي از حواس و بازتاب‏ها در ذهنش و سپس با تخيل و انگاره‏هاي ذهني و سپس با كنجكاوي و سپس با احساسات و عواطف و سپس با تفكر و استنتاج و تعميم و تجريد و انتزاع همراه شده؛ اين انسان در دوره‏ي بلوغش به عنصر تعقل مي‏رسد و اين عنصر با سنجش راه‏هاي شناخته شده و با سنجش هدف‏هاي متناسب با قدر و اندازه‏ي انسان، شخصيت او را تكميل مي‏كند.

در دوره‏اي كه انسان به بلوغ نرسيده و دوره‏ي صباوت را مي‏گذراند بايد به محيط تربيت و شكل‏هاي تربيت و عوامل تربيت و وسايل تربيت و برخورد توجّه شود.   1

- محیط های تربیتی تربيت اصيل‏ براي هر موقعيت برنامه‏اي دارد و در هر محيط روش و برخورد مناسبي را در نظر مي‏گيرد. براي كودكي كه در هر يك از اين محيط‌هاي متفاوت قرار دارد، بايد به يك نوع برخورد و يك روش تربيتي مناسب روي آورد. محيط تربيتي بسته‏ گاهي محيط، محيط بسته است و يك فكر بيشتر در آن جريان ندارد. در اين چنين محيطي كار تربيت ساده است. كافي است كه با لطافت و تدبير به دل كودك راه باز كني و ارزش‏ها ويا خصلت‏هاي مطلوب را به او تزريق نمايي. وچون كسي نيست كه با كودك درگير شود و با شناخته‏ها و ساخته‏هاي او مخالفت نمايد، طبيعتاً مبتلا به شكي هم نخواهد شد. چون كسي نيست كه در او شك را برانگيزد و با او رو به رو شود كودك كمتر عصيان مي‏كند و شورش مي‏آورد. گفتم كمتر و گرنه خالي از عصيان و شورش و تضاد و حركت هم نيست. چون آدمي اين قدر رام نيست. او بر آرامش هم مي‏شورد. محيط متضاد محيط باز، محيط سرشار از تضاد و درگيري است محيطي است كه فكرهاي گوناگون با كودك رو به رو مي‏شوند. در چنين محيطي، نمي‏شود براي كودك ارزش‏ها و يا خصلت‏ها را ديكته كرد و حرف‏ها را مطرح نمود. در چنين محيطي كودكان از لحاظ رواني بي‏آرام و از لحاظ آموزش و يادگيري، بدبين و ديرباور و از لحاظ عاطفي سرسخت و خشن هستند. در اين محيط برخوردهاي شخصيت‏ساز و سؤال‏هاي دقيق و توجه‏هاي غير مستقيم و بي‏اعتنايي‏هاي حساب شده اثر بيشتر دارد. محيط متحرّك‏ هنگامي كه جامعه تضادهايش را حل كرد و به حركت پيوند داد، آن وقت امن اجتماعي و تسلط رواني، كار تربيت را ساده‏تر خواهد كرد. فكر مسلط و مذهب مسلط كه در عمل تجربه شده و از درگيري‏ها سرفراز بيرون آمده، پذيرفته مي‏شود و در اين روحيه‏هاي آماده و تشنه كه از درگيري‏ها فرسوده و خسته شده‏اند، قرار مي‏گيرد.  

 2- روش‏هاي تربيتي‏ اينها محيطهاي گوناگون بودند و هر كدام نيازمند روشي و برخوردي مناسب. در محيط بسته مي‏توانستي فكرها و ارزش‏ها و يا خصلت‏هاي مطلوب را در ضمن داستان‏ها و اشاره‏ها و يا همراه تحميل‏ها و تدبيرها و تشويق‏ها، به طور مستقيم و غير مستقيم به بچه‏ها بگويي، ولي در محيطهاي باز تو در زمينه‏اي هستي كه فكرهاي گوناگون در كمين بچه‏هاست. آنچه از مكتب به آنها تحميل كني و يا حتي تفهيم كني، بار او را سنگين‏تر مي‏كند.  اين تفهيم‏ها و تحميل‏هاي زودرس ريشه‏ي كنجكاوي و طلب را در كودك خشك مي‏كند و دروازه‏هاي ذهن او را درست در هنگام لازم بر روي تو مي‏بندد. در اين محيط به جاي خصلت‏هاي راستگويي، تعاون، فداكاري، استقامت، صبر و شجاعت‏و... و به جاي ارزش‏هاي انساني اجتماعي چه خصلت و يا ارزشي، قابل پي‏گيري و سزاوار بازسازي است؟ اگر ما بتوانيم به جاي اين خصلت‏ها و ارزش‏ها، شخصيت و حريت و تفكر را در كودك پايه بگذاريم، كار بزرگي كرده‏ايم؛ شخصيتي كه كودك را در برابر هجوم‏ها، مسلط كند.  حريتي كه مهاجم را حتي اگر در عادت‏هاي كودك رخنه كرده و در ناخودآگاه او نفوذ كرده باشد، بيرون بريزد. تفكري كه بتواند لباس تازه‏اي براي او دست و پا كند و اندام عريان او را بپوشاند. با شخصيت يافتن كودك، اين توقع كه ديگران چه كرده‏اند، با اين محاكمه كه من چه كرده‏ام جا عوض مي‏كند. با حريت و آزادي كودك، نمي‏شود و نمي‏توانم‏ها، با چگونه مي‏شود و چطور مي‏توانم جا عوض مي‏كنند و همين سؤال زمينه‏اي براي فكر و مقدمه‏اي براي تجربه آموزي و عبرت‏گيري كودك فراهم مي‏سازد. ما اگر در ادبيات داستاني و نمايشي بتوانيم به جاي شعارهاي سرد و يا تلقين‏هاي پنهان اين احساس برخورد با مشكل و حل مشكل را به كودك و نوجوان بياموزيم و توقع او را از ديگران به خودش بازگردانيم كه ديگران هم بيش از ا و دستمايه‏اي نداشته‏اند، كار نو و ارزنده‏اي را آغاز كرده‏ايم.  

3- عوامل تربيتي‏ نقطه ضعف‏هاي كودك، همان راه‏هاي كنترل او هستند. مادام كه احساس بيگانگي در ميان است، پذيرش در كودك و مقبوليت براي مربي تحقق مي‏يابد؛ بگذر از اين كه اكثر مربيان امروز حتي تسليم و همكاري كودك را نمي‏توانند به دست بياورند. چون همان طور كه نقطه ضعف‏هاي كودك او را ذليل مي‏كند، نقطه ضعف‏هاي مربي هم او را ناتوان مي‏سازد و كودك باهوش را بر او مسلط مي‏نمايد. در واقع با شناسايي عوامل حاكم بر آنها و لو رفتن قوانين‏ مسلط بر وجود آنها، كودك به تسليم و تربيت آنها موفق شده و آنها را با خود همراه كرده است. گذشته از نقطه ضعف‏ها و علاقه‏ها و نفرت‏هاي مقطعي و موقتي كودك، مي‏توان در او از احساسات و عواطف عميق‏تري استفاده كرد. احساس تقليد و يا رقابت و يا ترس و عشق و يا مقبوليت و يا مسئوليت و شخصيت و يا همدردي و همكاري و يا ترحم و يا غرور او مي‏تواند راه نفوذ مناسب و روش جذب خوبي باشد، به شرط اين‌كه با اين عوامل فقط خصلت‏ها و حالت‏ها را منتقل نكنيم و شخصيت و حريت و تفكر را به كودك هديه كنيم. و به شرط اين‌كه تقليد همراه خشونت و رقابت به تحقير نينجامد واز هر كدام از اين عواطف به اندازه و در هنگام مناسب استفاده بشود. اين مهم است كه مربي آن قدر از يك عامل استفاده نكند كه دستش خوانده شود وبرنامه‏اش قابل پيش‏بيني باشد. چون آنچه شناسايي بشود خنثي و بي‏فايده خواهد بود. و كودك در برابر آن مصونيت مي‏يابد و آماده‏ي عكس‏العمل پيش‏بيني شده مي‏ماند كه تحقق پيش‏بيني‏ها براي او لذت آفرين است.   4- وسايل تربيت‏ آن عوامل شناخته شده و احساسات و عواطف عميق كودك و همان نقطه ضعف‏ها كه عامل كنترل و تسليم كودك بودند، مي‏توانند به دو صورت مستقيم و غير مستقيم به كار گرفته شوند. برخورد مستقيم يعني برخوردي كه در سطح آگاهي كودك كارگر است و با توجه كودك مورد استفاده قرار مي‏گيرد، و برخورد غير مستقيم برخوردهاي پيچيده و يا برخوردهاي هنري و عميق است كه در ناخودآگاه كودك اثر مي‏كند و كودك را از داخل مي‏سازد و همراه تخيل و صحنه‏پردازي كودك در دنياي او زنده مي‏شود. تدبيرها و دقت‏هاي مربي و مشورت با كودك و واگذار كردن مسئوليت‏ها و چشم‏پوشي از ضعف‏هاي ناخواسته‏ي آنها و تو سري نزدن و حتي كوچك جلوه دادن خسارت و ضررهاي وارده از ناحيه‏ي كودك مي‏تواند شهامت اقدام و شخصيت برخورد و قدرت تحمل مسئوليت‏ها و تصميم جبران شكست‏ها و ضعف‏ها را در كودك زنده كند. مربي براي استفاده بهتر از وسايل تربيتي، ناچار است كه شرايط رشد و حالت‏هاي رواني كودك را بشناسد. آگاهي از اين نكته مهم است كه كودك در چه مرحله‏اي حواسش و در چه مقطعي احساسات گوناگونش و تخيلش و كنجكاويش و احساس مقبوليتش و احساس مسئوليتش و احساس شرم و خودداريش و ديگر احساساتش شكل مي‏گيرد. اگر مربي اين حالت‏ها و احساس‏ها را نشناسد. يا به تقليد و ذلت مي‏افتد و يا به غرور و خشونت‏. اگر مانند مكتب‏هاي تربيتي معاصر كه معتقدند بايد بچه‏ها را از كودكي پر كرد و آموزش داد و قهرمان‏هايش را به گوشش خواند، در جامعه بسته راحت مي‏شد با مسايل اين طور برخورد كرد. چون بچه‏ها دچار شك و شبهه نمي‏شدند و در هنگام بلوغشان هم‏ مي‏توانستند آن ابعاد گسترده و احساسات عميق حسين را تا اندازه‏اي بشناسند و به او عشق بورزند. آنچه در روايات ما مطرح شده، در محيطي است كه جامعه به امن و حركت رسيده باشد و مدينه الرسول باشد.ولي در هنگام شروع كار، رسول با سلام كردن به بچه‏ها، به آنها شخصيت مي‏دهد و با محبت و انس با آنها، در دل‏هاشان راه مي‏يابد و با به كار گرفتن آنها، به تربيتشان مي‏پردازد. اگر ما جايگاه عمل رسول را نشناسيم ناچار آنچه را كه در يك جامعه‏ي متحرك و راه يافته مطرح است، در جامعه‏ي باز متضاد، درگير با تبليغات وسيع، پياده مي‏كنيم و ارزش‏هاي بزرگ را به ابتذال مي‏كشانيم و به نفرت راه مي‏دهيم‏.  ما با عنوان تربيت اسلامي كاري را شروع مي‏كنيم كه ميوه‏هايش در دهان دشمن است، چون ما زمينه‏ي كار آنها را آماده مي‏كنيم و همين تجربه براي ما كافي است كه بچه‏هايي همراه تربيت‏هاي به اصطلاح اسلامي به الحاد و كفر و يا فسق و فحشا و شيطنت روي مي‏آورند و از آن طرف بچه‏هايي در محيطهاي بي‏خبر از اسلام و سرشار از جلوه‏ها و كرشمه‏هاي دنيا، پس از بلوغ، به اسلام گره مي‏خورند.  تو مي‏بيني كه تربيت‏هاي معاصر و مكتب‏هاي موجود، چگونه بچه‏ها را در جو اجتماعي قرار مي‏دهند و چگونه با روح جمعي، از آنها كار مي‏كشند. بچه‏هايي كه در خانه حاضر نيستند حتي رختخوابشان را جمع كنند و براي‏ خودشان صبحانه بياورند، مي‏بيني كه در جمع اردو چه كارهايي را با شوق انجام مي‏دهند. چرا چون اينها خودشان نيستند، كه نگاه‏ها و روح جمع آنها را به كار كشيده و بر آنها حاكم است؛ و تو فكر مي‏كني اين حكومت تا چه مقدار تحمل مي‏شود؟   فصل دوم‏ انسان با شكوفايي عقل به بلوغ مي‏رسد.با رشد متناسب اين نيرو، انسان به جمع‏بندي و سنجش دستاوردهاي فكر و هوش و تربيت و شرايط تاريخي، جغرافي و اجتماعي خود مي‏پردازد. بلوغ اشد، رسيدن به كمال و قوت در تمامي نيروها واستعدادهاست. و اين همان مرحله‏ي تسويه است. اما دوره‏ي تسلط و استيلاي انسان، دوره‏ي استواء نام دارد؛ كه در بعضي از روايات به چهل سالگي تفسير شده است. در اين مرحله اين نيرو به كار گرفته شده و بحران‏هايش را پشت سرگذاشته است و انسان با تعادل و تسلط همراه است. انسان با رسيدن به مرحله‏ي تسويه و بلوغ نيروها و استعدادهاي خود، به تركيب كاملي دست مي‏يابد. همراه تسويه و تركيب كامل، انسان به دو خصلت وجدان و آزادي مي‏رسد. و عامل اين هر دو، شكل گرفتن عنصر تعقل آدمي است؛ كه انسان بر دو مسئله با عقل نظارت دارد: بر اهداف و بر راه‏هاي ارائه شده از محيط و تربيت و فكر و غرايز. و همين وجدان و درك انسان، به آزادي انسان تفسير مي‏شود؛ و اين آزادي مبناي تكليف و مسئوليت است، نه آگاهي‏ مسئوليت بر اساس آزادي است و آزادي انسان بر اساس تركيب كامل و اين تسويه است. و در تركيب، اصالت با اجزاء نيست؛ و روبنا و زيربنا معنا ندارد. در تركيب اصالت با تركيب است و اين تركيب مبناي آزادي است.  آگاهي از جبرها و قانون‏مندي‏ها يك مرحله‏ي ديگر از آزادي را در برابر طبيعت و جامعه به دنبال مي‏آورد؛ ولي آزادي انساني ما، وابسته به اين تسويه و تركيب است. «2» تعديل انسان پس از مرحله‏ي تسويه و همراه چنين تركيبي است. و اين‏ تركيب در صورت‏هاي مختلف و همراه اندازه‏ها و تقديرهاي مختلف پابرجاست‏.  تركيب آنها اصالت دارد نه تقدير و اندازه‏هاشان. و به دنبال چنين تسويه و تعديل و تركيبي، بلوغ و وجدان وآزادي انسان شكل مي‏گيرد؛ و اين چنين انساني موضوع تربيت ماست‏.اين چنين انساني موضوع كار تربيتي است. اين انسان را نمي‏شود با استخفاف، پوك كرد وبا تلقين‏ها حركت داد و همراه روح جمعي و در يك جو رودربايستي به كار كشيد و با شعارها داغ كرد.  بهره‏مندي انسان از عملش به اندازه‏ي بينش و بصيرتش مي‏باشد. خوب دقت كنيد، آدمي از عملش به اندازه‏ي بينش و بصيرتش بهره مي‏برد آنچه به عمل شكل مي‏دهد، نيت و بينش عامل است و هر كس مطابق اين شكل دهنده عمل مي‏كند. مسئله اين نيست كه اين عوامل و اين شرايط مؤثر نيستند، مسئله اين است كه انسان، تركيبي از اين تأثيرهاست. و در اين تركيب، انسان، انسان است. و اين انسان معدل موضوع تربيت ماست.   روش تربيت انسان بالغ‏ تربيت اين انسان به طور خلاصه از ادراكات حضوري و بلاواسطه آغاز مي‏شود. تفكر در اين ادراكات حضوري و دور از شك و شبهه، با سؤال آغاز مي‏شود نه با شك، كه شك خود محتاج دليل است ولي سؤال بر اساس كنجكاوي انسان، عامل شروع استنتاج از ادراكات حضوري و سرآغاز جريان رشد و جريان رويش و فلاح است. انبيا اين جريان فكري را از اسلام تا ايمان تا تقوا تا احسان تا اخبات تا سبقت تا قرب تا لقاء تا رضوان، پايه مي‏گذارند. و اين چنين جرياني، فلسفه‏ي اسلامي را توضيح مي‏دهد. انسان با درك حضوري و با وجداني كه از خود دارد، وضعيت و تقدير و تركيبش را مي‏شناسد.شناخت وضعيت انسان، انعكاس ذهني واقعيت خارجي و جهان بيرون را، و حاكميت مسلط بر اين انسان و جهان را همراه دارد.شناخت تقدير و اندازه‏ي عظيم استعدادهاي انسان، استمرار و ادامه‏ي‏ انسان، پس معاد و دنياي ديگر را تحليل مي‏كند.شناخت تركيب انسان، نقش ضروري انسان و ضرورت تحرك را مشخص مي‏نمايد. اينها مراحل رشد و فلاح و روييدن انسان است، كمون و استتار و جوانه زدن و سركشي و قدرت و غلظت و استغلاظ و استقلال. هنگامي كه انسان اين گونه و بر اساس ادراكات حضوري، نه تجربه‏گرايي و نه عقل‏گرايي اصطلاحي، تفكراتش آغاز مي‏شود و روييدن آغاز مي‏كند، ناچار اين جريان فكري، به شهادت و حضور مي‏رسد؛ و به اشراق مي‏رسد، چون از اين جا منشأ گرفته است و از اين دامان سربلند كرده است. دل منبع احساس و حب الخير است كه در سوره‏ي عاديات آمده. قبل از اين احساس، در انسان شهادتي به وجود مي‏آيد. اين شهادت همراه حب الخير، در انسان حركت ايجاد مي‏كند كه: «انه علي ذلك لشهيد و انه لحب الخير لشديد». «1» مي‏بيني كه شناخت و شهادت و حب و احساس و حركت و عمل، چگونه با يكديگر پيوند مي‏خورند و تفكيك شناخت و ايدئولوژي و عمل را بي‏معني و پوچ مي‏سازند. و اين گونه تربيت و فلسفه و عرفان و سلوك و اخلاق و فقه به هم پيوند مي‏خورند. چون با اين تربيت، اين بينش و شهادت مي‏آيد و اين شهادت و حب و بغض و احساس، به هم گره مي‏خورند و اخلاق اسلامي را شكل مي‏دهند و بدي‏هاي برخاسته از غريزه و محيط و تربيت و عادت را با اين شهادت و احساس تركيب مي‏كنند و تبديل مي‏كنند كه: «يبدل اللَّه سيئاتهم حسنات». «2» و اين تركيب با تلقين و حرف و يا رياضت و عادت نيست، كه به مقتضاي دعاي مكارم‏ الاخلاق، معرفت و يقين و محبت و ايمان و نيت و عمل، اين چهار عنصر با آنچه كه داري تركيب مي‏شوند و تبديل مي‏كنند. و در واقع شناخت و شهادت تو، با محبت و احساس، اساس اين تركيب هستند.تركيب معرفت و محبت، رذايل قوه‏ي واهمه و مخيله و عاقله و غضبيه و شهويه را تبديل مي‏كند. اين تبديل خصلت ممتاز اخلاقيات اسلامي است.اسلام براي تكميل خلق و خوي‏ها و تبديل رذايل و بدي‏ها، تنها بر حرف و تلقين و رياضت و عادت، تكيه نمي‏كند؛ كه در انسان تركيبي را از معرفت و محبت ايجاد مي‏كند، تا تبديل را فراهم كند و همان طور كه در طبيعت همراه تركيب، تبديل‏ها شكل مي‏گيرد و بن‏بست‏ها مي‏شكند، همان طور مي‏توان نعمت‏ها را به كفر تبديل كرد. اين خصلت ممتاز اخلاقيات اسلامي است كه مي‏تواند همراه تركيب، انسان را تبديل كند. واين چنين انسان مبدلي كه به دگرگوني رسيده، مي‏تواند طالب حضور باشد و در سلوك خود به آداب حضور روي بياورد و به فقه اسلام گره بخورد. اين گونه از ادراكات حضوري همراه ذكر و يادآوري كار شروع مي‏شود و با تزكيه و تعليم، انسان به تدبر و تفكر و تعقل مي‏رسد؛ و به شهادت و تركيب‏هاي جديد و تبديل‏ها راه مي‏يابد. نكته همين است كه ذكر مبناست، نه تلقين و شعار. آدم‏ها ادراكات حضوري دارند. لازم نيست كه در مرحله‏ي اول به آنها چيزي داد، كافي است به او يادآوري شود تا انديشه‏هاي مدفون برانگيخته شوند. ذكر مبناست و رسول ذكر است. قرآن ذكر است. نماز ذكر است و آيات عالم آيه و نشان و ياد آورند و ذكر هستند.داستان، داستان تلقين نيست كه تو آن قدر به خودت دروغ بگويي كه خيال كني راست مي‏گويي. داستان، داستان ذكر است، كه فكر و ذكر تبديل به عهد و عمل و يقين و شهود مي‏شود. اسلام براي تربيت انسان بالغ، روشي دارد و اين روش در چهار حوزه انسان را دگرگون مي‏سازد. ذكر، تزكيه، تعليم، «2» روش تربيت اسلامي است.   ذكر رابطه‏ي فكر و ذكر و عهد وعمل و يقين و شهود و تسليم را در جايي ديگر توضيح داده‏ام كه استنتاج از ادراكات حضوري و يادآوري آن شهودها براي ابوذر زمينه‏ي پيماني با خدا و با خويش و با ولي است‏ و به دنبال اين تعهد، به تدريج عبوديت و عمل شكل مي‏گيرد، و نتيجه‏ي عبوديت يقين است كه: «و اعبد ربك حتي ياتيك القين» «2» و نتيجه‏ي يقين حتي در شكل علم اليقين و مرحله‏ي ابتدائيش، شهود و رؤيت است كه: «لَوْ تَعْلَموُنَ عِلْمَ الْيَقينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحيم». «3» و ادامه اين شهادت تسليم و تفويض است‏. تزکیه تزکیه در بعضی از آیات،مقدم بر تعلیم و در بعضی آیات،پس از تعلیم مطرح شده است.و سر این نکته شاید این باشد که عوامل تزکیه و آزادی انسان،عواملی که انسان را می‌رهاند و وابستگی ها و کنش های اورا بر می‌دارد متفاوت هستند؛ بعضی ها پیش از تعلیم درانسان هستند و با ذکر بارور می‌شوند و بعضی ها احتیاج به تعلیم و آموزش دارند و با تعلیم رسول در او شکل می‌گیرد.انسان کنجکاوی و طلب دارد رسول، عظمت انسان را، وسعت راه و وسعت هستي را و عظمت خدا را و ضرورت مرگ و حقيقت آن را به انسان نشان مي‏دهد و اين عوامل باعث رهايي انسان از حقارت‏ها و محدوديت‏ها مي‏گردند و زهد و آزادي را به انسان ارزاني مي‏دارند. در حالي كه از پيش كنجكاوي و طلب، اين هر دو عامل رهايي و آزادي انسان بودند و او را آرام نمي‏گذاشتند. به اين گونه عوامل ششگانه، زهد و تزكيه جمع‏بندي مي‏شود؛ كنجكاوي، طلب، درك عظمت و قدر انسان، درك وسعت هستي و قلمرو انسان، درك عظمت حق، درك ضرورت مرگ و حقيقت آن. تعليم‏ تعليم دامنه‏ي گسترده‏اي دارد. تعليم آنچه كه نمي‏دانستيم، و تعليم آنچه كه خود نمي‏توانستيم بدون رسول بيابيم و بدانيم.خداوند آنچه را كه نمي‏دانستيم و آنچه را كه نمي‏دانيم و آنچه را كه نمي‏توانيم بدانيم به ما مي‏آموزد.و اين رسول اوست كه با تلاوت آيه‏ها و با ذكر، تزكيه و آزادي و سپس آموزش و تعليم كتاب و حكمت را به عهده دارد. انسان همراه ذكر و تزكيه و همراه معرفت و محبت، به دنبال كتاب و دستور است و رسول پس از آن مراحل اين كتاب و دستور را به انسان مي‏آموزد. تعليم انبيا آموزشي است كه حذر و عمل و شهود و قرب را به دنبال مي‏آورد و همين است كه انذار مي‏گويندش و روش كار فقيه هم همين است. تعليم و آموزش تنها نيست. تعليمي است كه مغز و قلب و دست و پا را در بر مي‏گيرد. تفقه در تمامي دين نه در احكام، مقدمه‏ي انذار است و انذار هم وسيله‏ي حذر.حذر آن حالتي است كه در هنگام دست زدن به يك سيم برق و يا راه رفتن در روي تيغ و شيشه‏هاي شكسته، احساس مي‏كنيد.  انذار، اين حالت را به دنبال مي‏آورد، و اين حالت و دقت، عمل را بارور مي‏سازد و عبوديت را شكل مي‏دهد و شهود و تسليم و تفويض را زمينه مي‏سازد. بايد توجه داشت كه در تمامي مراحل تعليم و انذار تا حذر تا عبوديت و شهود و تفويض آفت‏هايي هست. غفلت و تسويف آفت انذار است، كه بعضي‏ها پس از آگاهي و بيرون آمدن از جهل به دامان غفلت مي‏نشينند و يا به امروز و فردا و به زودي خواهم رفت و خواهم كرد، مبتلا مي‏شوند. وسوسه و خستگي و ترس‏هاي مزاحم، آفت حذر است، كه شيطان از اين زمينه بهره برمي‏دارد و بار را سنگين مي‏كند تا آن را رها كني. و ترس را به جانت مي‏اندازد تا از رفتن جلوگيرت شود. رضايت و وهم، آفت عبوديت و عمل است، كه از خود راضي مي‏شوي و خيال مي‏كني در بيابان عمرت ديگر خاشاكي و هيزمي و بوته‏اي نيست‏. قناعت و غرور آفت شهود است كه خيال مي‏كني راه را رفته‏اي و ديگر كار تمام است، در حالي كه شيطان در اوج شهود بر زمين مي‏افتد و مرجوم مي‏شود.   حوزه‏هاي تربيت‏ اين روش تربيت، انسان را در چهار حوزه‏ي شناخت، احساس، عمل و علوم كمك مي‏كند و بر جريان فلسفه و عرفان و سلوك و اخلاق و فقه و همچنين بر طرح كلي عمل و علم اثر مي‏گذارد. 1- حوزه‏ي شناخت‏ تفكر در ادراكات بلاواسطه و علم حضوري همراه سؤال، نه شك و ترديد و ذكر، نه تلقين و عادت، و تعليم و تزكيه، نه تحميل و پوك كردن و در تاريكي نگه داشتن، از خصلت‏هاي تربيتي بود كه آگاهي انسان را با شكر و بلاء به زيادتي و تمحيص مي‏رساند. روش شناختي كه با سؤال آغاز مي‏شود و به عكس غزالي و يا دكارت از شك آغاز نمي‏كند و با شكر و بلاء ادامه مي‏يابد و با كفر به محروميت از حس و قلب و عقل مي‏رسد، روشي است كه از تربيت اسلامي به دست مي‏آيد.چه كسي مي‏تواند باور كند كه سياهي كفر و كفران و ظلمات خزي و خذلان، حتي انسان را از ادراكات تجربي هم محروم مي‏كند. شناختي كه از قدر، وضعيت و تركيب انسان بهره مي‏برد و با شكر و بلا او را به هدايت متزايد و بيشتر مي‏رساند. مقايسه‏ي انسان با مؤثرهايي كه در او حاكم هستند و در حضور او و شهود او انعكاس دارند، و مقايسه‏ي اين مؤثرها با خدايي كه حضورش درجهان و انسان احساس شده و با درك وضعيت انسان و جهان مشهود گرديده‏است، اين دو مقايسه، انسان را به تكبير و توحيد و حكومت خدا مي‏رساند.آدمي به سادگي احساس مي‏كند كه لبخند، محبت، بدگويي و دشمني و چيزها و كساني در او اثر مي‏گذارند. او را خوشحال و يا رنجور مي‏سازند.حالا نوبت تفكر و محاكمه‏ي همين تأثيرهاي طبيعي و همين جريان‏هاي مشهود است. چرا اينها در من اثر گذاشته‏اند. هر چه در من اثر بگذارد، نشان مي‏دهد كه من همان قدر هستم. خودشناسي؛ يعني همين جمع بندي و محاسبه‏.  پس رنج‏هاي من شاهدان اندازه‏ي وجود من هستند و گواهان صادقي هستند كه مرا به خودم نشان مي‏دهند. از طرف ديگر، تو اينها را، اين محرك‏ها و مؤثرها را مي‏تواني با خدايي كه ضرورتش و حضورش را احساس كرده‏اي و از عطش عظيم خود بر او شاهد آورده‏اي و از محبتي كه به خودت داري، مهرباني او را كه ميان تو و دل تو واسطه است، يافته‏اي، مقايسه كني. فلسفه ی اسلامی با اين تحليل از منطق جامع و روش شناخت، حدود فلسفه‏ي اسلامي مشخص مي‏شود، و جريان فكري اسلامي از جريان فكري مسلمين تفكيك مي‏شود. در هر حال اين جريان فكري، در سوره‏ي روم مطرح مي‏شود و مستند به قرآن و اسلام است: «اوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا في انْفُسِهِمْ ما خلق اللَّه السَّمواتِ وَ الْارْضَ و ما بَيْنَهُما الَّا بِالْحَقِّ وَ اجَلٍ مُسَمّي». «2»  با تفكر در ادراكات حضوري (في انفسهم) مشخص مي‏شود كه خلقت جهان همراه هدف و مراحل و نظام و جمال است. با شناخت انسان اين همه مشخص مي‏شود، هم حق هم اجل هم اتقان هم احسان‏. اين چهار مرحله در جهان با تفكر در وجود انسان مشخص مي‏شود، آن گاه رابطه‏ي اين انسان با اين جهان مي‏شود مبناي جديدي براي تلقي ديگري از تاريخ‏. تاريخ، رابطه‏ي انسان با كل نظام است. و در اين رابطه حركت تاريخ و رفت و آمد جامعه‏ها مشخص مي‏شود. با اين ديد ديگر مالك ابزار و فاقد ابزار و خرده بورژوا و لمپن مطرح نمي‏شود، كه داستان داستان هماهنگ و ناهماهنگ و مذبذب است. داستان متقي و كافر و منافق است. و در ادامه‏ي اين ديد ناچار مبارزه ميان متقي و كافر است نه مالك ابزار و فاقد آن؛ و اساس مبارزه بر عدم تطابق نيروي توليد و روابط توليد نيست كه به خاطر ناهماهنگي اين دو خصلت رونده و ايستاست.  اينها كه در راهند و در صراطند با آنها كه ايستاده‏اند درگيرند؛ كه ايستادن در اين كاروان پويا، كمتر از عقبگرد نيست. ادامه‏ي آن بينش و جريان فكري، سه مرحله را به مبارزه مي‏دهد: انتظار، تقيه، قيام. انتظار آماده شدن در فكر و روحيه و علم و طرح كلي عمل است، و تقيه نفوذ در دشمن و پوك كردن او از درون، و سپس نوبت قيام است. و در همين مرحله‏ي قيام، نوع تربيت كادر و نوع تشكل و سازمان هم شكل اسلامي خودش را مي‏يابد و همراه بينات و كتاب و ميزان، رابطه‏ي بيناتي، از رابطه‏ي سازماني جدا مي‏شود و مديريت عميقي كه آدم‏ها را با عمل‏هاشان به رفعت مي‏رساند و آنها را از درون پوك نمي‏كند شكل مي‏گيرد. عرفان اسلامی در عرفان اسلامي همراه آن بينش و معرفت و آن جريان فكري، تو حقيقت را مي‏فهمي و فهم و معرفت در تو عشق و علاقه را سبز مي‏كند كه شناخت خوبي‏ها و محبت‏ها و زيباييها و كمال، حب‏الخير را به كار مي‏گيرد، و با اين محبت و ايمان، نوبت به عمل و بلاء مي‏رسد و نوبت به عجز مي‏رسد و نوبت به اعتصام مي‏رسد. در اين بينش اول معرفت حقيقت است و سپس عشق و عمل و بلاء و عجز در كنار هم؛ و هدف نهايي معرفتي است كه به عبوديت منتهي شده و شهودي است كه اطاعت و تسليم و تفويض را به دنبال آورده باشد.   2- حوزه‏ي احساس‏ تربيت اسلامي با اين تأثير عميق بر حوزه‏ي شناخت، ناچار تأثير عميقي هم بر احساس آدمي دارد و او را در اين حوزه هم دگرگون مي‏نمايد. با اين بينش، سلوك و اخلاق، شروع و ختم و ابزار و وسايل ديگري‏ مي‏يابد. سلوك از معرفت نفس و خلق و دنيا و شيطان واللَّه به محبت و ايمان به غيب واللَّه و وحي و يوم الاخر مي‏رسد، و هر كدام از اين معارف و محبت‏ها، با تركيبي كه با احساسات و غرايز و خصلت‏هاي خوب و بد برخاسته از محيط و تربيت و شرايط اجتماعي تاريخي مي‏يابند، تبديل و دگرگوني عميقي را پي‏ريزي مي‏نمايد كه همراه شكر و عمل و همراه بلاء و محنت، عجز و اضطرار انسان را به او نشان مي‏دهد و ريشه‏هاي درماندگي او را آشكار مي‏سازد كه امام سيدالشهداء در دعاي عرفه مي‏فرمايد: «الهي اوقفني علي مراكز اضطراري» «1»  و اين وقوف به ريشه‏هاي اضطرار و عجز، انسان را به اعتصام و انقطاع و كمال الانقطاع مي‏رساند.   3- حوزه‏ي عمل‏ تأثير سوم تربيت، بر حوزه‏ي عمل و اقدام انسان است. عمل هنگامي كه زياد مي‏شود، غرور و توقع مي‏آورد و هنگامي كه كم و بي‏حال مي‏شود، يأس و نفرت و رجعت و بازگشت را باعث مي‏شود. براي نجات از استكثار و زياد شمردن عمل و براي رهايي از آفت‏هاي گوناگون عمل بايد به مقايسه‏ها و نسبت‏هايي توجه داشت: الف- نسبت عمل با عامل‏ها و انگيزه‏هايش‏ ب- نسبت عمل با توان و وسعت او ج- نسبت عمل با جايگاه و زمان و مكانش‏ د- نسبت عمل با هدف‏هاي مطلوب‏ ه- نسبت عمل با عمل‏ها و كارهاي ممكن ديگر الف- عمل مثل اسكناس است؛ ارزش آن به انگيزه‏ها و عامل‏هاي آن است. ب- در اين مكتب سعي مطرح است نه عمل. و سعي عملي است كه با توان و قدرت انسان سنجيده شده. عمل با توانايي تو مقايسه مي‏شود، نه با دارايي و مكنت تو. تكليف به اندازه‏ي وسعت انسان است نه مكنت و دارايي او ج- نسبت سوم، مقايسه‏ي عمل با جايگاه آن است. اين مهم است كه عمل را بازمان و مكان خودش بسنجيم و شتاب كنيم. فقط به عمل و اقدام قانع نباشيم‏. د- وقتي كه ما كارهاي بزرگ را براي هدف‏هاي محدود و كوچك انجام مي‏دهيم، ارزش عمل‏هاي ما را هدف‏هاي ما تعيين مي‏كند. ارزش عمل مربوط به هدف و انگيزه و بينش تو از آثار و روابط آن است كه اين همه بر شكل عمل هم اثر مي‏گذارند. ه-این کافی نیست که یک عمل همراه نیت و سنت و وسع و زمان و مکان مناسب باشد،که باید عمل در مقایسه ی با اعمال دیگر به اهمیت هم رسیده باشد.چون هنگام تزاحم تکالیف و کارها چاره ای جز انتخاب مهم تر نیست.خود سازی همین است که محرک ها و حرکت ها را کنترل کنیم.کنترل محرک ها به تنهایی کافی نیست. گذشته از اين تأثيرها كه تربيت اسلامي در اين نسبت‏گيري‏ها دارد، اين تربيت در دو زمينه‏ي ديگر هم بر عمل اثر مي‏گذارد. يكي در هنگام شك و ترديد و ديگري در هنگام خستگي و بي‏علاقگي. در هنگام شك، اصول عمليه را دارد. استصحاب، برائت، احتياط و تخيير قواعدي هستند كه در بن‏بست شك و ترديد راهگشا هستند. اگر با يقين به كاري روي آوردم، مادام كه به يقين مخالف و جديدي نرسم نمي‏توانم از آن يقين سابق صرف‏نظر كنم، كه دستور است: «لاتنقض اليقين بالشك». «1» اگر در اصل تكليفي شك داشتم كه لازم است يا نه، مادام كه يقين به تكليف ندارم، راحتم كه: «رُفِعَ عَنْ امتي‏ مالايَعْلمَوُن». «2» اگر در مورد تكليف شك داشتم ولي به اصل تكليف مطمئنم، بايد به‏ تمامي موردها عمل كنم و احتياط كنم. احتياط كنار كشيدن از عمل نيست، كه جمع كردن ميان اطراف يقين است. در صورتي كه ميان دو محذور گير كردم و هيچ‏ترجيحي و رجحاني را نشناختم، در اين هنگام باز تكليف من مشخص است و مخيرم. به رسول دستور مي‏دهند: «استقم كما امرت»، «1» نه فيما امرت؛ نمي‏گويند در مأموريت‏ها استقامت كن كه مي‏خواهند استقامت مثل امر باشد. مسئله اين نيست كه از هر راهي استقامت را به دست بياور، كه بايد استقامت تو از امر تو مايه بگيرد. عامل استقامت بايد امر تو باشد. اين چنين عملي است كه بالا مي‏رود و بالا مي‏برد.   4- حوزه‏ي علوم‏ تربيت ديني، در انسان روش‏هايي را به كار مي‏گيرد، و حياتي را پايه مي‏گذارد، كه تجربه و علم و استدلال و فلسفه و اشراق و عرفان را تغذيه مي‏كند و راه مي‏اندازد. همراه اين بينش كه تو استمرار و ارتباط و هدفداري و مرحله‏اي بودن و زيبايي و نظام اين جهان با تمامي پديده‏هايش را باور كرده‏اي، ناچار اين بينش به تجربه‏هاي علمي تو خط مي‏دهد و انگيزه‏ي تجربه و كيفيت تجربه و طرح جامع براي تجربه‏ها را دگرگون مي‏سازد.   انگيزه‏ي علمي‏ تجربه‏ي علمي بدون اين بينش، ناچار براي ارضاء حسّ كنجكاوي و يا احساس قدرت طلبي و يا راحت طلبي است. در حالي كه در سايه‏ي اين بينش تو جواب نهايي را گرفته‏اي و كنجكاوي تو با درك كلي از استمرار و ارتباط و هدف و نظام و جمال عالم، آرام شده و پس از آرامش به خاطر حركت بيشتر و انجام تكليف زيادتر، به تجربه مي‏پردازد تا همراه عظمت مالك، ملك و ملكوت، به خشيتي دست يابد. تجربه و نظر و تجربه و رأي، يعني تجربه‏ي باطني و ظاهري از ملك و پديده‏ها و از ملكوت و نظام حاكم مي‏گذرد و مالك را مي‏يابد و با او پيوند مي‏خورد و از حكومت مدعيان مالكيت سرباز مي‏زند و به قدرت‏ها خود را نمي‏فروشد. كيفيت كار  اگر تو پديده‏ها را در ارتباط تنگاتنگ با هم و با هدف و با رب بداني، ناچار وضعيت تحقيق عوض مي‏شود و به سطحي نگري و در ابعاد ماندن خاتمه داده مي‏شود. طرح جامع در حالي كه جريان صحيح تربيت، به جريان صحيح علم كمك مي‏كند و بينش انسان او را در علم و عمل و در طرح و تقدير راه مي‏اندازد. و در اين طرح ريزي و تقدير، انسان از قدر و از تجربه و از عبرت بهره‏مند است و تجربه‏هاي ديگران براي او راهگشاست. اين جريان علمي آزاد، ابتكار را نمي‏گيرد و حافظه را تلنبار نمي‏كند، و امتحان‏هايي را به دنبال مي‏آورد كه ابتكار و مهارت را مشخص كنند، نه‏ قدرت حافظه و تخيل ذهن را.   خلاصه‏ تربيت بر شناخت و احساس و عمل اثر مي‏گذارد، و در اين تأثيرها به علم هم خط مي‏دهد. انگيزه و كيفيت كار و طرح جامع را پايه مي‏گذارد، و نيازها به تجربه و تجربه‏ها به صنايع ساده و صنايع به جمع بندي علمي و گسترش علوم لازم در اين مبادله‏ي زنده مي‏انجامد و تحميل تخصص‏ها و سنگيني رشته‏هاي علمي كنار مي‏رود، و امتحان‏ها هم به سوي نشان دادن ابتكار و مهارت روي خواهند آورد.


برچسب‌ها: تربیتی, انسان در دو فصل, شاخصه های بلوغ عقلی, علی صفایی
+ نوشته شده در  دوشنبه شانزدهم مرداد ۱۳۹۱ساعت 15:5  توسط نظري  | 

1 – در روابط عمومی سخنوری چه نقشی دارد ؟ سخنوری عبارت است از فن و هنری است که از طریق آن سخنور ارتباط کلامی و شفاهی با مخاطب یا مخاطبان پیدا می کند. میزان موفقیت سخنور در برقراری ارتباط با مخاطب یا مخاطبان به عوامل مختلفی بستگی دارد در روابط عمومی : سخنوري فن يا هنري است كه به وسيله آن مي‌توان شنونده را اقناع و بر منظور خويش آشنا و ترغيب كرد  و اين فن كاربرد فراواني در روابط عمومي دارد. از اين فن مي‌توان در بازديدها، سمينارها، گردهمايي‌ها‚ جلسات مختلف، ارتباطات درون سازماني و برون سازماني  و ديگر موارد بهره گرفت.   2 – ارتباط کلامی سخنور از دیدگاه مسائل روانشناختی چه زمینه های را در بر می گیرد ؟ نکات مثبت : اعتماد به نفس ،  خلاقیت ، هوش نکات منفی : ترس ، اضطراب ، فشارهای روحی ، تنش ها ، عصبانیت   3 – در سخنوری ارتباط کلامی سخنور از نظر فیزیولوژیکی به چه مسائلی می پردازد ؟         نقص عضو ، لکنت ، ضعف در شنوایی و بینایی ، قد خیلی کوتاه ، تن صدا ، قیافه ، سن ، جنسیت   4 – برای تقویت صدا چه راههای را پیشنهاد می کنید ؟ 1 )  از طریق تمرین دادن صدا و استمرار و حوصله . 2 )  حرف زدن مستمر که به تدریج مدت آن افزایش یابد . 3 )  از طریق بلند حرف زدن که در نهایت به فریاد زدن می انجامد . 4 )  از طریق تمرین و رساندن صدا به فاصله دور و دورتر . (دیکته از راه دور )   5 – سخنور در شناخت مخاطبان خود و تطبیق صحبتها با شرایط و مکان ( مجلس ) سخنرانی به چه نکاتی باید توجه کند ؟ گردآوری انواع اطلاعات  درباره مخاطبان از هر طریق ممکن . شغل ، جنس ، سن ، تاهل ، تحصیلات ، تجارب ،علائق ، نگرشها زبان ، قومیت ،گرایش های سیاسی،دین/ مذهب ، حساسیت های فرهنگی، نیازها تعیین انواع اطلاعات مورد نیاز درباره موضوع ، اطلاعات ( مکتوب ، کتابخانه ای ، اینترنتی ، شفاهی ، تجارب شخصی  )   6 – در ارتباط انتخاب زبان و لهجه سخنور باید به چه نکاتی توجه داشته باشد ؟ 1 ) در جمع شنوندگان یک دست و دارای لهجه مشترک ، بهتر است سخنور با لهجه کامل صحبت کند . 2 ) در جمع شنوندگان بیگانه با یک لهجه معین نیز ،  می توان با لهجه صحبت کرد .        3 ) در لهجه های غلیظ و حساسیت برانگیز ، بهتر است از ذکر واژه های محلی حساسیت برانگیز پرهیز شود   7 – در تعیین هدفهای سخنرانی سخنور باید به چه نکاتی توجه داشته باشد ؟ 1 -  اطلاع رسانی / آگاه کردن 2 -  ترغیب و اقناع 3 -  تغییر باور / تغییر رفتار 4 -  تقویت یک نگرش 5 -  تقویت یک رفتار 6 -  حذف یک نگرش 7 -  حذف یک رفتار     8 -  یادآوری  9 -  سرگرمی  10 -  ایجاد وحدت 11 -  ایجاد تفرقه 12-   طراحی و آماده سازی پیام ( متن سخنرانی ) 13-   انتقال و ارسال پیام ( ایراد و ارائه سخنرانی ) 14-  گردآوری اطلاعات مربوط به بازخورد ها ( تجزیه و تحلیل بازخوردها برای رفع اشکالات و تقویت نقاط قوت ) 15 -  شفاف سازی                                    16 -  مکتوب کردن 17 -  ترغیب و اقناع یعنی : ایجاد یک باور و رفتار / متقاعد کردن مخاطب نسبت به یک اندیشه یا عمل    8 – معیارهای مربوط به سخنرانی را نام ببرید ؟  الف ) معیار های مربوط به سخنران 1 . اهداف سخنران باید اخلاقی باشد . 2 . موضوع سخنرانی باید سازنده ، رشد دهنده ، تعالی بخش و توانمند کننده برای مخاطبان باشد . 3 . در بیان مطالب صادق باشد. 4 . به آنچه می گوید ، واقعاً باور داشته باشد . 5 . به آنچه می گوید ، عامل باشد . 6 . امانت داری : اگر چیزی از کسی یا منبعی نقل می کند ، منبع آن را معرفی کند . ( پرهیز از سرقت علمی و ادبی ) 7 . به دیدگاه مخاطبان احترام بگذارد . 8 . از غیبت کردن بپرهیزد . 9 . حریم شخص افراد را حفظ کند . 10 . رعایت عدالت در رفتار با مخاطبان . ( نگاه کردن ، لحن پاسخگویی ، فرصت حرف زدن ) 11 . وقت شناسی ( هنگام آمدن و وقت اختصاص یافته ) 12 . پایبندی به موضوع .  ب ) معیارهای مربوط به مخاطبان 1 . وقت شناسی 2 . احترام به سخنران 3 . توجه کردن به سخنران و سخنرانی 4 . مشارکت داشتن بر اساس روش پیشنهادی سخنران 5 . واکنش نشان دادن و بازخورد ارائه کردن 6 . پرهیز از پیش داوری درباره سخنران و مطالب او 7 . حضور کامل ج ) معیارهای مربوط به برگزار کننده 1 . برنامه ریزی کامل و سنجیده برای برگزاری برنامه 2 . انتخاب سخنران صالح 3 . آماده سازی کامل محیط و لوازم 4 . استقبال مطلوب از سخنران و مخاطبان 5 . بدرقه مناسب سخنران و مخاطبان و سپاس گذاری   9 – سخنران برای غلبه به ترس خود باید به چه نکاتی توجه داشته باشد ؟ لازم است بدانيم بجاي اينكه تلاش كنيم همه هيجان روحي قبل از سخنراني را از بين ببريم، بكوشيم آن حالت را به وضعي مطلوب كه متخصصان آن را هيجان مثبت مي‌نامند، تبديل كنيم. هيجاني سرشار از شور و شوق و سرزندگي كه متفاوت با آن حالات عصبي و بازدارنده روحي است و ديگر شما را قرباني نخواهد كرد؛ بلكه حياتي جديد مي‌بخشد و حالات انسان را كاملاً در اختيار دارد.  برای غلبه بر ترس : مرحله اول باید نسبت به موضوع سخنرانی آگاهی کامل داشت چرا که عدم آگاهی باعث ایجاد ترس می شود مرحله دوم تمرین و تکرار موضوع سخنرانی و متن سخنرانی است . مرحله سوم یادگیری مهارت سخن گفتن در جلوی دیگران است که با انجام در میان دوستان و همکلاسی ها و اقوام نزدیک باید شروع شود . مرحله چهارم آمادگی و آماده سازی است که باعث اطمینان و تسلط در انجام سخنرانی می شود . مرحله پنجم انتخاب عنوان موضوع مناسب و مورد علاقه خود می باشد . مرحله ششم تمرین و صرف وقت برای انجام و ارائه مطلوب سخنرانی است که با این کار 75 درصد ترس از بین می رود .   10 – مراحل طراحی یک ارتباط موثر برای ایراد سخنرانی شامل چه نکاتی است ؟ 1 . شناخت مخاطبان / شنوندگان گردآوری انواع اطلاعات  درباره مخاطبان از هر طریق ممکن .  شغل ، جنس ، سن ، تاهل ، تحصیلات ، تجارب ،علائق   ،نگرشها  زبان ، قومیت ،گرایش های سیاسی،دین/ مذهب ، حساسیت های فرهنگی،  نیازها و ... 2 . تعیین و تدوین هدفهای سخنرانی 1 -  اطلاع رسانی / آگاه کردن 2 -  ترغیب و اقناع 3 -  تغییر باور / تغییر رفتار 4 -  تقویت یک نگرش 5 -  تقویت یک رفتار 6 -  حذف یک نگرش 7 -  حذف یک رفتار     8 -  یادآوری 9 -  سرگرمی   10 -  ایجاد وحدت 11 -  ایجاد تفرقه  *  تعیین یعنی : شفاف سازی                                *  تدوین یعنی : مکتوب کردن *  ترغیب و اقناع یعنی : ایجاد یک باور و رفتار / متقاعد کردن مخاطب نسبت به یک اندیشه یا عمل 3 . طراحی و آماده سازی پیام ( متن سخنرانی ) 4 . انتقال و ارسال پیام ( ایراد و ارائه سخنرانی ) 5 . گردآوری اطلاعات مربوط به بازخورد ها ( تجزیه و تحلیل بازخوردها برای رفع اشکالات و تقویت نقاط قوت )   سخنرانی‌ و سخنوری‌ بشر از دیر زمان‌ با فن‌ سخنوری‌ یا خطابه‌ آشنا بوده‌ و برای‌ پیشبرد مقاصد خود و اقناع‌دیگران‌ از نیروی‌ خدادادی‌ استفاده‌ می‌ كرده‌ است‌ . آدمی‌ از آن‌ زمان‌ كه‌ زندگی‌اجتماعی‌ خود را آغاز كرده‌ و جوامع‌ را تشكیل‌ داده‌ ، برای‌ بیان‌ مقاصد و هم‌ آهنگ‌كردن‌ خود با اجتماعی‌ كه‌ در آن‌ می‌ زیسته‌ به‌ سخن‌ گفتن‌ پرداخته‌ است‌ و بر اساس‌اعتقادات‌ دینی‌ ، كلام‌ موهبتی‌ آسمانی‌ است‌ كه‌ از طرف‌ خداوند به‌ بندگان‌ عطا گردیده‌و سبب‌ برتری‌ آدمی‌ از دیگر حیوانات‌ شده‌ است‌ . برای‌ شناخت‌ بهتر سخنوری‌ تعاریفی‌ را در مورد آن‌ می‌آوریم‌ :   1 ـ سخنوری‌ فن‌ اقناع‌ و ترغیب‌ است‌ به‌ وسیله‌ سخن‌ ، و غرض‌ از آن‌ بدست‌ آمدن‌ این‌دو نتیجه‌ است‌ پس‌ باید گفت‌ موضوع‌ علم‌ سخنوری‌ چیزی‌ است‌ كه‌ بوسیله‌ آن‌ غرض‌ ازسخنــوری‌ حاصل‌ می‌ شود یعنــی‌ سخن‌ گوینده‌ را بــاور می‌ كند و بـر منظوراو برانگیخته‌ می‌ شود  2 ـ در تعریف‌ سخنوری‌ علما فن‌ معتقدند كه‌ بوسیله‌ این‌ فن‌ گوینده‌ شنونده‌ را از مطالب‌خود آگاه‌ كند یا وی‌ رابه‌ سخنان‌ فصیح‌ و بلیغ‌ خود قانع‌ سازد یا به‌ كاری‌ راغب‌ نماید  3 ـ گزارش‌ شفاهی‌ یا سخنرانی‌ عبارت‌ است‌ از انتقال‌ عقاید و آرا از طریق‌ بیان‌ و صحبت‌كردن‌ در میان‌ تعریفهای‌ ارائه‌ شده‌ تنها تعریف‌ دوم‌ است‌ كه‌ به‌ سخن‌ صفت‌ فصیح‌ و بلیغ‌ داده‌ وآن‌ را از كلام‌ عادی‌ متمایز ساخته‌ است‌ زیرا سخنوری‌ یكی‌ از فنون‌ ادبی‌ است‌ و با سخن‌گفتن‌ عادی‌ و محاوره‌ فرِ دارد . در سخنوری‌ این‌ نكته‌ مورد بحث‌ قرار می‌ گیرد كه‌گوینده‌ باید از چه‌ اصول‌ و قواعدی‌ پیروی‌ كند و كلام‌ را به‌ چه‌ ترتیبی‌ بگوید كه‌ علاوه‌ بررساندن‌ مقصود ، شنونده‌ را به‌ درك‌ آن‌ علاقمند سازد و او را آماده‌ پذیرش‌ سخن‌ خودكند . البته‌ نخستین‌ كار هر سخنران‌ تأثیر نهادن‌ در قلب‌ و روح‌ شنونده‌ ، برای‌ بر آوردن‌مقصود خاصی‌ و دیگری‌ آگاهی‌ از تكنیكهایی‌ كه‌ برای‌ گذاشتن‌ چنین‌ تأثیری‌ لازم‌ است‌ارسطو هنر سخنوری‌ را اینگونه‌ تعریف‌ می‌ كند : هنر سخنوری‌ را می‌ توان‌ توانایی‌بكارگیری‌ روشهای‌ قانع‌ كردن‌ مخاطب‌ در هر مورد تعریف‌ كرد . این‌ كاری‌ است‌ كه‌ ازسایر هنرها ساخته‌ نیست‌ هر هنر یا علمی‌ می‌ تواند مقوله‌ های‌ خاص‌ خودش‌ را به‌مخاطب‌ بقبولاند مثلاً علوم‌ پزشكی‌ مردم‌ را قانع‌ می‌ كند كه‌ چه‌ چیزبرای‌ سلامتی‌ مفید وچه‌ چیز مضر است‌ اما ما به‌ هنر سخنوری‌ به‌ عنوان‌ قدرت‌ به‌ كارگیری‌ روشهای‌ ترغیب‌ وقانع‌ كردن‌ مخاطب‌ تقریباً در هر زمینه‌ ای‌ می‌ نگریم‌ بر اساس‌ مطالب‌ مذكور می‌ توان‌سخنوری‌ را چنین‌ تعریف‌ كرد : « فن‌ سخنوری‌ به‌ مجموعه‌ اصول‌ و قواعدی‌ گفته‌ می‌ شود كه‌ سخنور با استفاده‌ از آن‌ درذهن‌ مستمعان‌ خود تأثیر لازم‌ را بجا می‌ گذارد و به‌ مقصودی‌ كه‌ دارد برسد »   راهنماییهای‌ عملی‌ برای‌ گفتگو ی‌ مؤثر  در نوشته های قبلی در مورد تاکتیکهایی گفتاری در روابط عمومی مطالبی ارائه شد و در این بخش راهنماییهای‌ عملی‌ برای‌ گفتگو ی‌ مؤثر تقدیم می شود : 1 ـ تا آنجا كه‌ مقدور است‌ از پیش‌ با تماس‌ با مخاطب‌ یا مخاطبین‌ وقتی‌ برای‌ گفتگوتعیین‌ كنید و در زمان‌ تعیین‌ شده‌ با آمادگی‌ قبلی‌ به‌ گفتگو بپردازید و خود را برای‌ شنیدن‌و گوش‌ دادن‌ آماده‌ كنید . 2 ـ در آغاز گفتگو خودتان‌ و سمت‌ تان‌ را بگویید و هدف‌ از گفتگو را بطور خیلی‌خلاصه‌ تشریح‌ كنید . این‌ امر به‌ او كمك‌ می‌ كند تا با شناخت‌ شما دقیق‌ تر و با آگاهی‌بیشتر با شما گفتگو نماید . 3 ـ مختصر ولی‌ كامل‌ صحبت‌ كنید، حاشیه‌ نروید ، صحبتهایی‌ كه‌ به‌ موضوع‌ ارتباط‌ندارد بیان‌ نكنید توضیح‌ واضحات‌ ندهید و گفتار خود را تكرار نكنید .  4 ـ به‌ سئوالات‌ با دقت‌ گوش‌ كنید و بدون‌ حاشیه‌ رفتن‌ و افزودن‌ مطالب‌ اضافی‌ پاسخ‌دهید .  5 ـ قدردانی‌ و تشكر خود را از كمكی‌ كه‌ خواهد كرد بیان‌ دارید و از وقتی‌ كه‌ برای‌گفتگو در اختیار شما گذاشته‌ شد تشكر كنید . 6 ـ در هنگام‌ ترك‌ مخاطب‌ شماره‌ تلفنی‌ كه‌ بتواند از طریق‌ آن‌ پیرامون‌ موضوع‌ اطلاع‌بیشتری‌ را كسب‌ كند و با شما تماس‌ بگیرد در اختیار وی‌ قرار دهید . گفتگوهای‌ چهره‌ به‌ چهره‌ ابزار اصلی‌ ارتباط‌ با مدیران‌ مؤسسه‌ ، سرپرستان‌ و كارمندان‌بخشهای‌ گوناگون‌ و مراجعه‌ كنندگان‌ است‌ . ارتباط‌ گفتاری‌ به‌ شكل‌ سخنرانی‌ ، كنفرانس‌ و مصاحبه‌ های‌ مطبوعاتی‌ و رادیو تلویزیونی‌و اشكال‌ دیگر برای‌ مسئولین‌ روابط‌ عمومی‌ پیش‌ می‌ آید كه‌ عمده‌ ترین‌ انواع‌ آن‌ را درادامه‌ تقدیم خواهیم نمود.   روابط عمومی و ضرورت شركت در بالاترین جلسات تصمیم گیری و تصمیم سازی سازمان در گردهمایی مسئول روابط عمومی دستگاههای اجرایی مازندران كه در سالن اجتماعات استانداری مازندران تشكیل گردید فرمی در اختیار مسئولین روابط عمومی قرار گرفت كه یكی از سئوالات مطرح شده در فرم در زمینه شركت مسئولین روابط عمومی در جلسات شورای معاونین سازمان بود جالب اینكه جمعی از مسئولین روابط عمومی پاسخ منفی داده بودند و تعدادی هم می پرسیدند مگر باید در جلسات شورای معاونین شركت كنیم با توجه به اهمیت موضوع و ضمن عرض پوزش از اینكه در ارائه مطالب تخصصی مربوط به تاكتیك های گفتاری وفقه ای ایجاد شد اجازه می خواهم گذری داشته باشم بر جایگاه روابط عمومی در مصوبات هیئت دولت و ضرورت حضور مسئولین روابط عمومی در بالاترین و مهمترین جلسات تصمیم گیری سازمان   1 ـ بخشنامه شماره 33790 مورخه 19 / 5 / 1364 : بند 1 - مسئول روابط عمومی وزارتخانه ها و سازمانهای دولتی و وابسته به دولت از میان افرادی كه خلاقیت و تحرك و آگاهی سیاسی و اجتماعی لازم را دارند انتخاب و مستقیما توسط وزیر یا بالاترین مقام اجرایی دستگاه ذیربط منصوب می گردد  بند 3 ـ مسئول روابط عمومی در شورای معاونین و یا عالی ترین شورای تصمیم گیرنده دستگاه شركت نموده و اطلاعات دستگاه مربوطه پیوسته در دسترس ایشان باشد   2 ـ مصوبه شورای عالی سیاستگذاری تبلیغات دولت در تاریخ 23 / 3 / 74  ماده 1 : واحد روابط عمومی هر وزارتخانه یا سازمان زیر نظر مستقیم بالاترین مقام آن دستگاه اداره می شود  ماده 3 ‍: مدیر روابط عمومی در شورای معاونان شركت می كند ماده 5 : دولت هزینه های مربوط به روابط عمومی را از هزینه های ضروری وزارتخانه ها و سازمان ها تلقی می كند و دستگاهها موظفند حداقل 5 در هزار بودجه پیشنهادی به سازمان برنامه و بودجه را برای روابط عمومی محسوب كنند    3 ـ تصویبنامه شماره 1883 / ت 25584 مورخه 8 / 10 / 1376 كه به امضاء محمد رضا عارف معاون اول رئیس جمهور به دستگاهها ابلاغ گردیده است بند و : لازم است مسئولان روابط عمومی دستگاهها در جلسات تصمیم گیری یا شورای معاونان دستگاه شركت نمایند.  تا کتیک های گفتاری در روابط عمومی خیلی‌ پیش‌ از اینكه‌ انسانها به‌ كمك‌ نوشتار با یكدیگر ارتباط‌ برقرار كنند از صدا به‌ عنوان‌ابزار ارتباط‌ استفاده‌ می‌ كردند گفتار به‌ عنوان‌ ابزار انتقال‌ اطلاعات‌ و تجربه‌ و بیان‌ احساس‌ سابقه‌ ای‌ بیشتر از نوشتاردارد پس‌ از گذشت‌ هزاران‌ سال‌ هم‌ اكنون‌ نیز گفتار یكی‌ از مؤثرترین‌ ، قویترین‌ ومتداولترین‌ شكل‌ ارتباط‌ انسانی‌ است‌ برای‌ مسئولین‌ روابط‌ عمومی‌ گفتگو ، مصاحبه‌ و سخنرانی‌ پایدارترین‌ و محوری‌ ترین‌شكل‌ ارتباط‌ می‌ باشد گفتار عادی‌ و گفتار ترغیبی‌ هر گاه‌ شخصی‌ بطور ساده‌ منظور خود را بگوید و مخاطب‌ بدون‌ انتخاب‌ و توضیح‌ وتفسیر هدف‌ گفتار او را بر آورد این‌ نوع‌ ارتباط‌ یك‌ ارتباط‌ خطی‌ و عادی‌ است‌ . ولی‌چنانچه‌ گوینده‌ سعی‌ نماید با بحث‌ و دلیل‌ و ایجاد انگیزه‌ مخاطب‌ و یا مخاطبین‌ را تشویق‌و ترغیب‌ به‌ انجام‌ كار و یا پذیرفتن‌ عقیده‌ ای‌ بنماید این‌ نوع‌ گفتار را ترغیبی‌ و تشویقی‌می‌ نامند . آنچه‌ به‌ عنوان‌ تاكتیك‌ های‌ گفتاری‌ در روابط‌ عمومی‌ مورد توجه است  گفتار ترغیبی‌ و تشویقی‌ است‌ و مسئولین‌ روابط‌ عمومی‌ عموماً با این‌ نوع‌گفتار « گفتار ترغیبی‌ و تشویقی‌ » در كارهای‌ خود دست‌ می‌ یازند  گفتار چهره‌ به‌ چهره‌ گفتار رودر رو و یا چهره‌ به‌ چهره‌ عبارت‌ از گفتگو بین‌ دو یا چند نفر است‌ و این‌ نوع‌ارتباط‌ مؤثرترین‌ شكل‌ ارتباط‌ درون‌ فردی‌ نیز می‌ باشد مسئولین‌ روابط‌ عمومی‌ روزانه‌ بادهها مورد عملی‌ از این‌ گفتگو چه‌ بصورت‌ رودررو و یا تلفنی‌ مواجه‌ هستند  افکار عمومی و چند نکته مهم برای مسئولین روابط عمومی نقش‌ روابط‌ عمومی‌ در هدایت‌ افكار عمومی‌ بسیار مهم‌ است‌ و مسئولین‌ روابط‌ عمومی‌باید برای‌ مردم‌ از فعالیتهای‌ سازمان‌ بگویند و فضایی‌ را ایجاد كنند تا مردم‌ با كارهای‌سازمان‌ آشنا شوند و برای‌ مردم‌ توضیح‌ دهند كه‌ شرایط‌ چطور بوده‌ است‌ و از كجا به‌كجا رسیده‌ است‌ و قضاوت‌ را به‌ مردم‌ واگذار كند در مورد برخورد با مردم‌ و هدایت‌ افكار عمومی‌ ذكر چند نكته‌ ضروری‌ است‌ :  1 ـ مهمترین‌ اصل‌ در ارتباط‌ با مردم‌ پای‌ بندی‌ به‌ اصول‌ اخلاقی‌ است‌ . مسئول‌ روابط‌عمومی‌ باید با مردم‌ رو راست‌ و صادق باشد ، صداقت‌ شرط‌ اول‌ كار مسئول‌ روابط‌عمومی‌ است‌ هرگز نباید دروغ‌ به‌ هر شكلش‌ استفاده‌ شود . مسئول‌ روابط‌ عمومی‌ نباید ازآمار تحریف‌ شده‌ بهره‌ بگیرد و هرگزهدف‌ نهایی‌ خود را پنهان‌ نكند .  2 ـ مسئول‌ روابط‌ عمومی‌ باید از ارائه‌ نظرات‌ بیخودی‌ و غیر كارشناسی‌ پرهیز نماید .مسئول‌ روابط‌ عمومی‌ باید بی‌ جهت‌ خود را در همه‌ زمینه‌ ها متخصص‌ معرفی‌ نكند وبرای‌ انحراف‌ افكار عمومی‌ تلاش‌ ننماید . قدر افكار عمومی‌ را بشناسد و اصراری‌نداشته‌ باشد كه‌ مخاطبان‌ و مردم‌ با او هم‌ عقیده‌ باشند.  3 ـ مسئول‌ روابط‌ عمومی‌ از یك‌ طرف‌ باید مدافع‌ منافع‌ سازمان‌ و از سوی‌ دیگر بایدمدافع‌ حقوق  مردم‌ باشد . مخاطبان‌ باید بدانند كه‌ روابط‌ عمومی‌ مدافع‌ و سخنگوی‌مؤسسه‌ خود هست‌ یا مدافع‌ مردم‌ ، مدافع‌ سازمان است‌ یا مدافع‌ آقای‌ رئیس‌ اگر مردم‌ بفهمند كه‌ مسئول‌ روابط‌ عمومی‌ فقط‌ به‌ منافع‌ سازمان‌ اهمیت‌ می‌ دهد و هیچ‌توجهی‌ به‌ خواسته‌ ها و افكار عمومی‌ نمی‌ نماید دیگر به‌ او اعتماد نخواهند كرد 4ـ مسئولین‌ روابط‌ عمومی‌ باید از دادن‌ وعده‌ های‌ غیر ممكن‌ و دست‌ نیافتنی‌ پرهیز كنندكه‌ حیثیت‌ یك‌ مجموعه‌ را از بین‌ می‌ برد همچنین‌ نباید در مورد امری‌ كه‌ اطلاع‌ دقیق‌ندارند و یقین‌ ندارند اظهار نظر كنند كه‌ موجب‌ مشكل‌ خواهد شد نوشته شده توسط مریم در ساعت 9:16 | لینک  |  نظر بدهید سه شنبه سوم آذر 1388 20- ابزارها و روشهای ارزیابی سخنرانی 1 . مشاهده : عمل مشاهده توسط مشاهده گران و  توسط سخنران به صورت جداگانه ، انجام می شود. 1. مشاهده توسط مشاهده گران خود به دو قسم زیر تقسیم بندی می شود .  الف ) با فرم /  ثبت مشاهدات در فرم مخصوص                            ب )  بدون فرم /  ثبت مشاهدات در برگه های معمولی 2. مشاهده توسط سخنران در سه مرحله قبل ، ضمن و بعد از سخنرانیبه شرح زیر می باشد . 3. قبل از سخنرانی: که شامل موارد زیر است : 1 -  حضور به موقع سخنران 2-  حضور به موقع شنوندگان و میهمانان 3 -  شرایط مکانی و امکانات 4 -  میزان استقبال     4- ضمن سخنرانی : که شامل موارد زیر است : 1 -  نحوه آغاز سخنرانی ۲ -  تسلط سخنران              3 -  میزان و روش مشارکت 4 -  رعایت زمان سخنرانی               5-  شرایط مکانی و امکانات 6-  میزان توجه مخاطبان 7 -  حضور تا پایان سخنرانی 8-  تعداد فراریان                 9 -  تعداد ورود و خروج  5- پس از سخنرانی : که شامل موارد زیر است : 1 -  میزان و نحوه تشویق نهایی  2 -  سرعت خروج 3 -  جمع شدن در گرد سخنران 4 - گفت و گوی میهمانان با یکدیگر یا با مجریان  2 . مصاحبه / نظر سنجی شفاهی و حضوری : عبارت است از گفت وگوی رو در رو با مهمانان پس از سخنرانی ، توسط چند پرسشگر با فرم یا بدون فرم .  3- انواع پرسش ها : 1 -  نحوه اطلاع یافتن از برنامه سخنرانی 2 -  تسلط سخنران 3 -  انگیزه حضور 4 -  میزان و نحوه مشارکت                       5- احتمال حضور در جلسه بعدی                                  6 -شرایط محیطی و امکانات 7 - دیدگاه آزاد( انتقادها ، پیشنهاد ها و ... )  4 - پرسشنامه / نظر سنجی کتبی : بهترین ابزار ارزشیابی ، پرسشنامه است . -   نحوه آگاه شدن از مراسم                                         -  مناسب بودن زمان سخنرانی                             -  کاربردی بودن یا نبودن مطالب  سخنرانی                                -  انگیزه حضور                                                -  کیفیت مکان سخنرانی                                                      -  امکان حضور مجدد در برنامه های آتی -  سئوال آزاد پایانی ( نقاط قوت و ضعف سخنرانی )  5- نحوه جمع آوری پرسشنامه : 1 . جلوی در خروجی سالن             2 .  جلوی در محوطه           3 .  یا در هر دو مکان یاد شده  اگر قرار باشد ترکیبی کار کنیم : ترکیب یا تیم ما با به دو دسته جداگانه تقسیم شوند ... ترکیب اول : ( مشاهده + مصاحبه ) تعدادی را مسئول مشاهده و تعدادی را مسئول مصاحبه قرار می دهیم . ترکیب دوم : ( مشاهده + پرسشنامه )تعدادی را مسئول مشاهده و تعدادی را مسئول توزیع و جمع آوری پرسشنامه ها قرار می دهیم .  6 . دفتر ثبت پیشنهادها و انتقادها و .. : دفتر ثبت شکایات ، پیشنهادها ، انتقاد ها برای نظر سنجی خیلی خوب و مناسب است.   21- گونه شناسی و گروه بندی شنوندگان یا حاضران در جلسه سخنرانی -   سخنران با گونه های مختلف رفتاری و شخصیتی در میان شنوندگان روبرو می باشد . -  سخنران باید به تناسب رفتار و منش حاضران ، شیوه های مناسب برای اداره کردن جلسه سخنرانی را انتخاب کند .  22- گروه بندی شنوندگان درجلسه سخنرانی   1 . پرسشگران حرفه ای     * زیاد سئوال می کنند .     * قبل از سخنرانی تصمیم به سئوال کردن گرفته اند .     * از سئوال کردن به عنوان ابزاری برای مطرح کردن خود استفاده می کنند .     * از سئوال کردن برای گیر انداختن سخنران استفاده می کنند .  2 . نجوا گران :  در گوشی ، و گاهی بلند و مکرر صحبت می کنند . 3. پاسخ گویان به تلفن همراه : گاهی بلند و طولانی صحبت می کنند . 4 . مخالفان همیشگی :  با همه چیز مخالف و دائما در حال اعتراض هستند . 5 . تاخیری ها : پس از آغاز مراسم به محل سخنرانی وارد می شوند . نظم و آرامش جلسه به هم می خورد . 6 . چرت زنان : می تواند به علت خستگی یا کم خوابی شنوندگان و یا ناتوانی سخنرانی در جلب توجه و ایجاد مشارکت باشد . 7 . افرادی که داخل و خارج می شوند . 8 . کسانی که جلسه را ترک می کنند . 9 . کسانی که حرکات غیر متعارف دارند :    * بازی با خودکار     * ضربه زدن به میز یا صندلی خود    * ضربه زدن با پا به زمین یا صندلی دیگران                               * حرکت دادن صندلی های متصل به هم 10 . طنز پردازان : کسانی که مرتب دوست دارند دیگران را بخندانند . 11 . تفسیر کنندگان حرف های سخنران : کلام سخنران را مرتب و گاهی حتی با صدای بلند ، تفسیر می کنند . 12 . تکرار کنندگان حرف های سخنران                           13 . نجوا کنندگان ضمن یادداشت برداری 14 . افراد مرتب ، دقیق ، مشتاق و ضابطه مند .                  15 . حاضران دعوت نشده 16 . برهم زنندگان نظم جلسه   23- مراحل کسب آمادگی برای سخنرانی 1 . انتخاب موضوع ، که به دو صورت انجام می گردد: 1- توسط برگزار کننده 2- توسط سخنران  معیارهای اصلی انتخاب موضوع 1 .  نیاز مخاطب 2 .  علاقه مخاطب 3 .  میزان وقت سخنرانی 4 . فرهنگ مخاطب 5 . میزان سواد و تسلط سخنران 6.  سطح معلومات و دانش مخاطب ( رشته ، تحصیلات ) 2 . شناخت مخاطب 1. شغل         2. جنس 3. سن 4. تاهل 5. تحصیلات 6. تجارب 7. علائق 8. نگرش ها 9. گرایش های سیاسی 10. حساسیت های فرهنگی    11. نیاز ها و ...  3 . تعیین انواع اطلاعات مورد نیاز درباره موضوع اطلاعات (مکتوب،کتابخانه ای ، اینترنتی ، شفاهی ، تجارب شخصی )  4 . شناسایی دقیق منابع اطلاعات  کدام کتاب ، مقاله ، عکس ،اینترنت ،کدام کتابخانه ، چه افرادی ،اطلاعات دقیقاّ کجا قرار دارد ؟  5 . گرد آوری اطلاعات مورد نیاز  -  خرید کتاب                                                                   -  تلخیص متون                  -  فیش برداری                                                                   -  مصاحبه               -  مشاهده                                                               -  پرینت از وب سایت های اینترنتی            -  مکتوب کردن تجارب یا دانسته های شخصی  6 . طبقه بندی ، ارزیابی ، پالایش و تلخیص اطلاعات .  7 . انتخاب محورها و مطالب اصلی سخنرانی از میان اطلاعات باقیمانده در مرحله ششم  ( برای سه بخش مقدمه ، متن و نتیجه )   8 . توزیع مطالب بند هفت بین سه بخش اصلی سخنرانی  ( مقدمه ، متن ، نتیجه ) 9 . تعیین ترتیب مطالب در هر یک از سه جزء اصلی ( مقدمه ، متن ، نتیجه ) 10 . نگارش متن کامل سخنرانی  11 . تهیه و تنظیم یادداشت از کل محتوای سخنرانی -  سرفصل ها  -  نکات مهم                      -  خاطره ها -  اسامی اشخاص -  اسامی اماکن -  مشخصات منابع               -  مثال ها   * توجه و تذکر : اگر نگارش متن کامل سخنرانی ضرورت نداشته باشد ، مستقیما به سراغ مرحله بعدی ، یعنی تهیه یادداشتهای نهایی  می رویم . -  برای یادداشت برداری ، از کاغذ A5  یا  A6 استفاده می کنیم . البته کاغذ A6 بهتر و مناسب تر برای این کار است .  * استفادۀ سخنران از یادداشت از دیدگاه مخاطبان دو گونه تفسیر می شود :  الف )  مخاطبان ، با نظر مثبت نگاه می کنند . آنان با خود می اندیشند که سخنران ، تحقیق و مطالعه کرده و آماده ، با سواد ، مسلط و توانمند است و برای سخنرانی او ارزش قائل می شوند .  ب )  مخاطبان ، با نظر منفی  نگاه می کنند . آنان علت استفاده سخنران از یادداشتها را عدم آمادگی ، عدم تسلط و کم سواد بودن سخنران می پندارند . در هر حال ، بهره گیری از یادداشت ، ارجحیت دارد . 12 . تمرین سخنرانی هر قدر فرد سخنران ، تازه کار تر باشد ، تمرین ، ضرورت بیشتری دارد و نوع آن به خصوصیات فردی بستگی دارد . ضبط کردن سخنرانی تمرینی و باز شنوایی آن ، تمرین کردن در برابر آئینه ، و تمرین کردن در برابر یک جمع محدود و کوچک ، از جمله راههای تمرین کردن است  13 . کسب آخرین اطلاعات درباره مخاطبان ، مکان و زمان سخنرانی * این مراحل نه تنها در مورد سخنرانی ، بلکه در مورد آماده سازی پیام های دیگر مثل مقاله ، کتاب ، گزارش و یا حتی فیلم ،کاربرد دارد . چون نظم منطقی دارند . « مقایسه سخنرانی عمومی با مکالمات روزمره یا معمولی » معیار مقایسه سخنرانی عمومی محاورات یا مکالمات روزمره سازماندهی و انسجام قوی ضعیف رعایت قواعد دستوری قوی ضعیف امکان تفاهم و درک دو سویه محدود وسیع میزان اضطراب زیاد کم میزان مکث ها کم زیاد محدودیت زمانی زیاد کم تیک های کلامی کم زیاد تیک های حرکتی کم زیاد رسمیت / سندیت زیاد کم حجم مخاطبان زیاد کم 24- طبقه بندی انواع سخنرانی برحسب استفاده از متن الف )  سخنرانی با متن کامل 1 . قرائت از روی متن                                        2 . سخنرانی آزاد و گاهی مراجعه به متن 3 . سخنرانی آزاد با استفاده از یادداشت                            4 . سخنرانی آزاد بدون استفاده از متن یا یادداشت 5 . سخنرانی حفظ شده ب ) سخنرانی بدون متن 1 . بدون یادداشت                                            2 . با یادداشت  25- انواع سخنرانی برحسب میزان آمادگی قبلی الف )  سخنرانی با آمادگی قبلی - اگر مراحل آماده سازی سخنرانی رعایت شود ، سخنرانی با آمادگی تلقی می شود .که موارد سخنرانی برحسب متن ، کاملا در اینجا صدق می کند .              1 . با متن 2 . بدون متن ب )  سخنرانی بدون آمادگی قبلی -  سخنرانی به صورت ناگهانی ، فی البداهه و با بهره گیری از حافظه صورت می گیرد . در این حالت باید  از حداقل زمان ، نهایت استفاده را برای یادداشت برداری و نظم دادن به اندیشه ها و محورها به عمل آوریم .   26- مراحل طراحی یک ارتباط موثر برای ایراد سخنرانی الف )  این مراحل ، در نظریه ارتباطات و نظریه تبلیغات کاربرد دارند . ب )  این مراحل ، فشرده مراحل 13 گانه آماده سازی سخنرانی است . ج )  این مراحل ، نکات مهم و تازه ای دارند .  1 . شناخت مخاطبان / شنوندگان گردآوری انواع اطلاعات  درباره مخاطبان از هر طریق ممکن .  شغل ، جنس ، سن ، تاهل ، تحصیلات ، تجارب ،علائق       ،نگرشها  زبان ، قومیت ،گرایش های سیاسی،دین/ مذهب ، حساسیت های فرهنگی،  نیازها و ...   2 . تعیین و تدوین هدفهای سخنرانی 1 -  اطلاع رسانی / آگاه کردن 2 -  ترغیب و اقناع 3 -  تغییر باور / تغییر رفتار 4 -  تقویت یک نگرش 5 -  تقویت یک رفتار 6 -  حذف یک نگرش 7 -  حذف یک رفتار   8 -  یادآوری 9 -  سرگرمی  10 -  ایجاد وحدت 11 -  ایجاد تفرقه  *  تعیین یعنی : شفاف سازی                                   *  تدوین یعنی : مکتوب کردن *  ترغیب و اقناع یعنی : ایجاد یک باور و رفتار / متقاعد کردن مخاطب نسبت به یک اندیشه یا عمل  3 . طراحی و آماده سازی پیام ( متن سخنرانی ) 4 . انتقال و ارسال پیام ( ایراد و ارائه سخنرانی ) 5 . گردآوری اطلاعات مربوط به بازخورد ها ( تجزیه و تحلیل بازخوردها برای رفع اشکالات و تقویت نقاط قوت )  27-  ویژگی های یک سخنران خوب چیست ؟ 1 . تسلط برموضوع سخنرانی : آمادگی کافی برای سخن گفتن در موضوع مورد نظر 2 . قدرت بیان -  آشنایی به زبان فارسی -  استحکام در بیان و ساختن جملات -  گنجینه قوی از واژگان -  آشنایی به اصول و فنون سخنوری *  راههای توسعه گنجینه لغات و تقویت حافظه الف ) مطالعه   ب ) خوب گوش دادن ج ) حرف زدن د ) نوشتن  3 . صدای مناسب الف ) نوع صدا :     1 . زیر     2 . متعادل      3. بم ( البته دو صدای اصلی ، زیر و بم است ) ب ) شدت صدا :  مربوط به قدرت و بلندی صدا می شود . ج ) فراز و فرود صدا :   1 . حرف زدن خطی و یکنواخت   2.حرف زدن سینوسی با فراز و فرود   4 . استفاده مطلوب از ارتباط غیر کلامی -  ایماء و اشاره - حرکات دست و سر  - حرکات بدن ( شانه ) -  جا به جایی ( راه رفتن ) - نگاه کردن    - سکوت / مکث -  آواهای غیر کلامی  5 . ظاهر آراسته -  قبل از ورود به محل سخنرانی ظاهر و پوشش خود را کنترل کند . -  قبل از آغاز سخنرانی ، ظاهر خود را وارسی کند . -  در تمام طول مدت سخنرانی ، مراقب وضعیت وضعیت ظاهر خود باشد .  6 . لحن مناسب -  انتخاب لحن مناسب به تناسب مخاطبان ، موضوع و موقعیت . -  لحن آمرانه -  لحن کودکانه -  لحن دلسوزانه - لحن تهییجی - لحن اعتراض آمیز    - لحن صمیمانه و دوستانه  7 . تقید به زمان بندی سخنرانی -   سر وقت حاضر شدن -  تقسیم وقت بین سه بخش سخنرانی ( مقدمه ، متن یا بدنه ، نتیجه ) -  رعایت وقت اختصاص یافته  8 . شناخت مخاطب 9 . ضریب هوشی   IQ  بالاتر از میانگین ضریب هوشی =  سن عقلی تقسیم بر سن تقویمی ضرب در عدد 100 10 . هوش هیجانی مطلوب  ( EQ )                            11. خلاقیت و ابتکار 12 . اعتماد به نفس                                         13. تواضع 14 . انتقاد پذیری -  پذیرش -  رد با استدلال -  راهنمایی منتقد 15 . صبوری و شکیبایی                                  16 . گوش دادن به صورت مطلوب ) از سوی سخنران ) 17 . حافظه قوی  برای سخنرانی   18 . قدرت جذب مشارکت 19 . قدرت جلب توجه و اعتماد     20 . آغاز و خاتمه زیبای سخن 21 . آشنایی با اصول سخنوری 22 . استفاده مطلوب از ارتباط غیر کلامی          23 . قدرت پیش بینی 24 . علاقه به مطالعه 25 . تسلط بر شرایط محیط 26 . سرعت انتقال   27 . سرعت مناسب در سخن گفتن ادامه مطلب نوشته شده توسط مریم در ساعت 9:15 | لینک  |  نظر بدهید سه شنبه سوم آذر 1388 درس اول سخنوري و روابط عمومي  سخنوري فن يا هنري است كه به وسيله آن مي‌توان شنونده را اقناع و بر منظور خويش آشنا و ترغيب كرد  و اين فن كاربرد فراواني در روابط عمومي دارد. از اين فن مي‌توان در بازديدها، سمينارها، گردهمايي‌ها‚ جلسات مختلف، ارتباطات درون سازماني و برون سازماني  و ديگر موارد بهره گرفت.  پندهايي در سخنوري 1. سخنوري هنري است كه همه كس به آن نيازمند است. كساني كه با مردم سرو كار دارند تقريباً همه محتاج به سخنوري مي‌شوند. مخصوصاً ارباب علوم و فنون. 2. سخنوري به خودي خود شغل و پيشه نيست، فقط  وسيله‌اي براي پيشرفت مقصود است. 3. سخنور اگر درست  به شرايط سخنور عمل كند براي عامه بهترين مربي تهذيب كنندة نفوس است. 4. براي سخنور شدن هم علم سخنوري لازم است.، هم عمل و هم مشق و ورزش. 5. سخنور بايد محفوظات بسيار داشته باشد. 6. چون بسياري از اوقات سخنور بايد گفتار خود را كتباً تهيه كند، علم ادب و مشق نويسندگي لازم است. 7. سخنور بايد بر موضوعي كه در آن سخنوري مي‌كند مسلط باشد و آنچه دانستي است در آن باب بداند و از خود مطمئن باشد. 8. سخنور گذشته از احاطه بر موضوع و زيردستي در سخنوري بايد مردم را بشناسد و علم نفس داشته باشد. نكته سنج و دقايق شناس باشد. منطق و فلسفه و سياست مدن و اخلاق و تاريخ خوب بداند. 9. سخنور بايد همواره در امور و احوال مردم به مشاهده پردازد و متنبه و متذكر باشد. 10. قواعد و اصولي كه در سخنوري مي‌آموزيد بايد بلكه ذهن شما شود نه اينكه در موقع سخنوري بخواهيد آن را به ياد بياوريد و سخن خود را بر آنها منطبق سازيد. 11. نبايد تصور كرد كه سخنوري حتما به آب و تاب دادن سخن است. مواردي هست كه بايد چنين باشد اما هر قسم سخن نيكو گفتن اگر چه بسيارساده و بي پيرايه باشد . سخنوري است. 12. در سخنوري از كسي تقليد مكنيد و به طبيعت خود باشيد. 13. بهترين سخنور آنست كه در سخن گفتن قصد سخنوري نكند. يعني نيتش جلوه كردن در سخنوري نباشد و حواس خود را همه مصروف انجام وظيفه كند. 14. هر وقت سخنوري در پيش داريد، قبل از آن تن يا روح خود را خسته مكنيد. 15. وقتي كه در حضور جماعت براي سخنوري حاضرمي‌شويد، هيأت خود را درست و به قاعده بسازيد. 16. هنگام سخنوري اگر حواستان پريشان باشد، اندكي تأمل كنيد تا حواس بجا بيايد شتاب مكنيد نفس بكشيد آرام پيش برويد. 17. بدون اينكه تذلل كنيد، نسبت به شنوندگان مؤدب و متواضع باشيد چيزي مگوييد دليل بر اين كه آنان را نادان مي‌پنداريد .اصرار نداشته باشيد كه ايشان را در خبط و خطا قلم بدهيد و اثبات تقصير براي ايشان بكنيد غرور و خودپسندي منماييد. 18. در سخنوري ظرفيت شخصي بخرج مدهيد. كليات بگوييد و اگر ناچار با كسي طرف شديد در عين محكم و استوار بودن ملايم، متين و عاقل باشيد. 19. تا مي‌توانيد از خود سخن مگوييد و ادعاي راستگويي و بي‌غرضي مكنيد كاري كنيد كه از سخن و احوال شما به اين صفات در شماپي ببرند . 20. در مجالس مشاوره و محاوره سخن فراوان و مكرر مگوييد و به ديگران نيز مجال بدهيد خود را به شهوت كلام معرف كنيد. 21. فرياد مكشيد و به سرعت سخن مگوييد شمرده حرف بزنيد لحن ، صوت، اشارات، حركات و نگاه خود را مراقبت كنيد . ماشين مباشيد. 22. تا مي‌توانيد از روي نوشته سخنوري مكنيد. در سخنوري علمي، تشريفاتي و گاهي در سخنوري قضايي از روي نوشته خواندن جايز است. در سخنوري سياسي كمتر و در سخنوري منبري هيچ وقت جايز نيست. 23. در هر حال از شنوندگان نگاه بر مداريد و به همه طرف متوجه باشيد . تنها به يك سو منگريد گوينده و شنونده بايد به هم مربوط باشند مثل اينكه با هم صحبت مي‌كنند. 24. سخنوري آن است كه سخن، تعليم دهنده، دلپسند و مهيج باشد. هم مغز را راضي كند، هم گوش را خوش آيد و هم دل را ببرد. 25. سخنور بايد معاني لطيف پسنديده را به ترتيبت صحيح در لفظ و عبارت فصيح ، ساده، روان و خوش آهنگ در آورد. 26. از عبارات دراز و عالمانه و فضل فروشي بپرهيزد. 27. معاني فراواني خوب است اما از سخن‌هاي سست و نابجا و بيهوده بايد پرهيز كرد چنانكه در زراعت علف هرزه و زوايد را بايد بر انداخت. 28. بلندي سخن از بزرگي روح بر مي‌آيد. استحكام سخن از متانت خلق، دلپذيري سخن از طبيعي بودن، مهيج و مؤثر بودن سخن از دل است . رنگ و روغن سخن از قوت تخيل گوينده و درستي سخن از مطالعه بسيار. 29. سخن، طبيعي بايد گفت و متناسب و موزون بايد حرف زد. 30. سخنوري كه افكار و معاني بديع ندارد، به آرايش لفظ و عبارت مي‌پردازد. 31. سخن بايد از جهت معني و لفظ و لحن و اشارات با مقتضاي زمان و مكان و احوال اشخاص موافق باشد و همچنين با موضوع تناسب داشته باشد. 32. مواضع حاضر و آماده اشعار و امثال مبتذل و عبارات معروف رابه كار بردن ( جز در مواردي كه خيلي بجا، مناسب، پخته و احوال مستعد باشد آنهم غالباً به اشاره) ركيك است و بي‌مزه مانند غذاي سردي كه دوباره گرم كنند و بخورند يا لباس كهنه‌اي كه زيرو روي كنند و بپوشند مخصوصاً از وصله ناهمرنگ بايد پرهيز كرد. 33. زبان بازي و لفاظي كردن در سخنوري چنان است كه طبيعت بر بالين بيمار بجاي معالجه ادبيات ببافد و وكيل در محضر قاضي بجاي دفاع از جان و مال موكل شاعري كند. 34. تا مي‌‌توانيد قوه تفهيم خود را افزايش دهيد و مطلب را روشن ادا كنيد. 35. اگر مي‌خواهيد در اقناع به درستي پيشرفت كنيد. بكوشيد كه استدلال خود را با آنچه شنوندگان شما به تجربه دريافتند‌اند و به آن معتقدند موافقت دهيد تا مجهول را قياس به معلوم كنند. معرفت نفس در اين امر دستياري به سزا تواند بود. 36. دلايل را جمع كردن و فراوان و دنبال يكديگر آوردن و شواهد، امثال، قضايا و مواد بسيار ضميمه كردن اگر به قدر حاجت و از روي سليقه و ترتيب و مطابق فهم و ذوق شنوندگان باشد، موجب اقناع تأثير كلام است. 37. دلنشين شدن سخن آنست كه گفتار با آنچه شنوندگان به آن دلبستگي دارند متناسب باشد. اموري كه مردم به آن دلبستگي دارند ثروت است و شهرت، نام نيك و شرافت، تمتعات و لذايذ، امور ذوقي و عواطف و مانند آنها. 38. سخن كه موافق ذوق و سليقه عقيده شنونده باشد براي او دلنشين است. 39. سخن گفتن از جاندار و جنبنده دلنشين‌تر از گفت وگو از چيزهاي بي‌‌جان و بي‌حركت است. 40. نقل وقايع و قضايايي كه متضمن كوشش و كشمكش با عناصر طبيعي يا با مخالفين انساني باشد، دلنشين است. 41. از محسوسات و امور نزديك به فهم سخن گفتن، براي عامه دلنشين‌تر است تا گفت و گو از معقولات و مجردات. 42. داستان سرايي و مثل‌آوردن از موجبات دلنشيني سخن است. 43. ظرافت و مخصوصاً دست انداختن مخالفين و كساني كه مردم آنان را دوست ندارند، دلنشين است. 44. سخن هر چه متنوع ترباشد، دلنشين‌تر است. 45. فكر ( آنچه در شعر مضمون مي‌‌گويند) اگر با شهامت ، از روي بلندي طبع، پر معني، دقيق و نازك و شديدالتأثير باشد، هم دلنشين است و هم تهييج و ترغيب مي‌كند. 46. تهييج و ترغيب دست مي‌‌دهدهرگاه عدالت خواهي، شرافت، جوانمردي يا خودپسندي و هم چشمي، حسن رقابت و طبع تقليد مردم را تحريك كند. 47. هر چه احوال رابيشتر و بهتر مجسم كنيد، ( مانند شاعران و نقاشان) ترغيب و تهييج بهتر صورت مي‌گيرد و سخن بيشتر تأثير مي‌كند. 48. در موقع تهييج  و تحريك عواطف، تصنيع كردن و مخصوصاً صنايع لفظي به كار بردن بسيار بي‌جاست. آيا كسي كه دردمنداست، در ناله خود ترصيح و تجنيس به كار مي‌برد؟ يا مادري كه بر فرزند خود زاري مي‌كند سجع و قافيه مي‌بافد؟ 49. در سخن گفتن، حرارت دروغي بسيار خنك مي‌شود. 50. تحريك عواطف در جمعيت فراوان، آسانتراست تا در جماعت اندك چنانكه در يك فرد بسيار دشوارتر است تا در يك گروه. 51. سخنور بايد نيك نفس، خيرخواه و خوش نيت باشد. عواطف نيكو داشته باشد. به هر نيكي عاشق و از هر بدي بيزار باشد. 52. سخنور بايد با شرافت، امين، بزرگوار، راستگو، صميمي و متخلق به فضايل باشد. 53. سخنور بايد از طبيب مجتا‌ط‌تر، دلسوزتر و با وجدان تر باشد. چون طبيعت تن مردم را درديست دارد و سخنور روح را. 54. سخنوربايد فكور، خردمند و با ذوق و سليقه باشد. 55. سخنور بايد دلير و با شهامت و خونسرد باشد و خود را نبازد. عصبانيت به خود راه ندهد. خود داري داشته باشد . حاضرالذهن و حاضر جواب باشد. 56. سخنوري اگر با حسن نيت و خردمندي باشد، براي جامعه سودمند ترين كارهاست اما اگر براي اغراض نفساني و نيت بد به كار برده شود، مضرترين چيزهاست و همچنانكه سخنور خوب ارجمندترين مردم است سخنور بد پست ترين اشخاص است و از اين رو حقيقت آن داستان دانسته مي‌شود كه حكيم گفت: زبان هم شريف‌ترين و هم خبيث ترين اعضاي انسان است. 57. سخنور بايد بي‌غرض باشد و از سخنوري جز اداي وظيفه، منظوري نداشته باشد. 58. بهترين حسن خاتمه براي اين كتاب شعر خواجه  حافظ است كه خود يكي از بزرگترين سخنوران جهانست و مي‌فرمايد: -         در بساط نكته دانان خودفروشي شرط نيست -          يا سخن دانسته گوي مرد عاقل يا خموش   چگونه هنگام سخنراني بر ترس خود غلبه كنيم؟ قبل از سخنراني چه احساسي داريد؟ اغلب مردم ممكن است براي انجام دادن كار مهمي كه در حضور مردم صورت مي‌گيرد دچار هيجان و اضطراب باشند. بازيگران قبل از بازي، سياستمداران پيش از سخنرانيها و قهرمانان ورزشي قبل از مسابقه داراي چنين حالتي هستند. در اين لحظات افراد موفق آنهايي هستند كه آموخته‌اند چگونه هيجان خود را به نفع خود بكار بگيرند. تحقيقات نشان مي‌دهد كه 76 درصد از سخنوران ورزيده قبل از رفتن به جايگاه سخنراني دچار ترس و هيجان هستند اما آنها اين نوع هيجان را نشانه‌اي از سلامت روان براي انجام دادن فعاليتي مثبت تلقي مي‌كنند. به عبارت ديگر هيجاني بودن در آغاز سخنراني، حالتي كاملاً طبيعي و حتي مطلوب است زيرا بدن در اين حالت مانند هر حالت پر اضطراب ديگري تلاش مي‌كند با ترشح آدرنالين بيشتر واكنش مثبت نشان دهد. اين ترشح ناگهاني آدرنالين همان عاملي است كه موجب تپش قلب و لرزش دست و زانو و عرق پوست مي‌شود و هر شخصي كه بخواهد در برابر جمع سخن بگويد تا حدودي اين واكنش‌ها را دارد.  حال سؤال اين است كه چگونه مي‌توان از اين حالات هيجاني و عصبي، كار مثبت كشيد؟ لازم است بدانيم بجاي اينكه تلاش كنيم همه هيجان روحي قبل از سخنراني را از بين ببريم، بكوشيم آن حالت را به وضعي مطلوب كه متخصصان آن را هيجان مثبت مي‌نامند، تبديل كنيم. هيجاني سرشار از شور و شوق و سرزندگي كه متفاوت با آن حالات عصبي و بازدارنده روحي است و ديگر شما را قرباني نخواهد كرد؛ بلكه حياتي جديد مي‌بخشد و حالات انسان را كاملاً در اختيار دارد. در اينجا شش راه تجزيه شده و مطمئن براي تبديل حالات عصبي و رواني منفي قبل از سخنراني به حالات و هيجانات مثبت مطرح مي‌شود. 1- مرحلة اول، اين مرحله را شما قبلاً طي كرده‌ايد و دوره‌هاي آموزشي آن را پيش از اين گذرانده‌ايد. كافي است درباره گذشته خودتان در روزهاي اول كودكستان، دبستان، دبيرستان، دانشگاه و روزهاي اول آشنايي با محيط كار و شغلتان فكر كنيد. به احتمال زياد در همه موقعيت‌ها شما با وضعي جديد، غيرعادي و تنش‌زا روبرو بوده‌ايد. سازگار شدن با هر كدام از موارد، ترس و واهمه‌اي موقتي و كوتاه همراه داشته است. دربارة سخنراني كردن در وضع فعلي چنين حالتي مصداق دارد.براي اغلب افراد بويژه دانشجويان هنگام صحبت در برابر دوستان هم‌دانشگاهي خود مهمترين عامل، ناآگاهي است هر چه فرد از چگونگي سخنوري بيشتر آگاه باشد و بيشتر سخنراني كند، ترس و واهمه سخنراني كردن در او كمتر مي‌شود. يادگيري مهارت سخن گفتن با يادگيري ديگر هنرها و فنون زياد متفاوت نيست و مانند آنها نيازمند تكرار، تمرين، آزمايش و خطاست.گاهي مي‌توان در كلاس، ميان دوستان دانشگاهي سخنراني كرد و آنها را بهترين مخاطب‌ها براي ارزيابي عيوب سخنراني خود دانست و اين كار يعني سخنراني در جمع نزديكان و دوستان به مرور شما را به مهارت و هنر سخنوري نزديك مي‌كند.  2- مرحله دوم، آمادگي است. راه حل ديگر براي كسب اطمينان و تسلط در سخنراني، انتخاب عنوان مناسب و مورد توجه و علاقه خود ماست. صحبتهاي هر سخنوري كه با آمادگي كم به سخنراني بپردازد، نامنظم، غيرمستند و مبهم خواهد بود. براي آماده كردن يك سخنراني چقدر وقت لازم است؟ تجريه نشان داده كه براي هر دقيقه سخنراني يك تا دو ساعت آماده‌سازي نياز است و گاهي متناسب با ميزان تحقيق مورد نياز وقت بيشتري احتياج است.شايد چنين زماني طولاني به نظر برسد اما نتايج آن بسيار با ارزش است. درست شبيه بازيگري كه تمرين مي‌كند تا درست نقش خود به طور كامل قرار بگيرد.شما نيز با صرف وقت براي ايجاد آمادگي بيشتر به احساس اطمينان و نهايتاً جايگاه درست نايل مي‌شويد. يك كارشناس و مربي فن سخنوري به نام لي‌لي والترز در كتاب « شگردهاي سخنوران موفق» تخمين زده است كه آمادگي مطلوب ممكن است ترس و واهمة حضور در جايگاه سخنراني را تا 75 درصد كاهش دهد. درس دوم 1-  هدف سخنوری : افزایش اثر بخشی ارتباطات شفاهی است . 2 -  سخنرانی به دو دسته تقسیم می شود :          1 . سخنرانی عمومی :    PUBLIC  SPEECH          2 . سخنرانی رسمی  : FORMAL  SPEECH 3-  هر قدر جمع مخاطبان رسمی تر باشد ، سخنرانی رسمیت بیشتری دارد و هرقدر جمع مخاطبان خودمانی تر باشد ، سخنرانی خودمانی تر و سنتی خواهد بود . 4-  آیا مردم بیشتر گرایش به ارتباطات شفاهی دارند یا ارتباطات مکتوب ؟ مردم به دلایل ذیل  بیشتر گرایش به ارتباطات شفاهی دارند. 1 . سرعت انتقال پیام 2 . رهایی از قواعد پیچیده زبانی 3 . امکان رفع ابهامات احتمالی در پیام 4 . سهولت انتقال پیام و بیان منظور گوینده 5 . امکان دریافت سریع بازخورد از مخاطبان  ۶ . بهره گیری از تاثیر ارتباط مستقیم ( که خودیک امتیازاست ) 7 . امکان بهره گیری از ارتباطات غیر کلامی (حرکات دست و صورت و بدن ) 8 . امکان برقراری ارتباط با مخاطبان وسیع تر بدون نیاز جدی به سواد در حد معین  « گفتن مطلوب تر از نوشتن و شنیدن مطلوب تر از خواندن می شود . »   5- ملزومات اصلی سخنوری کدامند ؟ 1 . استعداد :یعنی توانایی درونی و ذاتی 2 . علاقه ، گرایش ، کشش و دوست داشتن 3 . آموزش ، دانش ، اطلاعات ، فنون ، تکنیک ها ، اصول و روش ها   4 . تمرین 5. در شرایط متعارف ، یادداشت به نفع سخنران است چون با انسجام بهتری سخنرانی صورت می گیرد . 6. یادداشت موجب نظم در سخنرانی می شود .  7. یادداشت ، احتمال فراموشی را کاهش می دهد .  6- قدرت سخنوری چه رابطه ای با علم سخنوری دارد ؟ از این لحاظ مردم به چهار دسته تقسیم می شوند که عبارتند از : گروه 1 : عالم بی سخن  ( با سواد و مسلط به موضوع است ، ولی از حرف زدن پرهیز می کند ، به اجبار یا بدون علاقه حرف می زند . در نتیجه ، مطالب او به سختی فهمیده می شود . قدرت بیان ندارد ) گروه 2 : عالم سخنور ( هم با سواد است و هم خوب حرف می زند ) گروه 3 : جاهل سخنور ( سخنور خوبی است ولی خالی و تهی است ، اطلاعات و تسلط محتوایی ندارد . ) گروه 4 : جاهل بی سخن ( از یک سو بی اطلاع است و از سوی دیگر یا سخن نمی گوید یا قدرت بیان ندارد . )  7- نقش سخنوری در تاریخ سخنوری منشاء تحولات فراوانی در تاریخ بشر بوده است . در انقلاب ها و نشر تمدن ها ، سخنوران نقش جدی و موثری   داشته اند . سخنوران در بسیج نیرو برای جنگ و دفاع نقش فعال ایفا کرده اند . قدرت کلام و سخنوری ، تیغ دولبه  است .  ارزش ها و باورهایمان به ما می گویند که  از کدام لبه استفاده کنیم . یک لبه ، صلح طلب و صلح جوست که از آن برای هدایت و رفاه و رستگاری مردم استفاده می کنیم .  لبه دیگر برای جنگ و ستیز علیه مردم و احتمالا  گمراه کردن آنان به کار می رود .  8-  پیامدهای ضعف در سخنوری کدامند ؟ 1 . عدم احساس نیاز به مطالعه : چون سخنرانی نمی کند و یا سخنرانی ضعیف خود را کافی و مطلوب می داند ، احساس مطالعه در او از بین می رود واین خود خسارت بزرگی محسوب می شود . 2 . عدم امکان انتقال دانسته ها به دیگران  3 . گوشه نشینی و جدایی از اجتماع : روحیه اش انفرادی است و خیلی با دیگران گرم نمی گیرد .  4 . داوری نا مطلوب مردم در خصوص شخص مورد نظر ( ممکن است او را نادان و بی مایه قلمداد کنند ) 5 . ضعف در دفاع از حقوق خویشتن و همچنین و حقوق دیگران 6 . عدم امکان اصلاح اندیشه ها و رفتار های سخنور 7 . کاهش اعتماد به نفس 8 . کاهش ارتباطات اجتماعی  
+ نوشته شده در  دوشنبه شانزدهم مرداد ۱۳۹۱ساعت 14:56  توسط نظري  | 

سلام. 21فروردین سالگرد شهادت سید شهیدان اهل قلم آقا سید مرتضی آوینی  است. به همین مناسبت بعضی از جملات قصار این عزیز بزرگوار که شاید کمترشنیده اید را اینجا درج می کنم:

- ریشه همه تحولات ظاهری، فردی و اجتماعی در تحولات اعتقادی است.

- نماز پیوند بین ملک و ملکوت و زمین و آسمان است.

- شهدا کلیدداران کعبه شیدایی هستند و کعبه شیدایی کربلاست.

- حب حسین علیه السلام، سرالاسرار شهداست.

- ادعا ثروت فرومایگان است.

- محکمه خون شهدا محکمه عدلی است که ما را در آن به محاکمه می کشند.

- گمنامی برای شهوت پرستها دردآور است، اگرنه همه اجرها در گمنامی است؛ تا آنجا که فرموده اند:آنگونه در راه خدا انفاق کن که آن دست دیگرت هم باخبر نشود.

- غایت خلقت جهان، پرورش انسانهایی است که در برابر شدائد بر هرچه ترس و شک و تردید و تعلق است غلبه کنند و حسینی شوند.

- چه جنگ باشد و چه نباشد راه من و تو از کربلا می گذرد باب جهاد اصغر بسته شد باب جهاد اکبر که بسته نیست.

شهدا اصحاب آخرالزمانی سیدالشهدا علیه السلام هستند ایام آنها عشق و اطاعت است و وفاداری...

+ نوشته شده در  چهارشنبه سی ام فروردین ۱۳۹۱ساعت 18:34  توسط نظري  | 

حضرت امام خمینی نهمین حدیث از کتاب" چهل حدیث" را به بیان نفاق در گفتار و نفاق در عمل ، مراتب ، درجات و درمان این بیماری قلبی اختصاص داده و باب سخن را در این زمنیه با روایتی از امام صادق علیه السلام می گشاید:

« هر کس مسمانان را با دورو و دو زبان دیدار کند، روز قیامت در حالیکه برای او دو زبان از آتش است ، محشور می گردد.»

معنای دورویی و دوزبانی

"دورویی" آن است که انسان ظاهرش را به گونه ای وانمود کند که خلاف باطنش باشد، مثلاً ظاهراً نشان می دهد که به کسی محبت دارد، اما در حقیقت خلاف آن باشد ، این را نفاق عملی می نامند .

"دو زبانی" آن است که شخص ظاهراً و در حضور کسی او را ستایش کند و اظهار دوستی نماید، اما در غیاب او ، از وی بدگویی و غیبت به عمل آورد . این را نفاق قولی (نفاق در گفتار ) می نامند .

البته نفاق در همه ابعاد ناپسند است ، اما این دو جنبه از نفاق محسوس تر و از صفات مشخص منافقان است .

مراتب نفاق

نفاق و دورویی مانند سایر صفات نفسانی مراتب و درجات مختلفی دارد . هر کدام از صفات درونی را که انسان درصدد معالجه بر نیاید، تقویت و چه بسا در ادامه عمر جزء ذات انسان گردد و تمام ابعاد شخص تحت حاکمیت و سیطره آن ویژگی نفسانی قرار بگیرد . صفت نفاق هم از این حکم خارج نیست . این صفت از ویژگیهای شیطان است . چنان که آن ملعون برای آدم و حوا سوگند خورد من از پند دهندگان به شما هستم ( اعراف / 21) در حالی که غیر از این بود . بنابراین چه بسا باطن شخص منافق صورت شیطان شود ، در حالی که ظاهرش صورت انسان است . اگر انسان درصدد جلوگیری از این صفت ناپسند برنیاید، به اندک زمانی چنان مهار نفس گسیخته گردد که با هر کس رودررو و مواجه می شود ، دورنگی و نفاق را به کار می برد و صداقت و صمیمیت از وجودش رخت بر می بندد .

یکی از مراتب نفاق ، نفاق با خداوند متعال است ، که در این جهان مبتلای به آن هستیم . زمانی که پرده های غفلت کنار رفت و از دنیا رخت بر بستیم ، متوجه اعمال خود می شویم و متقاضی برگشت به دنیا می گردیم ( مومنون/99) ، اما چنین تقاضایی برآورده ناشدنی است .

اگر ظاهر و باطن مطابقت داشت ، خوشا به حال مدعی؛ والا شخص از جمله منافقان و دو زبانان و دورویان است و باید تا فرصت باقی است درصدد درمان نفس از این صفت ناپسند برآید .

پیامبر گرامی اسلام می فرماید:

« مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبانش در امان باشند ».(کافی/ج 2)

ما را چه شده است که به هر طریق درصدد آزار دیگرانیم ؟! با این حساب چگونه ادعای مسلمانی می کنیم ؟!

ای مدعی!

ای مدعی ایمان! اگر واقعاً در عالم هستی، مؤثری جز خدا نمی دانی ، این همه خضوع در برابر اهل دنیا برای چیست؟!

ای مدعی اخلاص! اگر در زهد و اخلاص راستگو هستی و عبادات تو برای خداست، پس چرا در برابر مدح و ستایش دیگران خوشحال می شوی؟!

ای مدعی ولایت از جانب ولی الله و مدعی خلافت از جانب رسول الله ! تو هر گاه بر اساس حدیث معروف، حافظ دین الهی و مخالف هوا و هوس و پیرو امر پروردگار باشی ، حجت الهی بر مردم هستی ، والا در حلقه عالمان بدکردار و از زمره منافقان می باشی.

ای مدعی حکمت الهی و ای دانشمند به حقایق و مبدا و معاد! به راستی اگر به احوال بهشت و دوزخ آگاهی ، باید آرام و قرار نداشته باشی، در آباد کردن عالم باقی همت گماری و از خواهش های نفس بپرهیزی، پس چرا این همه دانسته ها به قدر بال مگسی در تو اثر نکرده است ؟

درمان نفاق

1-اندیشیدن در پیامدهای نفاق ؛ شخص وقتی که به این صفت معروف شد ، از انظار مردم می افتد و رسوای خاص و عام می گردد؛ حتی اگر بتواند ماهیت خود را در این دنیا بر مردم پوشیده بدارد، در آخرت ماهیت و شخصیت واقعی او آشکار می شود و با منافقان و شیاطین عذاب همنشین می گردد . اندیشیدن در این پیامدها انگیزه مهمی برای معالجه این بیماری خواهد بود .

2-اقدام عملی : پس از اینکه شخص در پیامدها و عواقب این صفت ناپسند اندیشه کرد، باید دست به اقدام عملی نبرد . مدتی را در حرکات ، سکنات و گفتار خود دقت کند ، بر خلاف خواهش نفس گام بردارد، اعمال و گفتار خود را در ظاهر و باطن نیکو سازد و از خداوند متعال برای رهایی از دست این صفت پست کمک جوید. خداوند متعال نیز وقتی او را در مسیر مجاهدت دید ، یاری می رساند .

خداوندا! ما را از این خواب طولانی بیدار کن و از مستی و بی خودی هشیار فرما. دل ما را به نور ایمان منور کن . ما مرد این میدان نیستیم ، تو خود از ما دستگیری فرما.

+ نوشته شده در  یکشنبه دوم بهمن ۱۳۹۰ساعت 12:51  توسط نظري  | 
وضو و معالجه بیماری ها
وضو سبب رفع بسیاری از بیماریها می شود. دلیلش اثر آب سردبر روی نقاط حساس بدن در قسمتهایی است كه وضو می گیریم. جالب این است كه در دین اسلام نقاط طب سوزنی مخصوصا در وضو رعایت شده است.برای مثال، آقایان باید آب را از پشت آرنج بریزند. ولی خانمها باید آب را از قسمت تای دست بریزند. چونكه نقاط طب سوزنی در آقایان و خانها در بعضی از نقاط فرق می كند.
این را هم بدانید كه با تحریك نقاط طب سوزنی بوسیله آب سرد وضو، خط سیر چهارده نصف النهار را تحریك می كنیم و باعث سرحالی، شادابی، تسكین دردها، نیروی جسمانی وروحی و معالجه بسیاری از بیماریها می گردد.و همچنین تمامی اعضاء داخلی بدن را تقویت می كند.از جمله: ریه ها، روده بزرگ، معده، قلب، كلیه ها، كبد و...


ایجاد نیرو و نشاط با وضو
در احادیث آمده كه بعد از وضو، بدن را با چیزی خشك نكنیم وبگذاریم خودش خشك شود. دلیل آن اینست كه بدن در برابر سرمائی كه حس می كند، خود به خود درجه حرارت آن بالا می رود تا بدن را خشك كند، كه همین تحریكات حرارتی باعث باز شدن منافذ زیرپوست می شودو اكسیژن بیشتری به بافتهای پوست و مقداری هم عظلات زیر پوست می رسد و باعث نیرو و نشاط می گردد.

رابطه نماز با میدان مغناطیسی و بارهای الكتریكی
همانطور كه می دانید، در بدن ما میلیونها عصب وجود دارد كه كار انتقال پیام در بدن ما بوسیله تحریك الكتریكی این عصبها صورت می گیرد. در اثر شارش بار در اطراف آنها، در بدن ما یك میدان تشكیل می شود و میدان بدن ما در اثر فعالیت همزمان میلیونها عصب به وجود می آید.

میدان مغناطیسی بدن و امواج مغزی در معرض خطر:
بنابر تحقیقات پرفسورلای، امواج مغناطیسی خارجی كه از نیروگاه های برق یا وسایل برقی مثل سشوارو ... ساطع می شود، به DNA سلولهای مغزی آسیب می رساند و قابلیت ترمیم را در آنها از بین می برد.و همچنین این میدانها باعث اختلال در میدان مغناطیسی طبیعی بدن می شوند.
همانطور كه می دانید نزدیك به 70% از بدن ما را آب فرا گرفته است و مولكولهای آب به صورت دو قطبی هستند و زمانی كه ما در معرض یك میدان مغناطیسی خارجی قرار می گیریم، این مولكولها در جهت آن میدان قرار می گیرند و این پدیده باعث می شود، نظم میدان مغناطیسی ما به هم بریزد.
علاوه بر عوامل خارجی یكسری عوامل داخلی نیز وجود دارند كه باعث می شوند اختلال در میدان بدن ایجاد شود. مهمترین آنها بارهای الكتریكی هستند كه هنگام شارش بار در عصب، در اطراف آن به وجود می آیند و به صورت الكتریسته ساكن در بافتهای بدن ذخیره می شوند و میدانی كه در اطراف این بارها به وجود می آیند در میدان بدن ایجاد خلل می كنند. این بارها به خصوص در نقاطی كه تراكم اعصاب بیشتر است ذخیره می شوند و به دلیل این كه هم تراكم زیادی دارند و هم در نزدیكی عصبهای بیشتر و مهمتری قرار دارند، برای بدن به شدت مضر هستند. از جمله این نقاط ناحیه سر، دستها و قسمت مچ پا به پایین است.
به ظاهر ما روزانه تنها دقایقی را در معرض میدان مغناطیسی هستیم. مثل موبایل، سشوار و... اما در طول دوران زندگی خود در معرض میدان مغناطیسی بسیار قوی هستیم وآن میدان مغناطیسی زمین است.

نماز و میدان مغناطیسی:
آنگونه كه از تصاویر به دست آمده از میدان مغناطیسی زمین پیداست، به طور شگفت انگیزی اگر انسان در هر نقطه ای از زمین رو به قبله بایستد، میدان مغناطیسی بدنش بر میدان مغناطیسی زمین منطبق می گردد و در مدتی كه در نماز است میدان بدنش منظم می شود.

نماز وبارهای الكتریكی:
همان طور كه قبلا اشاره شد، بارهای زائدی كه در اثر تحریكات الكتریكی اعصاب به وجود می آیند هم شبیه میدان بدن بر امواج مغزی اثر سوء دارند. این اثرات در نواحی كه اعصاب در آن تحرك بیشتری دارند، خطرات جدیتری ایجاد می كنند. و باید هر چه سریعتر از آن نواحی دور شوند.
به طرز حیرت آوری می بینیم كه این نواحی، دقیقا نواحی هستند كه در وضو شسته می شوند( سر، دست، مچ پا به پایین) و بنابر تحقیقات صورت گرفته، بهترین راه دفع این بارهای زائد، استفاده از یك ماده رساناست. سریعترین و ارزانترین و بی ضررترین ماده برای این كار، آب است. جالب این جاست كه آب هر چه خالص تر باشد، سریعتر بارهای ساكن را از بدن ما به اطراف گسیل می دهد و هیچ مایعی مثل آب خالصی كه در وضو به انسانها سفارش شده این اثر را ندارد.

نماز و امواج مغزی:
با دفع بارهای زائد بدن در وضو، امواج مغزی در ایده آل ترین حالت قرار می گیرند. علاوه بر آن حالت تمركزی كه در هنگام نماز در انسان به وجود می آید، تشعشع امواج آنها را به اندازه قابل توجهی بالا می برد و توانایی مغز را در تولید این امواج بالا می برد.

حالات نماز
ایستادن در نماز، باعث تقویت حالت تعادلی بدن شده و قسمت مركزی مخچه كه محل كنترل اعمال و حركات ارادی است را تقویت می كند. این عمل باعث می شود تا فرد با صرف كمترین نیرو و انرژی به انجام صحیح حركات بعدی بپردازد.

1-     ایستادن در نماز:
وقتی چشمها در حالت نماز ثابت می ماند، جریان فكر هم خود به خود آرام شده و در نتیجه تمركز فكر افزایش می یابد. ثابت ماندن چشم باعث بهبود ضعف و نواقصی چون نزدیك بینی می شود و به لحاظ روانی باعث افزایش مقاومت عصبی فرد شده و بی خوابی و افكار نا آرام را از انسان دور می كند.
تقویت ماهیچه های شكم، حفظ سلامت دستگاه گوارش و رفع یبوست مزمن، سوء هاضمه و بی اشتهایی از خواص ركوع در نماز است.كارشناسان می گویند در حالت ركوع ماهیچه های اطراف ستون مهره ها منبسط می شود كه در تعادل و آرام كردن سمپاتیك موثر است.مدت زمان خواندن ذكر ركوع نیز باعث تقویت عظلات صورت، گردن، ساق پا و رانها می شود و به این ترتیب به جریان خون در قسمتهای مختلف بدن سرعت می بخشد. تنظیم متابولیسم بدن، فراهم نمودن زمینه از بین رفتن اكثر بیماریها از بدن، كمك به افزایش حالت استواری و استحكام مغز از دیگر خواص ركوع در نماز است.

 

2-       ركوع در نماز

 

3-       سجده، ستون مهره های بدن را تقویت كرده و درد های سیاتیك را آرام می كند. سجده علاوه بر از بین بردن یبوست و سوء هاضمه، پرده دیافراگم را تقویت كرده و به دفع مواد زاید بدن به دلیل فشرده شدن منطقه شكمی كمك می كند.سجده همچنین باعث افزایش جریان خون در سر شده، كه این امر با تغذیه غدد باعث حفظ شادابی، زیبایی و طزاوت پوست می شود.

4-       سجده در نماز:
حالات سجده به واسطه باز كردن مهره ها از یكدیگر، باعث كشیده شدن اعصابیكه قسمتهای مختلف بدن را به مغز وصل می كند شده و این اعصاب را در یك حالت تعادلی قرار می دهد كه این امر برای سلامت انسان بسیار حائز اهمیت است.
اگر فاصله مهر از نمازگزار به اندازه حدودا یك وجب جلوتر از حالت معمولی باشد، كشش بیشتری در كمر حس می شود كه باعث مداوای كسانی كه دیسك و یا ناراحتی كمر دارند می شود. و اگر كسی كه سالم است این كار را انجام دهد، هیچ گاه دچار دیسك و ناراحتی كمر نمی شود.
سجده باعث آسودگی و آرامش در فرد شده و عصبانیت را تسكین می دهد. سجده قدرت درك و فهم را زیاد می كند. دلیلش این است كه در سجده به پیشانی ما فشار می آید و باعث می شود كه كاملا روی پیشانی متمركز شویم ( اگر در این حالت به نوك بینی مان نگاه كنیم، خود به خود به پیشانی فشار می آید ) .
استحكام بخشیدن و تقویت عضلات پاها و رانها، كمك به نفخ معده و روده، بهبود فتق و... از خواص نشستن بعد از نماز است.

سخن آخر
این مطالب فقط بعضی از دلایل علمی در نماز بود و به هیچ عنوان نمی توانیم بگوییم که دلیل اصلی گزینش و چینش این حرکات توسط پروردگار حکیم این نکات علمی بوده است و بنده معتقدم که دلایل گنجاندن نماز در دین ما حکمتهای معنوی و علمی است که هنوز بشر از درک تمام آنها عاجز مانده است.برای پی بردن به برخی از اثار و دلایل معنوی نماز می توانید کتاب "پرتوي از اسرار نماز" نوشته محسن قرائتی را مطالعه بفرمایید.در ضمن چون نماز فلسفه ی خاص خود را دارد كه معراج مومن و مایه ی قرب به حق است باید آن را فقط برای خداوند متعال خواند و نه به انگیزه فواید و آثاری از این دست. ولی آگاهی از این دست نظرات علمی نیز می تواند برای برخی مفید باشد و دلیلی باشد برای پای بند بودن به دستورات دین

الهی و ربی من لی غیرک..

+ نوشته شده در  یکشنبه دوم بهمن ۱۳۹۰ساعت 12:46  توسط نظري  | 

 

با فضیلت ترین وقت خواندن نماز جعفر (طیار) روز جمعه هنگام بالا آمدن آفتاب است. می توان آن را از نافله های شب یا روز حساب كرد كه هم برای او از نوافلش حساب شود و هم نماز جعفر (طیار)، كما این كه در روایت آمده است پس با نماز جعفر نافله نماز مغرب را مثلا نیت می كند.

 


كیفیت نماز جعفر طیّار


این نماز چهار ركعت است كه دو سلام دارد (دو تا دو ركعتی).


در هر ركعتی حمد و سوره می خواند، سپس پانزده مرتبه می گوید: «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الّا الله و الله اكبر».


و همین تسبیح را ده مرتبه در ركوع و هم چنین ده مرتبه بعد از سر برداشتن از ركوع و هم چنین ده مرتبه در سجده اول و ده مرتبه بعد از سر برداشتن از آن و ده مرتبه در سجده دوم و ده مرتبه بعد از سر بلند نمودن تسبیحات را می گوید.


پس در هر ركعتی هفتاد و پنج مرتبه و مجموع آنها (در تمام چهار ركعت) سیصد تسبیح می شود.


حال اگر كسی می خواهد نماز جعفر را بخواند، اما فرصت كافی برای گفتن تمام سیصد مرتبه ذكر تسبیحات اربعه را ندارد، می تواند به همان مقدار كه فرصت دارد بخواند و مابقی را پس از اتمام نماز، در هر حالتی كه بود، به امید ثواب بخواند و اگر اصلا وقت برای گفتن تسبیحات اربعه ندارد، می تواند دو نماز دو ركعتی به نیت جعفر بخواند و ذكرهای تسبیحات اربعه را بعد از نماز در حال راه رفتن و یا در محیط كار به امید ثواب بگوید و یا اگر فرصتش به مقداری است كه فقط می تواند دو ركعت از نماز را به صورت كامل بخواند می تواند آن دو ركعت را خوانده و بعد كه فرصت پیدا كرد دو ركعت دیگر را بخواند. حال اگر تسبیحات اربعه را فراموش كرد بخواند، در صورتی كه محلش نگذشته باشد باید آن را به جا آورد، اما اگر محل آن گذشته، نمازش صحیح است، ولی باید بعد از نماز هر مقداری را كه فراموش كرد به امید ثواب قضا كند.

 


آداب نماز جعفر طیّار


1. از آداب نماز جعفر طیار این است كه در ركعت اول بعد از حمد، سوره زلزال و در ركعت دوم سوره عادیات و در ركعت سوم سوره نصر و در ركعت چهارم سوره توحید خوانده شود.


2. مستحب است كه در سجده دوم ركعت دوم، بعد از تسبیحات بگوید: «یا من لبس العزّ و الوقار، یا من تعطّف بالمجد و تكرّم به، یا من لا ینبغی التّسبیح الّا له، یا من احصی كلّ شیء علمه، یا ذا النّعمه و الطّول، یا ذا المنّ و الفضل، یا ذالقدره و الكرم، اسئلك بمعاقد العزّ من عرشك و منتهی الرّحمه بكتابك و بأسمك الأعظم الأعلی و كلماتك التّامّات ان تصلّی علی محمّد و آل محمّد و افعل بی كذا و كذا» سپس حاجتهایش را بگوید، به فارسی هم می تواند حاجاتش را درخواست كند.


3. بعد از فارغ شدن از نماز، مستحب است دعایی را كه شیخ طوسی و سید بن طاووس از مفضل بن عمر نقل كرده اند بخواند.


مفضل می گوید: ابا عبدالله امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ را دیدم نماز جعفر طیار را می خواند و دستهایش را بلند كرد و به این دعا خدا را خواند: «یا ربّ یا ربّ» تا نفس قطع شد، «یا ربّاه یا ربّاه» تا نفس قطع شد، «ربّ ربّ» تا نفس قطع شد، «یا الله یا الله» تا نفس قطع شد، «یا حیّ یا حیّ» تا نفس قطع شد، «یا رحیم یا رحیم» تا نفس قطع شد، «یا رحمان یا رحمان» هفت مرتبه، «یا ارحم الرّاحمین» هفت مرتبه. سپس گفت:


«اللّهمّ انّی افتتح القول بحمدك و انطق بالثّناء علیك و امجدك و لا غایه لمدحك و اثنی علیك و من یبلغ غایه ثنائك و امد مجدك و انّی لخلیقتك كنه معرفه مجدك و ایّ زمن لم تكن ممدوحاً بفضلك موصوفاً بمجدك عوّاداً علی المذنبین بحلمك تخلّف سكّان ارضك عن طاعتك و كنت علیهم عطوفاً بجودك جواداً بفضلك عوّاداً بكرمك یا لا اله الّا انت المنّان ذو الجلال و الإكرام».


سپس حضرت به من فرمود: «ای مفضل اگر حاجت مهمی داری این نماز را به جا آور و با این دعا (خدا را) بخوان و حاجتت را (از خدا) بخواه كه خدا ان شاء الله برآورده می كند و به او اطمینان است».


نماز جعفر طیار را می توان به نیابت برای مردگان و شهدا خواند و هم چنین می تواند بدون نیابت ثوابش را هدیه كرد. هدیه كردن ثواب نماز به روح اموات و شهدا، هم درجات آنها را زیادتر می كند و هم اجر خود انسان را بیشتر می گرداند و هر چه هدیه شونده مقامش بالاتر باشد، اجر هدیه كننده بیشتر می شود.


این نماز را به حساب نوافل شبانه روزی می توان گذارد، یعنی نافله را به این طریق می توان به جا آورد.


در حدیث رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ آمده است در مقام كسی كه نماز جعفر گزارد، اگر بر او مثل ریگ بیابان و كف دریا گناه باشد كه می آمرزد مر او را حق تعالی.

التماس دعا

+ نوشته شده در  یکشنبه دوم بهمن ۱۳۹۰ساعت 12:44  توسط نظري  | 

شیطان از جنس جن و از آتش خلق شده است . قبل از اینکه از بهشت رانده شود ، خداوند متعال را بسیار عبادت می کرد. به همین دلیل عزازیل نام گرفت . حضرت علی ( علیه السلام ) فرمودند : « شیطان خدا را 70 هزار سال عبادت کرد ، که فقط یک نماز دو رکعتی او 4 هزار سال طول کشید . » وقتی خداوند متعال انسان را از خاک آفرید ، و از روح خود در آن دمید ، به تمام ملائکه دستور داد که بر آدم سجده کنند و همه سجده کردند به جز ابلیس . گفت : من 70 هزار سال تو را عبادت کرده ام ، و خودت فرمودی هر کس مرا عبادت کند بی مزدش نمی گذارم و عوضش را به او می دهم .خداوند فرمود : هر چه از دنیا بخواهی به تو عطا می کنم .شیطان گفت : اول اینکه ؛ اجازه بدهی تا قیامت زنده بمانم . خداوند فرمود : تا روز معلوم ( ظهور امام زمان ) به تو مهلت می دهم . دوم اینکه ؛ به ازای هر فرزند آدم به من دو فرزند عطا کنی تا آنها را گمراه کنم .خداوند باز هم قبول کرد. سوم اینکه ؛ از تو می خواهم من را در بدن اولاد آدم همچون خون در جریان قرار دهی تا از هر جای بدنش که خواستم او را گمراه کنم . چهارم اینکه ؛ اولاد آدم مرا نبینند ولی من آنها را ببینم . پنجم اینکه ؛ به من قدرتی بدهی به هر شکلی که بخواهم در آیم و به هر جا که بخواهم بروم . ششم اینکه ؛ تا دم مرگ با آنها باشم ( یعنی حتی تا دم مرگ آنها را بتوانم وسوسه کنم .) امام محمد باقر ( علیه السلام ) فرمودند : هنگامی که انسان در حال جان کندن است خیلی تشنه می شود ، و در آن هنگام شیطان با یک لیوان آب می آید و می گوید بر من سجده کن تا این لیوان آب را به تو بدهم . هفتم اینکه ؛ از تو می خواهم من را بر سینه اولاد آدم مسلط گردانی تا او را وسوسه کنم . خداوند در آخر فرمودند : تمام خواسته هایت را بر آورده ساختم . ولی هر کس پیروی تو گردد ، او را با تو در جنهم می فرستم .بعد شیطان گفت : ای خداوند به عزت و جلالت قسم همه انسان ها را گمراه میکنم مگر بندگانی که مخلص باشند .سپس گفت حال که من را بیرون می کنی ، جایی برای زندگی کردنم بر گزین .خداوند فرمود : بازار و هر جا که رفت و آمد مردم است . شیطان گفت : غذای من چی ؟ خداوند فرمود : سر هر سفره ای که نام من (بسم الله الرحمن الرحیم ) برده نشود بنشین و با آنان که همچون حیوان گرسنه هستند غذا بخور . امام محمد باقر (علیه السلام ) در این باره فرمودند : اگر اول غذا یادتان رفت بسم الله بگویید ، هر زمان یادتان آمد ، بگویید تا شیطان هر چه خورده برگرداند.  بعد شیطان گفت برای من سخنی قرار بده . خداوند فرمود : سخن تو دروغ است . بعد گفت : برای من وسیله شکار قرار بده . خداوند فرمود : وسیله شکار تو زنان هستند تا با آن مردم را به دام اندازی .روزی پیامبر شیطان را در مسجد الحرام ، در حال ناراحتی دید . حضرت سوال کردند : ای ملعون چرا ناراحتی ؟ شیطان گفت : چون من هرچه سعی می کنم مردم را گمراه کنم تا به جهنم بروند ولی تو آنها را در قیامت شفاعت میکنی .و تمام زحمات مرا به هدر می دهی .حضرت فرمودند : از امتم چرا ناراحتی ؟ گفت امت تو خصوصیاتی دارند که امت های دیگر ندارند .( منظور شیعیان است ) اول اینکه ؛ وقتی بهم می رسند سلام می کنند و سلام اسم خداوند است و من از این اسم می ترسم. دوم اینکه وقتی همدیگر را می بینند به همدیگر دست می دهند و تا دست هایشان ازهم در نیامده ، گناهانشان می ریزد . سوم اینکه ؛ وقتی می خواهند غذا بخورند بسم الله می گویند ، و من دیگر نمی توانم غذا بخورم و گرسنه می مانم . چهارم اینکه بعد از غذا الحمد لله می گویند پنجم اینکه ؛ وقتی نام تو را می شنوند ، بلند بلند صلوات می فرستند و آنقدر ثواب آن زیاد است که من فرار می کنم.ششم اینکه ؛ وقتی که می خواهند کاری بکنند " إن شاء الله " می گویند و من دیگر نمی توانم در آن کار دخالتی کنم و آنها را بر هم بزنم. هفتم اینکه ؛ آنان صدقه می دهند ، و وقتی صدقه می دهند ، هم گناهانشان آمرزیده می شود و هم 70 نوع بلا را از خود دور می کنند . ( به همین دلیل حضرت نبی اکرم فرمودند : وقتی انسان دستش را در جیبش می کند تا صدقه بدهد 70 شیطان دست او را میگیرند تا او را منصرف کنند ) هشتم اینکه ؛ آنان قرآن می خوانند و در خانه ای که قرآن خواننده  می شود دیگر جای من نیست چون فرشته ها در آن رفت و آمد می کنند . نهم اینکه ؛ آنان زیاد مرا لعن می کنند و با هر لعنی زخمی به من می زنند و تا زمانی که آن شخص را به گمراهی نکشانم خوب نمی شود . دهم اینکه ؛ وقتی گناه می کنند سریع توبه می کنند و زحمات مرا به هدر می دهند . یازدهم اینکه ؛ هر گاه عطسه کنند ، الحمد لله  میگویند . پیامبر فرمودند : وقتی انسان نماز می خواند شیطان از آن دور می شود ، به خصوص اگر سجده نمازش طولانی شود ، شیطان از روی ناراحتی فریاد می زند . امام صادق ( علیه السلام ) فرمودند : هر کس نماز نخواند از شیطان پست تر است . چون شیطان یک خطا کرد و آن هم اینکه بر آدم سجده نکرد ولی انسان اگر نماز نخواند بر خداوند سجده نکرده است.  حضرت محمد ( صلی الله علیه و آله ) فرمودند : مجوز عبور از پل صراط نماز است و اگر نماز قبول شود مابقی اعمال او نیز قبول می شود . در نمازها ، نماز صبح سفارش شده است و دلیل آن این است که در هنگام شب فرشتگان پیش انسان هستند و اعمال شب را می نویسند و هنگامی که اذان صبح را می دهند فرشتگان شب می روند وجای خود را به فرشتگان روز می دهند . پس اگر نماز صبح بخوانیم در دو پرونده ثبت می شود .آخرین عملی که فرشتگان شب می نویسند همین نماز صبح است و اولین عملی که فرشتگان روز می نویسند نیز همین نماز صبح است .امام صادق ( علیه السلام ) می فرمایند : از صفات مومن آن است که بسم الله الرحمن الرحیم را در نماز بلند می گوید .اگر بسم الله  را در نماز بلند نگوید شیطان تا پایان نماز بر روی شانه های او سوار می شود و او را وسوسه می کند و نیز فرمودند : هر کس بعد از تکبیر نماز ( قبل از شروع حمد ) ، " أعوذ بالله من الشیطان الرجیم " بگوید ، به اندازه هر مویی که د ر بدن اوست  هزار حسنه برای او می نویسند . پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) فرمودند : هر کس بعد نماز تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها را (34 مرتبه الله اکبر ، 33 مرتبه الحمد لله ، 33 مرتبه سبحان الله ) بگوید ، بخصوص اگر با انگشتانش بشمارد  همان دستانش او را در قیامت شفاعت می کند .

به یاد همه گذشتگان :

شهید سید حسن گوهری ، شهید سید حسین گوهری ، مرحوم محمد علی نظری، شادی روحشان صلوات

+ نوشته شده در  یکشنبه دوم بهمن ۱۳۹۰ساعت 11:59  توسط نظري  | 

براي تعريف تقوي ،توجه به نکات زير لازم است.

1. تقوي از ماده «وقي - يقي» به معني نگهداشت

و حفظ است. در مفردات قرآن آمده :

«الوقايه حفظ الشيء مما يؤذيه و يضره»

و قايه به معني حفظ چيزي است از آن چه كه باعث آزار او مي شود

و به او زيان مي رساند.

2. به لحاظ اخلاقي تقوي يک صفت نهادينه شده نفساني

 و به تعبير علماي اخلاق يک ملکه راسخه دروني

و به تعبيري امروزي يک مهارت است.

ملکه و مهارت حالت دروني و رواني اي است

که باعث مي شود عمل خارجي به راحتي،

روان و بدون زحمت از انسان صادر گردد.

 

تعریف تقوی :

تقوی نیرویی است که انسان را از گناه مصون وی دارد .

آثار تقوی :

الف ) در آیات قرآن  :

1.برکت در زندگی :

( اگر مردم ایمان بیاورند و تقوی داشته باشند ،

قطعا بر روی آنها درهای برکت را باز می کنیم. ) اعراف / 96.

2.قبولی اعمال  :

 ( خداوند فقط اعمال متقین را قبول می کند ). مائده /27.

3. ایجاد محبت  :

( کسانی که ایمان بیاورند  و عمل صالح انجام دهند

(تقوی داشته باشند ) خداوند آنها را محبوب می کند. ) مریم / 96.

4.فرقان :

( ای کسانی که ایمان آورده اید ، اگر تقوی داشته باشید ،

خداوند به شما فرقان خواهد داد . . . )

5.بخشش گناهان و پوشش عیوب :

( . . . و عیوب شما را می پوشاند و گناهان شما را می بخشد. ) انفال / 29.

6.گشایش مشکلات  :

( هر که  تقوی  داشته باشد ، خداوند راه خروج از مشکلات را

به او نشان می دهد . . .) طلاق /2.

7.روزی پنهان  :

( . . . و به او روزی  پنهانی می دهد .) طلاق / 3.

8.همراهی خداوند :

 ( بدرستیکه خداوند ، همراه با افراد با تقوی است  .) نحل / 128.

9.هدایت شدن بوسیله قرآن :

( این کتاب _ قرآن _ هدایت کننده ای برای متقین است .) بقره/2

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۰ساعت 19:44  توسط نظري  | 

السَّلأمُ عَلَيْكَ يَا أبَا عَبْدِاللهِ ، السَّلأمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ ، السَّلأمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أمِيرِ المُؤْمِنينَ ، وَابْنَ سَيِّدِ الوَصِيِّينَ ، السَّلأمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ فاطِمَةَ الزّهراءِ سَيِّدَةِ نِساءِ العالَمِينَ ، السَّلأمُ عَلَيْكَ يَا ثَارَ اللهِ وابْنَ ثارِهِ وَالْوِتْرَ المَوْتُورَ ، السَّلأمُ عَلَيْكَ وَعَلَى الارْواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، وَأنَاخَتْ بِرحْلِك عَلَيْكُمْ مِنّي جَميعاً سَلامُ اللهِ أبَداً ما بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ.

يَا أبَا عَبْدِ اللهِ ، لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ ، وجَلّتْ وعَظُمَتْ المُصِيبَةُ بِكَ عَلَيْنا وَعَلَى جَمِيعِ أهْلِ الاسْلام ، وَجَلَّتْ وَعَظُمَتْ مُصِيبَتُكَ فِي السَّمَوَاتِ عَلَى جَمِيعِ أهْلِ السَّمَوَاتِ ، فَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً أسَّسَتْ أساسَ الظُّلْمِ وَالجَوْرِ عَلَيْكُمْ أهْلَ البَيْتِ ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقامِكُمْ وَأزالَتْكُمْ عَنْ مَراتِبِكُمُ الّتِي رَتَّبَكُمُ اللهُ فِيها ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً قَتَلَتْكُمْ ، وَلَعَنَ اللهُ الْمُمَهِّدِينَ لَهُمْ بِالتَّمْكِينِ مِنْ قِتالِكُمْ ، بَرِئْتُ إلى اللهِ وَإلَيْكُمْ مِنْهُمْ وَمِنْ أشْياعِهِمْ وَأتْباعِهِمْ وَأوْلِيائِهِمْ.

يَا أبَا عَبْدِاللهِ ، إنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ وَوليٌ لِمَنْ والاكُم وعدوٌّ لِمَنْ عَاداكُمْ إلى يَوْمِ القِيامَةِ ، وَلَعَنَ اللهُ آل زِيَاد وَآلَ مَرْوانَ ، وَلَعَنَ اللهُ بَنِي اُمَيَّةَ قاطِبَةً ، وَلَعَنَ اللهُ ابْنَ مَرْجانَةَ ، وَلَعَنَ اللهُ عُمَرَ بْنَ سَعْد ، وَلَعَنَ اللهُ شِمْراً ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً أسْرَجَتْ وَألْجَمَتْ وَتَهيّأتْ وَتَنَقَّبَتْ لِقِتالِكَ ، بِأبِي أنْتَ وَاُمِّي لَقَدْ عَظُمَ مُصابِي بِكَ ، فَأسْالُ اللهَ الّذِي أكْرَمَ مَقامَكَ ، وَأكْرَمَنِي بِكَ ، أنْ يَرْزُقَني طَلَبَ ثارِكَ مَعَ إمام مَنْصُور مِنْ أهْلِ بَيْتِ مُحَمَّد صَلّى الله عَلَيْهِ وَآلِهِ.

اللهمّ اجْعَلْني عِنْدَكَ وَجِيهاً بِالحُسَيْنِ عَلَيهِ السَّلأم فِي الدُّنْيا وَالاخِرَةِ مِنَ المقَرّبينْ. يَا أبَا عَبْداللهِ ، إنِّي أتَقَرَّبُ إلى اللهِ تعالى ، وَإلَى رَسُولِهِ ، وَإلى أمِيرِ المُؤْمِنينَ ، وَإلَى فاطِمَةَ ، وإلى الحَسَنِ وَإلَيْكَ بِمُوالاتِكَ ، ومُوالاةِ أَوليائِك وَبِالْبَرَاءَةِ مِمَّنْ قَاتَلَكَ وَنَصبَ لَكَ الحَربَ ، وبالْبَرَاءةِ مِمَّنْ أسَّسَ أساسَ الظُّلْمِ وَالجَوْرِ عَلَيْكُمْ ، وَعلى أشياعِكُم وَأبْرَأُ إلى اللهِ وَإلى رَسُولِهِ وَبِالبراءِةِ مِمَّنْ أسَّسَ أساسَ ذلِكَ ، وَبَنى عَلَيْهِ بُنْيانَهُ ، وَجَرَى في ظُلْمِهِ وَجَوْرِهِ عَلَيْكُمْ وَعَلَى أشْياعِكُمْ ، بَرِئْتُ إلى اللهِ وَإلَيْكُمْ مِنْهُمْ ، وَأتَقَرَّبُّ إلى اللهِ وَإلى رَسولِهِ ثُمَّ إلَيْكُمْ بِمُوالاتِكُم وَمُوالاةِ وَلِيِّكُمْ ، وَبِالْبَرَاءَةِ مِنْ أعْدائِكُمْ ،وَالنَّاصِبِينَ لَكُم الحَرْبَ ، وَبِالبَرَاءَةِ مِنْ أشْياعِهِمْ وَأتْباعِهِمْ ، يا أبا عَبدِ الله إنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ ، وَوَلِيٌّ لِمَنْ والاكُمْ ، وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداكُمْ ، فَأسْألُ اللهَ الّذِي أكْرَمَني بِمَعْرِفَتِكُمْ ، وَمَعْرِفَةِ أوْلِيائِكُمْ ، وَرَزَقَني البَراءَةَ مِنْ أعْدائِكُمْ ، أنْ يَجْعَلَني مَعَكُمْ في الدُّنْيا وَالاخِرَةِ ، وَأنْ يُثَبِّتَ لي عِنْدَكُمْ قَدَمَ صِدْق في الدُّنْيا وَالاخِرَةِ ، وَأسْألُهُ أنْ يُبَلِّغَنِي الْمقامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ عِنْدَ اللهِ ، وَأنْ يَرْزُقَنِي طَلَبَ ثَارِي مَعَ إمَام مَهْدِيٍّ ظَاهِر نَاطِق بالحقِّ مِنْكُمْ ، وَأسْألُ اللهَ بِحَقِّكُمْ وَبِالشَّأنِ الَّذِي لَكُمْ عِنْدَهُ أنْ يُعْطِيَنِي بِمُصابِي بِكُمْ أفْضَلَ ما يُعْطِي مصاباً بِمُصِيبَتِهِ ، يا لَها منْ مُصِيبَة مَا أعْظَمَها وَأعْظَمَ رَزِيّتهَا فِي الاسْلامِ وَفِي جَمِيعِ أهلِ السَّموَاتِ وَالارْضِ.

اللهُمَّ اجْعَلْني في مَقامِي هذا مِمَّن تَنالُهُ مِنْكَ صَلَواتٌ وَرَحْمَةٌ وَمَغْفِرَةٌ.
اللهُمَّ اجْعَلْ مَحْيايَ مَحْيا مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، وَمَماتي مَماتَ مُحَمَّد وَآل ِمُحَمَّد.

اللهُمَّ إنَّ هَذا يَوْمٌ تَبَرَّكَتْ بِهِ بَنُو اُمَيَّةَ وَابْنُ آكِلَةِ الاكْبادِ ، اللعِينُ بْنُ ال لعِينِ عَلَى لِسانِكَ وَلِسانِ نَبِيِّكَ صَلّى الله عَلَيْهِ وَآلِهِ في كُلِّ مَوْطِن وَمَوْقِف وَقَفَ فِيهِ نَبيُّكَ ـ صَلّى الله عَلَيْهِ وَآلِهِ ـ.

اللهُمَّ الْعَنْ أبَا سُفْيانَ وَمُعَاوِيَةَ وَيَزيدَ بْنَ مُعَاوِيَةَ وآلَ مَرْوَانَ عَلَيْهِمْ مِنْكَ اللعْنَةُ أبَدَ الابِدِينَ ، وَهذا يَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِيَاد وَآلُ مَرْوانَ عَليهِمُ اللَّعْنةُ بِقَتْلِهِمُ الحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلأم. اللهُمَّ فَضاعِفْ عَلَيْهِمُ اللعْنَ وَالعَذابَ الالِيم.
اللهُمَّ إنِّي أتَقَرَّبُّ إلَيْكَ في هذَا اليَوْمِ ، وَفِي مَوْقِفِي هَذا ، وَأيَّامِ حَيَاتِي بِالبَرَاءَةِ مِنْهُمْ ، وَاللعْنَةِ عَلَيْهِمْ ، وَبِالْمُوالاةِ لِنَبِيِّكَ وَآلِ نَبِيِّكَ عَلَيِه وعَلَيْهِمُ السَّلأمُ.

ثمّ يقول:
اللهُمَّ الْعَنْ أوّلَ ظالِم ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، وَآخِرَ تَابِع لَهُ عَلَى ذلِكَ ، اللهُمَّ الْعَنِ العِصابَةَ الَّتِي جاهَدَتِ الْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلأم وَشايَعَتْ وَبايَعَتْ وَتابَعَتْ عَلَى قَتْلِهِ. اللهُمَّ الْعَنْهم جَميعاً ( يقول ذلك مائة مرّة).

ثمّ يقول:
السَّلأمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِاللهِ وَعلَى الارْواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، وَأنَاخَت برَحْلِك عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ، أهْلَ البَيتِ السَّلأمُ عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ الذينَ بَذَلُوا مُهَجَهُم دُونَ الحُسين ( يقول ذلك مائة مرّة ).

ثمّ يقول:

اللهمَّ خُصَّ أنْتَ أوّلَ ظالم بِاللّعْنِ مِنِّي ، وَابْدَأْ بِهِ أوّلاً ، ثُمَّ الثَّانِي ، وَالثَّالِثَ وَالرَّابِع. اللهُمَّ الْعَنْ يزِيَدَ خامِساً ، وَالْعَنْ عُبَيْدَاللهِ بْنَ زِيَاد وَابْنَ مَرْجانَةَ وَعُمَرَ بْنَ سَعْد وَشِمْراً وَآلَ أبي سُفْيانَ وَآلَ زِيَاد وآلَ مَرْوانَ إلَى يَوْمِ القِيامَةِ.

ثم تسجد وتقول:
اللهمَّ لَكَ الحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرينَ لَكَ عَلَى مُصابِهِمْ ، الحَمْدُ للهِ عَلَى عَظِيمِ رَزِيّتي. اللهُمَّ ارْزُقْني شَفاعَةَ الحُسَيْن عَلَيهِ السَّلأم يَوْمَ الوُرُودِ ، وَثَبِّتْ لي قَدَمَ صِدْق عِنْدَكَ مَعَ الحُسَيْنِ وَأصْحابِ الحُسَيْن الّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْن عَلَيْهِ السَّلأم.
منبع: حاروف

+ نوشته شده در  یکشنبه ششم آذر ۱۳۹۰ساعت 7:51  توسط نظري  | 

قسمت اول

هولوکاست اصطلاحاً به فاجعۀ عظیمی گفته می شود که طی آن شش میلیون نفر از پنج میلیون و

چهارصد هزار نفر جمعیت یهودی ساکن در اروپا به طرز فجیعی به ملکوت اعلا پیوستند.

روحشان شاد و یاد و خاطره شان همچنان بر تارک تاریخ فرخنده باد.

لازم به ذکر است از این پس برای رعایت اختصار به جای واژۀ هولوکاست از واژۀ هولو استفاده می کنیم.

تاریخ از نظر صهیونیسم  به سه دورۀ کلی تقسیم می شود:

دورۀ اول: قبل از هولو

دورۀ دوم: حین هولو

دورۀ سوم: بعد از هولو

قسمت دوم

 

قبل از هولو:

جالب است بدانید صهیونیست ها قبل از هولو هم وجود داشتند؛ خیلی قبل از هولو. حتی از همان اول.

منتها آن وقت ها هنوز اسمشان صهیونیست نبود ، بلکه چیزهای دیگری بود.

آن ها آدم های فرهیخته ای بودند برای همین احتیاجی به تعلیمات پیامبران نداشتند. آن ها کسانی را

که مثل خودشان فرهیخته نبودند و از تعلیمات حضرت موسی (ع) و پیامبران دیگر تبعیت می کردند از

بقیه جدا می کردند تا سطح فرهنگ و فرهیختگی جامعه پایین نیاید. آن ها آیات کتاب آسمانی شان را در

اختیار مردم قرار می دادند و برای این که مردم قدر آن آیات را بیشتر بدانند از آن ها وجه ناچیزی می

گرفتند. البته برای حفظ ایمان مناسب مردم برخی از آیات را از آن ها مخفی می کردند و به جای آن ها

آیات مناسب تری تولید کرده، تحویل اجتماع می دادند.

 

آن ها آدم های خوب و مهربانی بودند. مهربانی آن ها تا اندازه ای بود که به پیامبران شان

اجازه می دادند خودشان نحوۀ قتل شان را انتخاب کنند.

 

آن ها به هنرهای تجسمی علاقۀ زیادی داشتند. برای همین یکی از هنرمندان مطرح آن ها به نام

«استیون سامری» با ساختن یک گوسالة هنری موجب رونق هنر شد و باعث شد مردم به او احترام

بگذارند.

 

آن ها به نیازمندان پول قرض می دادند و در هنگام بازپرداخت، برای این که نیازمندان به قرض گرفتن و

مفت خوری عادت نکنند، کارمزد ناچیزی از آن ها دریافت می کردند که صرف توسعه و سازندگی امت می

شد.

در عین حال برای این که پویایی جوامع و ملت ها زیاد شود،با برگزاری اختلاف میان آن ها باعث تحولات

اجتماعی و سیاسی و فرهنگی در جهان می شدند و در جریان این تحولات در راه خدا منافع جالبی

کسب می نمودند.

با این حال معلوم نیست چرا در طول تاريخ بشریت،مردم غیر یهودی همواره با آن ها که تا حدّ مرگ،

خوب، مهربان، هنردوست و جالب توجه بوده اند؛ ستیز کرده، آن ها را از بین می بردند.

 

قسمت سوم

حین هولو:

 

به این ترتیب سال ها و بلکه قرن ها همه چیز همین طور به خوبی و خوشی پیش می رفت. تا اینکه:

آدولف هیتلر پیدا شد. هیتلر آدمی بود آلمانی، نژادپرست، خوش تیپ، جنگ افروز و از همه بدتر یهودی

خفه کن.

 

هیتلر یک روز صبح که از خواب پا شد تصمیم گرفت شش میلیون یهودی را خفه کند.

اما بدبختانه در آن زمان تنها پنج میلیون و چهارصد هزار یهودی در کل اروپا وجود داشت.

برای همین هیتلر طی فراخوانی ششصد هزار یهودی دیگر را به اروپا دعوت کرد یهودی ها آدم های

خوشبین و پاک نیتی بودند. برای همین طی چند روز به اروپا مهاجرت کردند و به این ترتیب الباقی شش

میلیون یهودی هم جور شد.

هیتلر به همراه همدستانش شش میلیون یهودی جمع آوری شده را به طور فشرده و با رعایت موازین

شرعی در اردوگاه آشویتس و یکی دو اردوگاه دیگر جا داد.

 

هیتلر به همدستانش دستور داد برای پذیرایی از مهمانان یهودی اش تعدادی اتاق بسازند. هیتلر برای

اینکه چگونه مهمانانش را در این اتاق ها سربه نیست کند خیلی فکر کرد:

او مدتی به اتاق دار فکر کرد.

بعد فکرش متوجه اتاق تیر شد.

مدتی هم مثل سلاطین قدیمی به اتاق شیرهای درنده

و اتاق تمساح ها فکر کرد.

تا اینکه ناگهان ایدۀ جذّاب و کم خرج “اتاق گاز ”به ذهنش رسید.

هیتلر برای ساختن اتاق گاز انواع گازها را امتحان کرد:

ابتدا به سربازانش دستور داد یهودی ها را گاز بگیرند.

بعد دستور داد تا با کپسول گاز توی سرشان بکوبند.

بعد از آن دستور داد یهودی ها آن قدر کپسول های گاز را در اتاق جابجا کنند که از خستگی بمیرند. اما با

این روش ها توانست تعداد کمی از یهودی ها را بکشد تا این که به فکرش رسید به سربازانش دستور

بدهد یهودی ها را با استفاده از گازهای مرگبار خفن، خفه کنند.



همدستان جانی هیتلر، با رشادت و سرعت، تمام وظایف محوله را انجام میدادند و در هر وعده سه هزار

یهودی را در اتاق های دویست و ده متر مربعی خفه می کردند. آلمانی ها برای خفه کردن یهودی ها از

گاز «زیکلون ب» که یک شپش کش فوق العاده قوی است، استفاده کردند.

 

قسمت چهارم

 

یهودی ها چون همچنان مردم مظلوم و مهربانی بودند، اجازه می دادند که توسط آلمانی های جنایتکار

خفه شوند.

 

رشادت و ازخودگذشتگی سربازان آلمانی تا حدی بود که بااینکه بدون ماسک برای تخلیۀ اجساد یهودی

هابه درون اتاق های گاز می رفتند، سالم از آنجا برمی گشتند.البته بعدها معلوم شد که آلمانی ها گاز

«زیکلون ب» را طوری تربیت کرده بودند که به سربازان خودشان آسیب وارد نکند.

 

آلمانی ها کامیون هایی ساختند که گازسوز بود و با آن ‌ها اجساد خفه شده را انتقال می دادند. گاهی

هم از اگزوز آن ها برای خفه کردن یهودی ها استفاده می کردند.

سربازان آلمانی جنازه های یهودی های خفه شده را به کوره های «یهودیِ خفه شده سوزانی» منتقل

می کردند و در آنجا می سوزاندند.در ایام جنگ سوخت کافی برای سوزاندن اجساد یهودیانِ خفه شده

وجود نداشت. برای همین نازی ها یهودی های هنوز خفه نشده را مجبور می کردند صبح تا شب اجساد

را باد بزنند تا خوب گُر بگیرند.

این کار موجب افسرده شدن یهودی های خفه نشده شد و باعث شد خاطرۀ این کشتار جمعی هیچ وقت

از ذهن امت یهود پاک نشود.


این افسردگی باعث شد تار و پود روحی و جسمی امت یهود از هم گسیخته شود. برای همین وقتی

متفقین آلمان را اشغال کردند، هیچ اثری از بقایای جنازه های یهودی های خفه شده و سوزانده شده

پیدا نکردند.

 

قسمت پنجم

آلمانی ها از باقیماندۀ اجساد خفه شده و سوختۀ یهودی ها صابون و کود کشاورزی درست می کردند. تا

مدت ها بعد شاهدان ذهنی و عینی از داخل صابون های عطریِ MADE IN GERMANY لنگه استخوان،

خرده دندان، گیسِ سر، لوله بخاری و کیسۀ صفرای زنانه و مردانه پیدا می کردند.

آلمانی ها همچنین از پوست یهودی ها برای تهیۀ حباب چراغ و نیم شلوارِ سوارکاری، از موی آن ها برای

پر کردن تشک، از ناخن آن ها برای نواختن سه تار و گیتار، از چشم آن ها برای درست کردن تیله و از

نواحی دیگرشان برای کارهای دیگر استفاده کردند. به این ترتیب تا چندین سال در زندگیِ هر آلمانی آثار

مثبت یهودیانِ خفه شده دیده می شد.

 

پرسش و پاسخ

برگرفته از کتاب «چگونه پدرم سوخت»، خاطرات «مناخیم هیشیمبالا» از بازماندگان واقعۀ هولوکاست.

پرسش: اتاق گاز چیست؟

پاسخ: اتاق گاز اتاقی است که در آن عده ای گاز ول می دهند و عدۀ دیگری را خفه می کنند.

پرسش: اتاق گاز چگونه جایی است؟

پاسخ: اتاق گاز یک فضای دربسته است به مساحت دویست و ده مترمربع. آلمانی ها یهودی های

مظلوم و بی پناه را در دسته های سه هزار نفری در این اتاق ها جمع می کردند و از بالا روی سرشان گاز

ول می دادند.

پرسش: آلمانی ها چگونه گاز را در اتاق ها ول می دادند؟

پاسخ: آن ها پس از آن که یهودی ها را در اتاق ها جمع می کردند، خودشان با کپسول های گاز روی

پشت بام می رفتند و گاز را از بالا روی سر یهودی ها ول می دادند. آن ها گاهی شیر گاز را باز می کردند

و گاز را ول می دادند و گاهی هم که حوصله نداشتند خودِ کپسول گاز را ول می دادند.

 

پرسش : چگونه در حالی که در سقف اتاق های گاز حفره ای برای ول دادن گاز وجود نداشت، آلمانی ها

گاز را از روی سقف ول می دادند؟

پاسخ : خفه شو! ضدّ یهودِ جنایتکار! به چه جرأتی این سؤال را پرسیدی؟ حیوانِ وحشیِ جنایتکارِ پستِ

کثیفِ رذلِ قاتلِ بی تربیت!

پرسش: آیا حقیقت دارد که یهودیان سرشناسی چون «اسحاق شامیر» و «اوراهام اشترن» جزو حامیان

و همکاران هیتلر بوده اند و همچنین حدود هزار و دویست یهودی در اس اس و ارتش آلمان، حتی در ردۀ

مارشالی و فیلد مارشالی حضور داشته اند؟

پاسخ: ر.ک. به جواب سؤال قبلی.

پرسش: آلمانی ها چگونه اجساد یهودی های خفه شده را ازاتاق خارج می کردند؟

پاسخ: آن ها دو انگشتی دماغشان را می گرفتند و با دست دیگرشان یقه اجساد را می گرفتندو می ا

نداختند بیرون.من خودم به جان مادرم شاهد بودم که خود اجساد با نجابت مثال زدنی خود در عملیات

حمل خودشان کمک می کردند.

 

قسمت ششم

پرسش: چرا هیچ سندی دالّ بر صدور دستور کشتار جمعیِ یهودیان توسط نازی ها پیدا نشده است؟

پاسخ: چون این اسناد خیلی خیلی زیاد محرمانه بودند و یهودیان به خاطر احترام به اخلاق و جوانمردی

به آن ها دست نزدند.

پرسش: آیا هولوکاست تنها در جریان جنگ جهانی دوم رخ داد؟

پاسخ: خیر. ابتدا در جریان جنگ جهانی اول شش میلیون یهودی بر اثر گرسنگی و فقر جان خود را از

دست دادند. اما چون در آن موقع کسی به این ماجرا توجه نکرد، قرار شد آن شش میلیون یهودی کشته

شده، خودشان را زنده نگه دارند و در جریان جنگ جهانی دوم توسط نازی ها خفه شوند که همین اتفاق

هم افتاد و آن ها خفه شدند، که الان داریم راجع به همین صحبت می کنیم.

 

قسمت هفتم

بعد از هولو:

 

تا ماه های آخر جنگ جهانی دوم هیچ کس از وجود اتاق های گاز و کوره های آدم سوزی اطلاع نداشت.

همچنین به علت آن که سربازان آلمانی در روزهای آخر جنگ اتاق ها و کوره ها را نابود کردند، اگر

امدادهای غیبی به کمک نمی آمد کسی از وجود آن ها مطلع نمی شد.

هیچ کس به جز مقتولین و خفه شدگان از نحوۀ عمل اتاق های گاز مطلع نبود، برای همین خود آن ها

مجبور شدند در دادگاه نورنبرگ حاضر شوند و حقایق را افشا کنند. دادگاه نورنبرگ هم با بزرگواری تمام

،خود را از قید و بند بوروکراسی های مرسوم رها کرده، شهادت اموات را پذیرفت.

البته آدولف هیتلر به علت گستردگی جنایاتش، حتی پس از مرگ هم حاضر به اعتراف نشد.

پس از پایان جنگ به وسیلۀ امدادهای غیبی کشف شد که هیتلر و همدستانش از میان پنج ميلون و

چهارصد هزار یهودی ساکن در اروپا، شش میلیون نفر را کشت و سه میلیون نفر دیگر را هم آواره کرد.

بعدها نُه میلیون یهودی دیگر ابراز داشتند که جزو شش میلیون یهودی خفه شده در اتاق های گاز

هستند و به خاطر این موضوع از آلمانی ها شکایت کردند.

دوازده میلیون یهودی دیگر نیز اعلام کردند که در کوره های آدم سوزی آلمان نازی، زنده زنده سوزانده

شده اند.

 

قسمت نهم

همچنین پنجاه سال بعد، محققین بی طرفِ صهیونیست متوجه شدند آلمانی های جنایتکار در هنگام

اقامت یهودی ها در اردوگاه ها، آن ها را مجبور به کار اجباری می کرده اند، به همین علت تمام

کشورهای منطقه به طور داوطلبانه اظهار داشتند که مایلند مبلغ دستمزد یهودیانِ مذکور را به علاوۀ

کارمزد مربوطه محاسبه کرده و به “صندوقِ مجمعِ مطالباتِ مالیِ یهودیان” واریز کنند.

همچنین همین محققین ثابت کردند مفتی اعظم بیت المقدس در زمان جنگ سه بار به عکس هیتلر

نگاه کرده است. در نتیجه فلسطین به یهودیان تعلق دارد.

سرزمین فلسطین به کلی خالی از سکنه بود.

فقط تعداد محدودی مسلمان بومی در آنجا بودند...

که دوست داشتند برای تبرک خودشان را در مقدم یهودیهای صهیونیست قربانی کنند.

 

اين بومي ها براي اینکه از یهودی های خفه شده و نشده دل جویی کرده باشند، خودشان اعلام داشتند

حاضرند سرزمین خالی از سکنۀ خود را در راه خدا به آنان واگذار کنند.

 

یهودی های صهیونیست ابتدا از قبول پیشنهاد فلسطینی ها امتناع کردند اما وقتی با اصرار آن ها مواجه

شدند، این پیشنهاد را پذیرفتند. آن ها برای اینکه احساس نکنند مورد ترحم قرار گرفته اند، فلسطین را با

زور از فلسطینی ها قبول کردند و آنجا را مسکونی نمودند.

 

قسمت دهم

یهودی های صهیونیست پس از آن که در فلسطین مستقر شدند، ضمن تقدیر و تشکر شایان از ساکنان

آن سرزمین، از آن ها تقدیر و تشکر شایانی به عمل آوردند.

 

آن ها شخصاً به تک تک شهرهای فلسطین رفته و مردم را مورد محبت بی شائبه خود قرار دادند. ولی

چون راه درست ابراز محبت را بلد نبودند محبت شان به نتایج دیگری منتهی می شد.

 

از آن جا که یهودی ها در طول تاریخ و جغرافیا همواره مورد ظلم و ستم و خفه سازی قرار گرفته بودند

مجامع جهانی -که همان مجامع اروپایی و آمریکایی بودند- تصمیم گرفتندتا وقتی که صهیونیست ها راه

درست ابراز محبت را یاد بگیرند آن ها را کلاً راحت بگذارند و کاری به کارشان نداشته باشند.

 

یهودی های صهیونیست برای این که از این به بعد مورد ظلم و ستم قرار نگیرند برای دفاع از خودشان در

برابر دیگران آماده شدند.

 

و از آن جا که دیگران شامل تمام دنیا می شود به اندازه نابودی تمام دنیا سلاح اتمی درست کردند.

 

قسمت یازدهم

بعدها آدم های ضایع و نامربوطی سعی کردند این حقایق را زیر سؤال ببرند. از آن جمله اند:

رابرت فوریسون، مارک وبر، يورگن گراف، فردريک توبن، ديويد ايروينگ، گرمار رادولف، پل راسینیه و مازیار

بیژنی.

 

این آدم ها پس از مدتی به علت مبارزه با حقیقت دچار عذاب وجدان شدند.

بعضی هایشان از فرط عذاب وجدان مورد خودکشی قرار گرفتند.

بعضی دیگر از شدت عذاب وجدان دچار سوختگی با اسید و کوفتگی با مشت و لگد شدند.

... بعضی دیگر نیز از شدت عذاب وجدان محاکمه شدند و به زندان افتادند تا آن که یهودی های مهربان و

انسان دوست برای جلوگیری از این تلفات و خسارات، تصمیم گرفتند که دیگر کسی این حقایق را زیر

سؤال نبرد.

 

چون احتمال داشت باقیماندۀ یهودیان عالم بار دیگر مورد هولوکاست و خفگی ناشی از آن قرار بگیرند،

جهانیان تصمیم گرفتند به صهیونسیت هااجازه بدهند هرکس را که بالای چشمش ابرو بود مورد پاکسازی

قرار دهند.

 

آن ها متوجه شدند؛ فلسطینی ها، لبنانی ها، سوریه ای ها، ایرانی ها و تقریباً تمام مردم جهان

درناحیۀ بالای چشم، یعنی درست زیر پیشانی شان یک جفت ابرو دارند.

 

برای همین تصمیم گرفتند در برابر آن ها از خودشان دفاع هسته ای و غیرهسته ای بکنند.

 

قسمت دوازدهم

صهیونیست ها دفاع از خودشان را از فلسطین شروع کردند و قصد دارند بقیّۀ ابروداران منطقۀ متعلق به

خودشان یعنی از ناحیۀ نیل تا ناحیۀ فرات را نیز مورد دفاع از خود قرار بدهند.

 

بنابراين نتیجه می گیریم که هولوکاست یک واقعه مسلم تاریخی است که در آن شش میلیون یا هرچه

بیشتربهتر یهودی مظلوم به ملکوت اعلا پیوسته اند...

 

... و هرکس در آن شک کند

بد و زشت و جنایتکار و احمق است

و باید بمیرد یا کشته شود. آمین!

 

+ نوشته شده در  شنبه هشتم مرداد ۱۳۹۰ساعت 16:46  توسط نظري  | 
 

 سید شهیدان اهل قلم

                شهید سید مرتضی آوینی  

 

 

+ نوشته شده در  یکشنبه دوم مرداد ۱۳۹۰ساعت 19:55  توسط نظري  | 
 

                                                                             

+ نوشته شده در  شنبه یکم مرداد ۱۳۹۰ساعت 19:9  توسط نظري  | 

 از شهيدآويني

 

شهید ابراهيم اصغرزاده يكي از جوانان خوش قريحه در عرصه سينماي ايران بود كه

در فرصت محدود زندگي حرفه‌اي خود، آثاري خوب بجا گذاشت. آنچه در پي مي‌آيد

نگاهي دارد به چگونگي آشنايي اش با شهيد آويني كه حاوي نكات جالبي است

كه نگاه متفاوت وي را با بسياري از سينماگران دوران حيات خود نشان مي‌دهد.

 

 آشنايي با آويني

سال 68 دانشجوي سينما بودم كه آقاي حاتمي كيا براي بازي در فيلم مهاجر از من

دعوت كرد. آن زمان حاتمي كيا تازه فيلم ديده‌بان را تمام كرده بود و در واقع اولين

فيلم حرفه‌اي او بود. از سيد مرتضي آويني هم، فقط اسمي شنيده بوديم. تا زماني

كه براي فيلم مهاجر ما را دعوت كردند. زمان اكرن فيلم ديده‌بان بود كه آقا مرتضي

براي مصاحبه با ايشان به دفتر آقاي حاتمي كيا آمد و ايشان هم ما را معرفي كرد به

آقا مرتضي كه "اين‌ها بازيگرهاي فيلم من هستند، اين نقش فلاني است، اين نقش

فلاني است... " و مراهم معرفي كرد به عنوان بازيگر نقش محمود در فيلم مهاجر،

فيلم نامه را قبلا خواند بود و همه شخصيت‌ها را مي‌شناخت. يك مقدار دقت كرد در

چهره و لبخندي زد، و بعد به من اشاره كرد كه "تو وقتي آمدي دانشگاه به سينما

علاقه‌مند شدي يا به سينما علاقه داشتي كه آمدي دانشگاه؟ " گفتم: "كدام يكيش

بهتر است؟ " گفت: "همون كه تو انتخاب كرده‌اي بهتره. " گفتم "من به سينما علاقه

داشتم، آمدم دانشگاه " گفت: "خوب، از حالا به تو يك كاري مي‌سپاريم " گفتم:

"چي؟ " گفت: "پشت صحنه‌هاي معمول ازاين فيلم مهاجر براي ما بنويس. كاري هم

به پشت صحنه‌هاي معمول سينمايي نداشته باش. به‌عنوان يك بچه‌اي كه تو جنگ

هم بوده يك پشت صحنه بنويس " گفتم: "من اصلا تا حالا پشت صحنه ننوشته‌ام.

اولين كار حرفه‌اي من توي عالم سينما است. و دست به قلمي راجع به اين چيزها

ندارم،خبرنگاري و كار سينمايي نكرده‌ام. " گفت: "درست مي شه. تو بنويس. "

گفتم: "باشه ".

اواسط فيلم‌برداري بود كه از همين مجله سوره پيغام آوردند كه آقاي آويني با تو كار

دارد. رفتم. گفت: "چي شد آن پشت صحنه؟ " من تصور نمي‌كردم كه آن پيشنهادي

كه داده آن‌قدر جدي است و بعد از اين مدت يادش است، كه ما را بخواهد و بگويد كه

خوب، چه كار كرده‌اي. گفتم: "باشه مي‌نويسم، كارهايي كرده‌ام. " در حالي كه

ننوشته بودم. فقط ميدانم شبانه تا ساعت 2و3 نصف شب رفتم و هرچه خاطرات

گذشته بود را جمع آوري كردم، در يك مقطع زماني آن را پرداخت كردم و در هفت،

هشت صفحه به او دادم.باور هم نمي‌كردم كه اصلا پشت صحنه خوبي شده باشد.

ولي نمي‌دانم چه اتفاقي افتاد كه بدون ويراستاري خاصي آن را چاپ كردند و در

مجله سوره همان زمان چاپ شد. اين اولين آشنايي تقريبا جدي براي من و آقا

مرتضي بود كه رودررو و در اطاق خودش صحبت كردم و مطلبي برايش نوشتم. البته

براي مجله سوره آخرين مطلبي بود كه نوشتم. چون اصلا اهل نوشتن نبودم.

 دعوتي از همه

تهيه كننده فيلم مهاجر، حوزه هنري بود و يادم هست كه يكي از مسؤليت‌هاي

ايشان هم مسئوليت واحد تلويزيوني حوزه هنري بود، استود يوي صداي حوزه، كنار

واحد توليد بود و شايد هر روز، همكاران همديگر را مي‌ديدند و سلام عليكي هم

داشتند. عمدتا گفت‌و‌گوها درحد احوال پرسي بود از فيلم چه خبر؛ چه كار مي‌كنيد

بيايد واحد توليد فيلم حوزه فيلم بسازيد؛ وهمين دعوت‌هاي معمولي كه همه از

همديگر دارند. آقاي آويني هم مستثني نبود؛ ولي من در واقع در همان جا احساس

مي‌كردم كه آقا مرتضي يك كمي- كه چه عرض كنم، خيلي، با ديگران فرق مي‌كند.

چون در عرصه كار توليدات يا در هر عرصه‌اي كه جنبه تجاري وجود داشته باشد

رقابتي وجود دارد كه سالم‌ترين آدم‌ها سعي مي‌كنند كارها را خودشان بگيرند و

ديگران كمتر بهره ببرند. حالا كار نداريم كه بعضي‌ها هم علاقه‌مندند كاري كنند كه

اصلاً كاري سراغ ديگران نيايد. ولي يادم هست آقا مرتضي براي كار كردن از همه

دعوت مي‌كرد و به اين فكر نمي‌كرد كه اين شخص چقدر كار بلد است يا اصولاً دست

مزدش چه‌قدر است يا گذشته‌اش چه بوده و آينده‌اش چيست. به نظرم همه را با يك

چشم مهربان و با يك نگاه آرماني توأم با حسن نيت نگاه مي‌كرد و از همه دعوت به

كار و همكاري مي‌كرد. اين براي من همان زمان هم نكته جالبي بود كه من

تناقص‌هايي بين او و ديگران مي‌ديدم. اين كه ديگران سعي مي‌كردند همه چيز و

همه كار را در چارچوب اداري و كاملا بوروكراسي انجام بدهند؛ ولي آقا مرتضي نه!

سعي مي‌كرد اين فضا را همان فضاي بسيجي يا شايد جبهه‌اي يا هيئتي نگه دارد و

همه را دعوت به اين فضاي كاري بكند. اين تصويري بود كه آن زمان براي من شكل

گرفت.


مي‌توان از سينما ياد گرفت


واقعيت اين بود كه چون من از اول دوران تحصيلم در دانشگاه به نحوي شاگردي

ابراهيم حاتمي‌كيا را كرده بودم. طبيعي بود من هم نگاه مثبتي به آدمي كه براي

حاتمي‌كيا يك الگو بود داشته باشم. اين امر اصلا ناخود آگاه در من شكل گرفت.

يعني انتخاب آگاهانه من نبود. من مي‌ديدم حاتمي‌كيا در هرجايي كه از آويني حرف

مي‌زند حرف‌هاي او را سمبل انديشه‌هاي ناب مي‌داند و خب، اين براي جوان

بيست، بيست و يك ساله‌اي كه تازه به دانشگاه آمده، يك ويژگي محسوب مي‌شد

يا اگر دل بستگي ايجاد نمي‌شد، لااقل به‌نحوي بين من و دنياي روحيات آقا مرتضي،

وابستگي ايجاد مي‌كرد. اين همين‌طور كم و بيش وجود داشت تا سمينار سينماي

پس از انقلاب، كه دانشكده ما آن را برگزار كرد.

آن موقع سال دوم يا سوم دانشگاه بودم آن جا يك دفعه همه چيز شكست، يعني آقا

مرتضي حرف‌هايي زد كه تا آن

 

زمان ما نشنيده بوديم. آن زمان، دوران فيلم "نار و ني " و "نقش عشق " و "هامون "

و اين فضاها بود و قهوه و چاي و سيگار و شطرنج و اين جور چيزها. ما مي‌ديديم،

فردي دارد اين‌ها را نقض مي‌كند كه به تمام مفاهيم روشن فكري، به تمام مفاهيم

مدرنيسم،به تمام مفاهيم سينماي كلاسيك آگاه است و آگاهانه دارد همه اين‌ها را

نقض مي‌كند، آن مقطع، مقطعي بود كه يادم هست دوران فيلم‌هاي پاراجانوف بود.

دوران فيلم‌هاي تاركوفسكي بود. فيلم‌هاي روشن فكري داشت به حد اعلا

مي‌رسيد كه آقا مرتضي يك مرتبه با يك شمشير از نيام بر كشيده به مقابله با اين

سينماي روشن فكري رفت.

آن زمان در مقابل اين فيلم‌ها "عروس " را مطرح كرد كه خيلي هم سروصدا كرد.

عده‌اي مفصل به او به خاطر اين ماجرا بي احترامي كردند؛ ولي آنجا من احساس

كردم كه سيد‌مرتضي آويني در عرصه سينما فهيم است. ما در عرصه سينما

آدم‌هاي تجربي‌اي داريم كه به ابزار سينما مسلط‌اند. نسبت به مفاهيم سينما

آدم‌هاي زيبايي شناس داريم. اين كه بيايند سينما را از منظر اسلام تحليل بكنند

نداشتيم، من اين نظر را دارم كه آقا مرتضي شايد تنها كسي بود كه به‌صورت جدي

وارد عرصه سينما شد -حال چه در وجه مستند و چه در وجه داستاني- و از خودش

نظري در رابطه با سينما و مردم به جا گذاشت، دريچه‌اي را باز كرد كه براي ما كه

دوران دانشجويي و تجربه هاي خودمان را مي‌گذرانديم، افق جديدي باز كرد: اينكه

مي‌توان سينما را از اين منظر نگاه كرد و به قول آقاي آويني فيلم "عروس " مي‌تواند

فيلمي باشد كه در منظر بيننده جاي مناسبي داشته باشد؛ در عين حالي كه

نقدهاي بسيار زيادي هم روي آن شد. البته غير از عروس، فيلم مهاجر هم خيلي

مورد تأكيد ايشان بود. روي فيلم نياز هم خيلي تأكيد داشت. فيلم پوراحمد- مجموعه

قصه‌هاي مجيد- هم. ولي واقعيت اين است كه بزرگ‌ترين چيزي كه به نظرمن براي

من به ارمغان گذاشت، اين بود كه واقعا افق جديدي را برايم باز كرد؛ اينكه مي توان

از اين سينما خيلي چيزها ياد گرفت.


+ نوشته شده در  شنبه یکم مرداد ۱۳۹۰ساعت 19:5  توسط نظري  | 

سخنان رهبر معظم انقلاب در دیدار با خانواده ی شهید سید مرتضی آوینی

در تاریخ ۲/۲/۱۳۷۲

نباید بگذارید کارهای ایشان زمین بماند...

خداوند ان شاالله این شهید را با پیغمبر محشور کند. من حقیقتا نمی دانم چطور می شود انسان

احساساتش را در یک چنین مواقعی بیان و تعبیر کند؟ چون در دل انسان یک جور احساس

نیست. در حادثه ی شهادتی مثل شهادت این شهید عزیز چندین احساس با هم هست. یکی

احساس غم و تاسف است از نداشتن کسی مثل سید مرتضی آوینی. اما چندین احساس

دیگرهم با این همراه است که تفکیک آنها از همدیگر و باز شناسی هریک و بیان کردن آنها

کار بسیار مشکلی است.

 

به هر حال امیدواریم که خداوند متعال خودش به بازماندگانش به شما پدرشان، مادرشان،

خانمشان، فرزندانشان. همه ی کسانشان به شما که بیشترین غم . سنگین ترین غصه را دارید

تسلی ببخشد. چون جز با تسلی الهی دلی که چنین گوهری را از خودش جدا می بیند واقعا

آرامش پیدا نمی کند. فقط خدای متعال باید تسلی بدهد و می دهد.

 

من با خانواده های شهدا زیاد نشست و برخاست کرده ام و می کنم. و از شرایط روحی آنان

آگاهم. گاهی فقدان یک عزیز مصیبتی است که اگر مرگ او شهادت نبود تا ابد قابل تسلی

نبود. اما خدای متعال در شهادت سری قرار داده که هم زخم است و هم مرهم و یک حالت

تسلی و روشنایی به بازماندگان می دهد.

 

من خانواده ی شهیدی را دیدم که فقط همان یک پسر را داشتند و خدای متعال آن پسر را از

آنان گرفته بود.(البته از این قبیل زیاد دیده ام. این یک نمونه اش(.

 

وقتی انسان عکس آن جوان را هنگامی که با پدرش خداحافظی می کردکه به جبهه برود می

دید با خودش فکر می کرد که اگر این جوان کشته شود پدر و مادرش تا ابد خون خواهند

گریست.

 

یعنی منظره این را نشان می داد. بستگی آن پدر و مادر به آن جوان از این منظره کاملاً

مشخص بود (من آن عکس را دارم. آن را بعداً برای من آوردند. من هم آن عکس را قاب

شده نگه داشته ام. این عکس حال مخصوصی دارد.)

 

اما خدای متعال به آن پدر و مادر آرامش و تسلایی بخشیده بود که خود پدرش به من گفت:

«من فکر می کردم اگر این بچه کشته شود من خواهم مرد.» (یعنی همان احساسی را که من

از مشاهده ی آن عکس داشتم ایشان با اظهاراتش تایید می کرد.)

 

می گفت: "ولی خدای متعال دل ما را آرام کرد."

 

در این مورد هم همین است. یعنی وقتی شما می دانید که فرزندتان در پیشگاه خدای متعال در

درجات عالی دارد پرواز می کند یعنی آن چیزی که همه ی عرفا و اهل سلوک و آن

سرگشته های وادی های عشق و شور معنوی وعرفانی یک عمر به دنبالش گشته اند و دویده

اند او با این فداکاری و این شهادت به دست آورده و رضوان و قرب الهی را درک کرده

است خوشحال می شوید که فرزندتان به اینجا رسیده است.

امیدواریم که خداوند متعال درجات او را عالی کند. من با فرزند شما نشست و برخاست

زیادی نداشتم. شاید سه جلسه که در آن سه جلسه هم ایشان هیچ صحبتی نکرده بود. من با

ایشان خیلی کم هم صحبت شدم. منتها آن گفتارهای تلویزیونی را از سالها پیش می شنیدم و

به آن ها علاقه داشتم. هر چند نمی دانستم که ایشان آنها را اجرا می کند. لکن در ایشان

همواره نوری مشاهده می کردم. ایشان دو- سه مرتبه آمد اینجا و روبه روی من نشست. من

یک نور و یک صفا و یک حالت روحانی در ایشان حس می کردم و همین جور هم بود.

همین ها هم موجب می شود که انسان بتواند به این درجه ی رفیع شهادت برسد.

 

خداوند ان شاء الله دلهای داغدیده و غمگین شما را خودش تسلی بدهد. اگر ما به حوزه ی آن

شهادت و شهید و خانواده ی شهید نزدیک می شویم برای خاطر خودمان است. بنده خودم

احساس احتیاج می کنم. برای ما افتخار است که هر چه می توانیم به این حوزه ی شهادت و

این شهید خودمان را نزدیک بکنیم.

 

چند روز پیش توفیق زیارت مقبره ی این شهید را پیدا کردیم. پنج شنبه ی گذشته رفتیم آنجا و

قبر مطهر ایشان و آن همرزم و همراهشان –شهید یزدان پرست- را زیارت کردیم. ان شاءالله

که خداوند درجاتشان را عالی کند و روز به روز برکات آن وجود با برکت را بیشتر کند.

کارهایی که ایشان داشتند ان شاءالله نباید زمین بماند. ان شاالله برای روایت فتح یک فکر

درست و حسابی شده است که ادامه پیدا کند.

 

نباید بگذارند که کارهای ایشان زمین بماند. این کارها، کارهای با ارزشی بود. ایشان معلوم

می شود ظرفیت خیلی بالایی داشتند که این قدر کار و این همه را به خوبی انجام می دادند.

مخصوصا این روایت فتح چیز خیلی مهمی است. شب هایی که پخش می شد من گوش می

کردم. ظاهرا سه- چهار برنامه هم بیشتر اجرا نشد.

 

حالا یک مسئله این است که آن کاری را که ایشان کرده اند و حاضر و آماده است چگونه از

آن بهره برداری بشود. یک مسئله هم این است که کار ادامه پیدا کند. آن روز که ما از این

آقایان خواهش می کردیم و من اصرار می کردم که این روایت فتح ادامه پیدا کند درست

نمی دانستم چگونه ادامه پیدا کند. بعد که برنامه ها اجرا شد دیدیم همین است. یعنی زنده

کردن ارزش های دفاع مقدس در خاطرها. آن خاطره ها را یکی یکی از زبان ها بیرون

کشیدن. و آنها را به تصویر کشیدن و آن فضای جنگ را بازآفرینی کردن. این کاری بود که

ایشان داشت می کرد. و هر چه هم پیش می رفت بهتر می شد. یعنی پخته تر می شد. چون

کار نشده ای بود. غیر از این بود که بروند در میدان جنگ و با رزمنده حرف بزنند. آن کار

خیلی آسان تر بود. این کار هنری تر و دشوارتر و محتاج تلاش فکری و هنری بیشتری بود.

اول ایشان شروع کرد و بعد کم کم بهتر و پخته تر شد. من حدس می زنم اگر ایشان زنده

می ماند و ادامه می داد این کار خیلی اوج پیدا می کرد. حالا هم باید این برنامه دنبال شود.

تازه در همین میدان هم منحصر نیست. یعنی بازآفرینی آن فضا از راه خاطره ها یکی از

کارهاست. در باب جنگ و ادامه ی روایت فتح کارهای دیگری هم شاید بشود انجام داد.

حیف است که این کار تعطیل شود. من خیلی خوشحال شدم از این که زیارتتان کردم.

 

 

 

 

+ نوشته شده در  شنبه یکم مرداد ۱۳۹۰ساعت 18:49  توسط نظري  | 

زندگینامه شهید سید مرتضی آوینی از زبان خودش

 

من بچه شاه عبدالعظیم هستم و درخانه‌ای به دنیا آمده و بزرگ شده‌ام كه درهر سوراخش كه سر

می‌كردی به یك خانواده دیگر نیز برمی‌خوردی.

اینجانب - اكنون چهل و شش سال تمام دارم. درست سی و چهار سال پیش یعنی، درسال ۱۳۳۶

شمسی مطابق با 1956 میلادی در كلاس ششم ابتدائی نظام قدیم مشغول درس خواندن بودم. در

آن سال انگلیس و فرانسه به كمك اسرائیل شتافته و به مصر حمله كردند و  بنده هم به عنوان یك

پسر بچه ۱۲-۱۳ ساله تحت تأثیر تبلیغات آن روز كشورهای عربی یك روزی روی تخته سیاه

نوشتم: خلیج عقبه از آن ملت عرب است. وقتی زنگ كلاس را زدند و همه ما بچه‌ها سر

جایمان نشستیم اتفاقاً آقای مدیرمان آمد تا سری هم به كلاس ما بزند. وقتی این جمله را روی

تخته سیاه دید پرسید:« این را كه نوشته؟» صدا از كسی درنیامد من هم ساكت ، اما با حالتی

پریشان سر جایم نشسته بودم.

 

ناگهان یكی از بچه‌ها بلند شد و گفت:« آقا اجازه؟ آقا، بگیم؟ این جمله را فلانی نوشته و اسم مرا

به آقای مدیر گفت. آقای مدیر هم كلی سر و صدا كرد و خلاصه اینكه: «چرا وارد معقولات

شدی؟» و در آخر گفت:« بیا دم در دفتر تا پرونده‌ات را بزنم زیر بغلت و بفرستمت خانه.»

البته وساطت یكی از معلمین، كار را درست كرد و من فهمیدم كه نباید وارد معقولات شد.

 

بعدها هم كه در عالم نوجوانی و جوانی، گهگاه حرفهای گنده گنده و سؤالات قلمبه سلمبه

می‌كردیم معمولاً‌ به زبان‌های مختلف حالیمان می كردند كه وارد معقولات نباید بشویم. مثلاً‌ یادم

است كه در حدود سال‌های۴۵-۵۰ با یكی از دوستان به منزل یك نقاش‌كه همه‌اش از انار نقاشی

می‌كشید، رفتیم. می‌گفتند از مریدهای عنقا است و درویش است. وقتی درباره عنقا و نقش انار

سؤال می‌كردیم با یك حالت خاصی  به ما می‌فهماند كه به این زودی و راحتی نمی‌شود وارد

معقولات شد. تصور نكنید كه من با زندگی به سبك و سیاق متظاهران به روشنفكری نا آشنا

هستم، خیر من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم .من هم سالهای سال در یكی از

دانشكده‌های هنری درس خوانده‌ام، به شبهای شعر و گالری های نقاشی رفته ام.موسیقی

کلاسیک گوش داده ام. ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی كه نمی‌دانستم

گذرانده‌ام. من هم سال‌ها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام. ریش پروفسوری و

سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و كتاب «انسان تك ساختی» هربرت ماركوز را -بی‌آنكه آن زمان خوانده

باشم‌اش- طوری دست گرفته‌ام كه دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند:«عجب فلانی

چه كتاب هایی می‌خواند، معلوم است كه خیلی می‌فهمد.»... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به

راهی كشانده است كه ناچارشده‌ام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران كنار

بگذارم و عمیقاً بپذیرم كه«تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی‌شود، و حتی از این

بالاتر دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمی‌آید. باید در جست و جوی حقیقت بود و این  

متاعی است كه هركس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد

یافت.

 

و حالا از یك راه طی شده با شما حرف می‌زنم. دارای فوق لیسانس معماری از دانشكده

هنرهای زیبای دانشگاه تهران هستم. اما كاری را كه اكنون انجام می دهم نباید با تحصیلاتم

مربوط دانست. حقیر هرچه آموخته‌ام از خارج دانشگاه است. بنده با یقین كامل می‌گویم كه

تخصص حقیقی درسایه تعهد اسلامی به دست می‌آید و لاغیر. قبل از انقلاب بنده فیلم

نمی‌ساخته‌ام اگر چه با سینما آشنایی داشتم. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده

است. اگر چه چیزی – اعم از کتاب یا مقاله – به چاپ نرسانده‌ام. با شروع انقلاب حقیر تمام

نوشته‌های خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستان‌های كوتاه، اشعار و .... در چند گونی

ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم كه دیگر چیزی كه «حدیث نفس» باشد ننویسم و دیگر از

خودم سخنی به میان نیاوردم. هنر امروز متأسفانه حدیث نفس است و هنرمندان گرفتار

خودشان هستند. به فرموده خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی«رحمه‌الله علیه»

 

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

 

سعی كردم كه خودم را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد و خدا را شكر بر این تصمیم

وفادار مانده‌ام. البته آنچه كه انسان می نویسد همیشه تراوشات درونی خود او است- همه هنرها

 اینچنین‌اند كسی هم كه فیلم می‌سازد اثر تراوشات درونی خود  اوست- اما اگر انسان  خود را

در خدا فانی كند آنگاه این خداست كه در آثار ما جلوه‌گر می‌شود. حقیر اینچنین ادعائی ندارم اما

سعی‌ام بر این بوده است.

 

با شروع كار جهاد سازندگی در سال ۵۸ به روستاها رفتیم كه برای خدا بیل بزنیم. بعدها

ضرورت‌های موجود رفته رفته ما را به فیلمسازی برای جهاد سازندگی كشاند. در سال ۵۹ به

عنوان نمایندگان جهاد سازندگی به تلویزیون آمدیم و در گروه جهاد سازندگی كه پیش از ما

بوسیله كاركنان خود سازمان صدا وسیما تأسیس شده بود،  مشغول به كار شدیم. یكی از دوستان

ما در آن زمان «حسین هاشمی» بود كه فوق لیسانس سینما داشت و همان روزها از كانادا آمده

بود. او نیز به همراه ما به روستاها آمده بود تا بیل بزند. تقدیر این بود كه بیل را كنار بگذاریم و

دوربین برداریم. بعدها «حسین هاشمی» با آغاز تجاوزات مرزی رژیم بعث به جبهه رفت و در

روز اول جنگ در قصر شیرین اسیر شد – به همراه یکی از برادران جهاد بنام «محمد رضا

صراطی» – ما با چند تن از برادران دیگر، كار را تا امروز ادامه دادیم. حقیر هیچ كاری را

مستقلا˝ انجام نداده‌ام كه بتوانم نام ببرم. در همه فیلمهایی كه در گروه جهاد سازندگی ساخته شده

است سهم كوچكی نیز – اگر خدا قبول كند – به این حقیر می‌رسد و اگر خدا قبول نكند كه هیچ.

به هر تقدیر، من فعالیت تجاری نداشته‌ام. آرشیتكت هستم! از سال ۵۸ و ۵۹ تاكنون بیش از

یكصد فیلم ساخته ام كه بعضی عناوین آنها را ذكر می كنم: مجموعه«خان گزیده‌ها»، مجموعه

«شش روز در تركمن صحرا»، «فتح خون»، مجموعه«حقیقت»، «گمگشتگان دیار فراموشی

(بشاگرد)»، مجموعه «روایت فتح» - نزدیك به هفتاد قسمت- و در چهارده قسمت اول از

مجموعه «سراب» نیز مشاور هنری و سرپرست مونتاژ بوده‌ام. یك ترم نیز در دانشكده سینما

تدریس كرده‌ام كه چون مفاد مورد نظر من برای تدریس با طرح درس‌های دانشگاه همخوانی

نداشت از ادامه تدریس در دانشگاه صرف نظر كردم. مجموعه مباحثی را كه برای تدریس

فراهم كرده بودم با بسط و شرح و تفسیر بیشتر در كتابی به نام «آینه جادو» - بالخصوص در

مقاله‌ای با عنوان تأملاتی درباره‌ سینما كه نخستین بار در فصلنامه سینمایی فارابی به چاپ رسید

– در انتشارات برگ به چاپ رسانده‌ام.

 

+ نوشته شده در  شنبه یکم مرداد ۱۳۹۰ساعت 18:32  توسط نظري  | 

 
بصیرت

اینها قسمتی از سخنرانی شهید عبدالحمید دیالمه است، یک هفته قبل

ازانفجار هفتم تیر که به شهادت او و عمده همفکرانش در حزب جمهوری

منجر شد.

"همین الآن هم هزاران نفر داد می زنند ولی به دلیل اینکه معروف نیستند

کسی حرفشان را گوش نمی کند.

زمان بنی صدر هم ما می گفتیم ولی کسی حرفمان را گوش نمی کرد...

همانطور که آن زمان افرادی با شیوه فکری ما مخالف بودند و همه می‌گفتند

که این مطالب را نباید بگویی، معتقد بودم که درست است و گفتم و مراحل

بعدش را هم ادامه دادم...همین الآن افرادی برای بعضی وزارتخانه ها کاندیدا

هستند که به اعتقاد من خط فکریشان درست نیست ولی متاسفانه

نمی‌توانم کاری کنم.

فقط می‌توانم به اندازه یک رأی مخالف به آنها بدهم، کار دیگری نمی‌توانم

بکنم.

یکی از نمونه هایش را که می‌توانم به شما بگویم و آن هم آقای موسوی

است، سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی.

اعتقادم بر این است که خط فکری او، خط فکری جنبش مسلمانان مبارز و

پیمان است.

البته نمی خواهم بگویم عضو آن سازمان است ولی خط فکریش همان

است و اگر رجوع کنید به روزنامه می‌بینید که در خیلی از جاها این خط

مشی را طی می کند.

این ها را من از دید حزب نمی بینم... مکرر در جلسات حزب گفتم و ضبط

هم شده و اگر نوارش را از بین نبرده باشند، دارند.

موضع‌گیری‌های روزنامه در بعضی از موارد، کم و بیش موضع‌گیری‌های

روزنامه امت (منظور روزنامه دکترپیمان) است.

به عنوان مثال برای مصدق مطلب چاپ می‌کند اما حتی یک خط، خوب دقت

کنید، حتی یک خط در مورد آیت الله کاشانی نمی‌نویسد.

بروید روزنامه‌های آن زمان را ببینید.

اگر شما یک خط در روزنامه، قبل از سالگرد آیت الله کاشانی، بعد از سالگرد

آیت الله کاشانی از این روزنامه آوردید من اسمم را عوض می‌کنم.

بعد از اینکه آقای فلسفی در نماز جمعه علیه مصدق صحبت کرد، مقاله

علیه آقای فلسفی را کدام روزنامه نوشت؟ روزنامه جمهوری اسلامی با

عنوان خیابان مصدق.

سرمقاله‌ای نوشت به اسم خیابان مصدق و شدیداً آن را کوبید به این بهانه

که این‌ها اختلاف انگیز است.

یک شب که من در حزب صحبت کردم و این موارد را گفتم، بعد از من آقای

موسوی آمد از خودش دفاع کند.

گفت ما اینها را نمی پذیریم به دلیل اینکه ما نمی‌خواهیم شیوه‌های

آناکرونیستیکی را در ایران دوباره ایجاد کنیم.

البته لفظ را اشتباه به کار می برد، ولی من آن برداشتی را که او از این لغت

داشت حالا می‌گویم والا معنایش این نیست.

برداشتش این بود که شیوه‌های آناکرونیستیکی یعنی این‌که ما یک چیزی را

که در تاریخ اتفاق افتاده مجدداً بیاییم تطبیق کنیم بر تاریخ فعلی.

مثلا اگر یک کاشانی و مصدقی آن زمان بوده، حالا بیاییم الآن هم یک

کاشانی و مصدق طراحی کنیم.

برداشتش از این لغت این بود.

اخیراً که امام در مورد مصدق این صحبت‌ها را کرد و گفت که او هم مسلم

نبود و اینها تفاله‌های او هستند و حتی امام در صحبت دیروزش می‌گوید

اینها مثل مصدق می‌خواهند رفراندم انجام دهند و این اندازه مصدق را

می‌کوبد و آن تجلیل را از آیت الله کاشانی می کند، برای آقای موسوی پیغام

فرستادم که برخلاف آن دیدی که شما داشتید، امام هم مثل اینکه

آناکرونیستیکی فکر می کند.

البته ایشان سابقه‌های قبلی هم در گروه‌های منفی داشته است. از جمله

بودنش در گروه نخشب به همراه پیمان و سامی و او همه در گروه نخشب

بودند، بعد از آنجا جدا شدند، پیمان گروه جنبش مسلمانان مبارز را درست

کرد، سامی گروه جاما را درست کرد و ایشان هم به ظاهر می گوید که من

مستقل هستم، ولی در واقع همان شیوه فکری را دارد و به اعتقاد من دقیقا

در داخل روزنامه [جمهوری اسلامی] هم همین شیوه فکری را اعمال کرده

است...

علاوه بر موضعگیری ایشان من موضعگیری خانمش را هم نمی پسندم.

نظر من نیست نظر اسلام است. یک مشت مزخرفاتی را بهم بافته به اسم

اسلام... او هم زیاد سابقه مسلمانی ندارد اما حالا چطور شد که مفسر

قرآن شد معلوم نیست.

هر کسی در عرض یک سال مفسر قرآن می شود، مخصوصاً اینکه در

جاهای مختلف هم به عنوان متفکر اسلامی با او مصاحبه می‌کنند!

در تلویزین می‌آید در مورد مسائل زن بحث می کند.

الآن با این شخصیت‌ها چه می شود کرد؟

وقتی الان برنامه این است که آقای موسوی بشود وزیر امور خارجه، من چه

بگویم؟

هرچه هم داد بزنم صدایم به جایی نمی رسد.

مجبورم فقط یک رأی مخالف بدهم." 3

ادامه دارد...

                                              شادی روحش صلوات

                                                 

+ نوشته شده در  پنجشنبه نهم تیر ۱۳۹۰ساعت 14:20  توسط نظري  |