علي اصغر احمدي
اصل 10: اندیشه، جوهر انسانیت... 9 اصل 12: کنترلکنندههای رفتار. 10 اصل 20: نقش و جایگاه مربی و متربی.. 18
مقدمهتعلیم و تربیت یک ساخت اعتباری است. ساخت است، از این جهت که دارای اجزایی است که کل واحدی را میسازند؛ پویاست از آن جهت که رابطة بین اجزا پیوسته در حال تغییر و دگرگونی است؛ متحول است از این بابت که به سوی اهدافی در حال حرکت است. اصل در معنای قراردادی و اعتباری آن با مبانی و اهداف، ارتباطی تنگاتنگ پیدا میکند. ما از یک طرف با مبانی که جنبة واقعی و حقیقی دارند مواجه هستیم و از سوی دیگر با اهداف که ممکن است جنبة اعتباری و قراردادی داشته باشند. در ساختهای متحولی چون تعلیم و تربیت، ما با اهداف قراردادی رو به رو هستیم. وقتی میخواهیم از مبانی به سوی اهداف حرکت کنیم، با اصول به معنای بایدها و نبایدها مواجه خواهیم شد. اولین معنای اصل در قالب بایدها و نبایدها بر این اندیشه استوار است .صرفاً با تکیه بر مبانی نمیتوان چنین بایدها و نبایدهایی را وضع کرد. مبانی، شرط لازم برای وضعها بایدها و نبایدها هستند، لکن شرط کافی برای آن به شمار نمیآیند. در وضع بایدها و نبایدها، باید بر مبانی تکیه کرد، لکن به شرطها و شروطها، اصل عبارت است از بایدها و نبایدهایی به مثابة راهنمای عمل برای رسیدن از مبانی به سوی اهداف، با توجه به جمیع جهات ممکن در یک ساخت متحول و اعتباری. هرچند نمیتوان از هر مبنایی، هر اصلی را استخراج کرد، لکن مبانی در موضع و جایگاه خود، بایدها و نبایدهایی را نیز بر عمل مربی تحمیل میکنند. و در این معنا: "اصل عبارت است از راهنمای عمل در محدودهای که مبانی آن را تعیین و تحمیل میکنند."
اصل یک: آغاز تربیتبرای اینکه بتوانیم تأثیر تربیتی بر روی فرزندان و دانشآموزان خود داشته باشیم، لازم است پیوسته به تربیت خود بیندیشیم و در این راه قدم برداریم. این اصل به دلایل زیر لازمة تربیت است: 1-انسان بیش و پیش از آنکه از کلام دیگران تأثیر بگیرد، از عمل آنان اثر میپذیرد. درک کلام، مستلزم شکلگیری نظام زبانی و معنایی در ذهن انسان است. تا انسان سابقة کافی و وافی از چیزی در ذهن نداشته باشد، پیام زبانی مربوط به آن چیز را به درستی درک نمیکند (آزوبل، 1966 و رکت ولزلی، 1988). در حالی که درک عمل بسیار زودتر و سادهتر انجام میپذیرد. 2-تربیت خویش، مستلزم آموزش مادامالعمر است. یادگیری مادامالعمر موجب میشود مربی و معلم، پیوسته از متربی خود جلوتر باشند و همین امر نفوذ آنان را مستدام میسازد. معلمان و مربیان و والدینی موفقند که در یکجا راکد باقی نمیمانند و عملاً توانمندی خود را در یادگیری نشان میدهند. 3-کسانی که دست به کار تربیت میشوند، به خصوص تربیت خود، به دشواریهای تغییر خویشتن بیشتر واقف شده، اندیشهای واقعبینانه در مورد متربی خود پیدا میکنند. از اینرو افراد خود ساخته، به رغم رسیدن به کمال اخلاقی و معنوی، در مقایسه با کسانی که از تربیت خویش غافلند، دیگران را کمتر مورد سرزنش قرار میدهند و برای توصیههای اخلاقی و تربیتی خویش، راههای عملیتری پیش پای متربیان خود میگذارند. اینگونه افراد به دلیل رشد علمی و عقلی خود، دیگران را نیز بهتر میشناسند. اینگونه افراد دیگران را زودتر تحت تأثیر قرار میدهند، متواضعند و هم حسی خوبی با متربیان خود دارند. اینها همه موجب میشود متربی قلباً به سمت مربی خود سوق پیدا کند و در دل احترام عمیقی نسبت به وی احساس نماید. اصل 2: ابعاد تربیتدر تربیت باید به رشد همه جانبه و متوازن شخصیت متربی توجه داشت. نگرش محدود در تربیت نمیتواند ما را به هدف برساند. انسان موجودی است واحد. هرچند که به اعتباری مرکب است از جسم و جان، به رغم یگانگی وجود انسان و غیر قابل تجزیه بودنش، دارای ابعاد گوناگون است. مهمترین ابعادی که میتوان برای زندگی روانی انسان برشمرد عبارتند از: 1- بعد شناختی 2- بعد عاطفی 3- بعد حرکتی- جسمانی 4- بعد اجتماعی 5- بعد اخلاقی 6- بعد هنری این ابعاد نهتنها یکپارچگی روانی انسان را تهدید نمیکند، بلکه مقوّم و مؤیّد آن نیز هست، هر بعد با حفظ حدود خود، متأثر از سایر ابعاد و وابسته به آنها نیز میباشد. بعد شناختی انسان بر جنبههای ادراکی او تأکید دارد. برای پرورش جنبة شناختی کودک نهتنها باید تصورات و تصدیقاتی را به عنوان مصالح اولیة تفکر در اختیار کودک قرار دهیم، بلکه مهمتر از آن باید به نحوة پردازش دادههای شناختی نیز توجه داشته باشیم. یعنی نهتنها باید افکار را به کودک آموخت، بلکه باید روش فکر کردن را نیز به وی آموزش داد. توجه به جنبة عاطفی انسان یعنی بعد انگیزشی و شکل دادن و پرورش انگیزههای مثبت و حذف انگیزههای منفی، از وظایف مهم تربیت است. توجه به بعد حرکتی- جسمانی انسان در تربیت، یعنی سالم و متعادل نگه داشتن جسم و حرکات نیز از جمله وظایف تربیتی است. جسم نهتنها باید از سلامت و تعادل کافی برای امروز کودک برخوردار باشد، بلکه در مراحل مختلف عمر نیز باید از استحکام و تعادل خوبی بهرهمند باشد. در تربیت بعد اجتماعی شخصیت باید توجه داشت که هریک از ما در هر بُرهه از زمان در یک بازی اجتماعی مشارکت داشته باشیم. تربیت اجتماعی در حقیقت آماده کردن افراد برای ورود به بازیهای قانونمند اجتماعی است. محیط از طریق ارائة قواعد و قوانین و هنجارها، و پیگیری در انجام آن، وجدان اخلاقی را در درون فرد شکل داده، تقویت میکند. تربیت باید به پرورش این بعد از شخصیت کودک توجه داشته باشد. دیدن و درک زیباییها و نیز آفریدن زیباییها باید در تربیت مورد توجه قرار گیرد. او را باید برای ایجاد صحنهها و آثار زیبا تشویق کرد. اصل 3: کودکی انسانانسان در مقایسه با سایر حیوانات رشدی بسیار آرام ولی گسترده و عمیق دارد. فرزندان حیوانات، بسیار سریع به استقلال میرسند، ولی فرزند انسان بسیار کند به این درجه و مرحله میرسد. با این حال انسان میتواند در مسیر رشد و کمال خود به نقاطی برسد که هیچ موجودی نمیتواند به آن سطح دسترسی پیدا کند. در تربیت باید برای رسیدن به اهداف بلند و عالی، عزم را جزم کرد و با آرامش، لکن با استواری و استحکام به طرف آن اهداف حرکت کرد. عجله کردن برای رسیدن به اهداف، آن هم اهدافی ظاهری نهتنها به سود تربیت نیست، بلکه به آن آسیبی جدی وارد میکند. اصل 4: تفاوتهای فردیتوجه به تفاوتهای فردی، لازمة یک تربیت متعادل و درست است. انسانها همه یکسان خلق نشدهاند و مربیان باید ضمن داشتن برنامة کلی در تربیت، به ویژگیهای منحصر به فرد هر یک از متربیان توجهی خاص داشته باشند. بنابراین لازم است: 1- مربیان به ویژگیهای اساسی و بنیادی در تربیت از قبیل هوش، انگیزش، خلاقیت و سلامت روانی توجه داشته، تفاوتهای فردی متربیان را در این زمینهها مورد عنایت قرار دهند. 2- جایگاه هر متربی را در میان همسالان خود مشخص کنند. 3- پیشرفت کودک و نوجوانی را نسبت به خود او در نظر بگیرند. 4- در طراحی برنامههای تربیتی متربی را اصل قرار دهند، نه برنامه را. اصل 5: انگیزه و تربیتکودک در زندگی باید با گامها و انگیزة خود حرکت کند. بازده اندک کودک را به نتیجة بالا و درخشانی که با فشار و تلاش ما به دست آمده است، نفروشیم. اولین نکته در تقویت انگیزههای درونی کودک، مواجه کردن کودک با محرومیتهای نسبی و شناخت انگیزهها و راههای پاسخگویی به آنهاست. شاگردی که نمرة خوبی دریافت میکند مستوجب دریافت تشویق و توجه بیشتر است و دانشآموزی که نمرة کمتری به دست میآورد، تشویق و توجه کمتری دریافت میکند و یا حداکثر اینکه تشویق و یا توجهی دریافت نمیکند، نه اینکه چوب بخورد و تنبیه شود. از جبر پنهان و یا عوامل برانگیزاننده استفاده کنیم. اگر به نوجوانی که با سهلانگاری وضو میگیرد، بگوییم: "به این شکل که وضو میگیری بهتر است نماز نخوانی، زیرا نماز با تمامی مقدمات و اجزایش باید درست باشد." آنچه میتواند کودک را به طرف رشد و کمال سوق دهد، انگیزههایی است که از درون او را به سمت اهداف هدایت میکند. این انگیزهها باید شناخته شده، در جهت تحریک بیشتر کودک و نوجوان تقویت شوند. به این منظور در مورد انگیزهها لازم است بدانیم که: 1- انگیزههای اولیه و طبیعی مانند گرسنگی، تشنگی، کنجکاوی و... میتواند برانگیزانندة تعدادی از رفتارها باشند. محرومیت نسبی در این انگیزهها میتواند موجب تشدید آنها شود. 2- به کمک انگیزههای اولیه و طبیعی باید انگیزههای ثانویهای مانند تمایل به پیشرفت تحصیلی را ایجاد و تقویت نمود. 3- باید با فراهم آوردن زمینة لازم برای عمل موفقیتآمیز کودک و نوجوان انگیزههای او را تقویت کرد. 4- از طریق اجتناب از اجبار آشکار و محسوس، از تضعیف انگیزهها جلوگیری کرد. اصل6: نسبیت در تربیتتلاش و بازدهی که متناسب با توان کودک است باید تشوق وتقویت شود. انتظار نداشته باشیم که فرزندمان در عمل و شخصیت، کامل و بینقص باشد. برای تعیین ملاکی برای تنبیه و تشویق رفتار از عوامل خارجی و آرمانی کمتر استفاده کنیم. مثلاً رفتار فرزندمان رابا کودک و یا نوجوان دیگری، هرچند هم سن و سال ویا کوچکتر از او باشد، مقایسه نکنیم. کودک یا نوجوان باید با خودش مقایسه شود. تربیت بدون تشویق و تنبیه مناسب، امکانپذیر نیست. لکن باید توجه داشت که هرچیزی در مورد کودک نمیتواند مورد تشویق و یا به خصوص مورد تنبیه واقع شود. مثلاً نباید تغییراتی که خارج از اختیار و ارادة کودک و نوجوان است، زیاد مورد تشویق قرار گیرد و یا خدای ناکرده تنبیه شود. آشفتگی دورة نوجوانی چیزی نیست که به سبب آن نوجوان را تنبیه و یا سرزنش کنیم. همچنین به دلیل زیبایی چهره و یا هوش سرشار یک کودک نباید او را مورد تشویق قرار داد، بلکه آن چیزی که باید مورد تشویق قرار گیرد، "عمل" و بازده موفقیتآمیز کودک و نوجوان است. هر گام کودک و نوجوان به جلو میتواند مورد تشویق قرار گیرد و در مواردی نیزهر گام او به عقب میتواند مورد تنبیه واقع شود. اصل 7: هیجان و تربیتدر کار تربیت، هیجانی بودن رابطة عکس با تأثیر مثبت دارد. سه جزء "شناخت"، "انگیزه" و "حرکت" اجزای مکمل برای انجام یک کار هستند. هیجانی شدن، کنترل فرد را بر رفتارش کاهش میدهد، و از آنجا که تسلط بر خویشتن لازمة تربیت است، هیجانی شدن، این تسلط را کاهش میدهد در نتیجه حاصل تربیت بیش از پیش ضایع میشود. مربی باید یکی از عناصری که در تربیت باید به متربی خود منتقل کند همین عنصر تسلط بر خویشتن است. مربی باید تلاش کند میزان تسلط فرد بر اعمال و امیالش را افزایش دهد. هرچند که هیجانات بخشی از زندگی ما هستند، لکن باید مهار شوند و به شکل معقول مورد استفاده قرار گیرند. در تربیت باید گفت که نمیتوان هیجانی بود وبا هیجان عمل کرد، بلکه آرامش و سکینه لازمة تربیت است. مربی باید به آرامش و سکون خود، تربیت را امری دلنشین و امکانپذیر نشان دهد. آرامش در تربیت موجب جلب و جذب متربی است و هیجانی بودن موجب فرار او را فراهم میآورد. اصل 8: نگرش مثبت به کودکمربیان به طور معمول، در مواجهه با متربیان خود، آنان را مورد ارزیابی قرار میدهند. این گونه ارزیابیها بیشتر از آنکه ارزیابی واقعی دیگری باشد، منعکس کنندة ویژگیهای ماست. یکی از علتهای مؤثر در شکلگیری خود پنداره نحوة واکنش اطرافیان فرد درمقابل اعمال و رفتارهای اوست. اطرافیان کودک یا نوجوان به کرات رفتار او را ارزش گذاری میکنند و از رفتارهای عینی وجزئی او قواعد کلی میسازند و به او منعکس میکنند. چنین کاری به تدریج خودپندارة خاصی در کودک و یا نوجوان شکل میدهد و او را به سمت یک اسناد خاص رهنمون میشود. اگر کار غلط و ناشایستی انجام میدهند، تنها غلط بودن آن کار را به آنان گوشزد کنیم و آن را کلی نکنیم. هریک ازما انسانها تصوری از خودمان داریم که اصطلاحاً آن را خودپنداره میگویند. خودپندارهها ممکن است مثبت یا منفی، ضعیف یا قوی باشند. کسی ممکن است تصوری مثبت از خود داشته باشد و با دید واقعبینانه خودش را ارزیابی کند. در حالی که فرد دیگری ممکن است تصویری منفی و بیکفایت از خود ارائه کند. برای یک تربیت صحیح باید به کودک یا نوجوان کمک کنیم تا خودپندارههای با کفایت مثبت و منفی او را واقعبینی ببینیم و مورد ارزیابی قرار دهیم. میتوانیم صفات مثبت او را با قید کلی به کار ببریم، ولی نباید صفات منفی او را به شکل کلی به او منعکس کنیم. اگر نمرة خوبی میگیرد ،میتوانیم به او بگوییم این نمره نشانگر هوش بالای تو و یا پشتکار زیاد توست، ولی در مورد نمرة کم درست نیست که بگوییم این نمره نشانگر کمهوشی و یا تنبلی تو میباشد. اصل9: محبت، نیاز مستمرانسان وقتی نیازهای اولیهاش تا حدی مرتفع میشود، نیازهای جدیدی را به میدان میآورد. از جمله اینکه انسانها از اولین سالهای زندگی میخواهند علاوه بر جای فیزیکی و آشکار، جایی نیز درقلبهای دیگران داشته باشند، یعنی نشان میدهند که طالب محبت دیگران هستند. این نیاز یک نیاز مستمر و حیاتی برای زندگی روحی و معنوی انسان است. احساس محبت نیز یک ضرورت مستمر برای حیات روحی ماست. برای تنبیه کودک نباید او را از محبت محروم کنیم، بلکه میتوانیم از روشها و ابزارهای دیگری، به خصوص "توجه" و "بیتوجهی" استفاده کنیم. اصل 10: اندیشه، جوهر انسانیتدر مقایسه بین شیرین زبانی فرزندمان و کلامی که از روی تأمل و تفکر به زبان آورده، کلام مبتنی بر تفکر را بیشتراز شیرین زبانی او مورد توجه قرار دهیم. دراینجا صحبت بر سر غلط بودن یا درست بودن کلام نیست، بلکه صحبت بر سر اندیشیدن و سخن گفتن است، حتی اگر سخنی نادرست باشد. برای تقویت گفتاری که بر اندیشه استوار است، باید به عمل متربی توجه و دقت بیشتری مبذول نماییم. شرایط لازم برای فعال کردن ذهن متربی را فراهم آوریم. از جمله اینکه سؤالهای خوبی برای او مطرح کنیم. جریان تفکر او را پیگیری نماییم و او را با موقعیتهایی که برانگیزانندة اندیشه است مواجه سازیم. عقل و اندیشة انسان، پایه و اساس انسانیت را میسازند. رشد انسان در اصل و اساس وابسته به رشد عقلی اوست. بر این اساس لازم است در تربیت فرزند تفکر عقلانی او را تقویت کنیم. این تقویت نه تنها به لحاظ فردی دارای اهمیت است، که به لحاظ اجتماعی و برقراری رابطههایی سالم و سازنده در اجتماع نیز ضروری است به این جهت لازم است سخن و عمل مبتنی براندیشه را در متربی تقویت کرده، عملاً نشان دهیم که ما تسلیم سخن حق و درست هستیم، حتی اگر عملاً بر خلاف میل و خواست ما باشد. اصل 11: احساس کرامت"احساس گرامت، حافظ سلامت روانی، اجتماعی و اخلاقی و پشتوانة تحرک و مسئولیتپذیری انسان است. آن را پیوسته برای متربی خود تأمین کنیم." منِ آرمانی[1]: ما علاوه بر آن که تصوری از وضعیت کنونی خویش داریم، برای خود نحوهای از بودن را نیز ترسیم میکنیم. منِ آرمانی هرچند که انسان را در جهت تحول و تحرک سوق میدهد، لکن در سعادت و شقاوت انسان نقشی بسیار مهم ایفا میکند. اینکه چه سمت و سویی را به شکل آرمانی برای خود در نظر بگیریم، میتواند تأثیر بسزایی در حرکتهای بعدی ما در زندگی داشته باشد. یکی از وظایف تعلیم وتربیت، ایجاد "منِ آرمانی" مناسب برای متربی است. خود بزرگبینی، حاصل مقایسة خود با دیگران است؛ در حالی که احساس کرامت، توجه انسان به ارزش انسانی و الهی خویشتن است. کسی که دارای احساس کرامت است، برای دیگران، حتی مخالفان خود، ارزش قائل است. کسی که دارای احساس خود بزرگبینی است از خود تعریفهایی میکند که غیرواقعی است، فردی که دارای احساس کرامت نفس است واقعبینانه خود رامعرفی میکند. احساس خود بزرگبینی بر یک احساس حقارت عمیق استوار است، حال آنکه احساس کرامت، بر احساس ارزشمند درونی تکیه دارد. امام علی (ع): میفرماید:"اَلعالِمُ مَن عرف قدرَهُ و کفی بالمرءِ جهلاً اَن لا یَعرِفَ قدره. یعنی دانشمند کسی است که ارزش خویش را بشناسد و برای مرد (انسان) همین جهل کافی است که ارزش خود را نداند. اگر آنچه در مورد خود میشناسیم، همراه با کرامت و عزت نفس باشد ما را بیشتر به سمت کمال و ارزشهای مثبت سوق می دهد، ولی اگر خود را موجودی پست بدانیم، بیشتر به سمت آلودگیها سوق پیدا میکنیم. مهمترین مبنا برای این که خود را ارزشمند بدانیم این است که به ارزش واقعی انسان توجه داشته باشیم و انسان را با ملاکهایی چون پول و یا قضاوت دیگران، مورد ارزیابی قرارندهیم. باید در تربیت به فرزندمان بگوییم که او از آن جهت که یک انسان است و دارای کمالات انسانی است، ارزشمند است. این احساس ارزشمند میتواند او را از آسیبهای بسیاری مصون بدارد. اصل 12: کنترلکنندههای رفتارتشویق و تنبیه دو جزء لاینفک در تربیت هستند. در درجة اول استفاده از روشهایی است که متربی را از انجام کارهای نامطلوب، ناخشنود کند. بیتوجهی، قهر، سرزنش، محرومسازی و امثال آنها شیوههای تنبیهییی هستند که جنبة انسانی دارند. انسان در کنار نیازهای جسمانی خود، نیازهای روانی متعددی دارد که از جملة این نیازها، نیاز به توجه است. نیاز به توجه باید به شکل مثبت و سازنده ارضا شود و ضمن آن میتوان رفتارهای کودک و نوجوان را در جهت مطلوب شکل داد. نظر به اهمیتی که "توجه" در زندگی انسان دارد، میتوان از آن برای ایجاد رفتارهای مطلوب و از بین بردن رفتارهای نامطلوب استفاده کرد. عدم رعایت نکات ظریف تربیتی رفتارهای نادرست رادر کودک تقویت کند. وقتی کودکی به آرامی در گوشهای نشسته و مشغول انجام تکالیف خود است، مورد توجه قرار نمیگیرد، ولی به محض اینکه بلند میشود و شیطنت میکند، مورد توجه اطرافیان قرار میگیرد. میتوانیم از "توجه کردن" به کودک یا نوجوان به عنوان پاداش و تقویت و از بیتوجهی به عنوان تنبیه یا به عبارت دقیقتر از بیتوجهی برای تقویت نکردن یک رفتار استفاده کنیم. تقویت متناوب از تقویت مستمر مؤثرتر است. ولی توجه داشته باشیم که رفتار نادرست را باید به طور پیوسته مورد بیتوجهی قرار دهیم. لازم نیست در مورد همة رفتارها برای متربی خود توضیح دهیم که چرا به او بیتوجهی میکنیم و یا چرا به او توجه نشان میدهیم. به کمک "توجه" و کنترل به موقع آن میتوانیم رفتارهای متربی را در جهت مطلوب سوق دهیم، مشروط بر آنکه: از توجه کردن به عنوان تقویت کننده یا پاداش استفاده کنیم. رفتار درست و مطلوب را برای خود دقیقاً مشخص کنیم. از توجه و بیتوجهی به شکل نظامدار استفاده کنیم. از توجه به شکل پیوسته استفاده نکنیم بلکه به شکل سهمی از آن بهره بگیریم. مقدار توجه و بیتوجهی باید متناسب با رفتار، تغییر پیدا کند. اصل 13: مسالمتجوییمهمترین علتهای بروز شرایط مبارزهطلبی بین مربی و متربی . 1-عوامل ناشی از تحول بهنجار کودک و نوجوان 2-وجود برخی از کنشهای نابهنجار در میان مراحل مختلف تحول راحتترین و آرامترین مرحله، سنین دبستانی، یعنی فاصلة 6 تا 11 سالگی است. مراحل پیش از این و مرحلة نوجوانی که پس از دورة دبستان قرار گرفته است. در درون خود رفتارهایی دارند که میتواند مربی ناآشنا را به جنگ با متربی بکشاند. انجام اعمال تلافیجویانه از طرف مربی، احساس ستمدیدگی و مورد بیمهری قرار گرفتگی را در کودک ایجاد میکند. چنین شرایطی در سنین پیش دبستانی، اگر همراه با هیجانی شدن مربی به شکل عصبانی شدن، پرخاش کردن و یا گریه کردن باشد، اثری به مراتب بدتر به جای میگذارد. کودکی که احساس کند عملش تأثیر هیجانی بر مربی گذاشته، تقویت میشود که عملش را باز تکرار کند. رسول اکرم اسلام -صلی الله علیه و آله- فرمود: نوجوان را در موضع مشاور و وزیر خود قرار دهد، تا او از این طریق هم خود را به منصة ظهور برساند و هم با مربی احساس همدلی و همحسی بیشتری کند. مهمترین اختلالاتی که در زیر مجموعة اختلالهای رفتار اغتشاشگر یا ایذایی قرار میگیرند عبارتند از: الف)اختلال رفتار ارتباطی یا اختلال سلوک.[2] ب)بیش فعالی، با، یا بدون نارسایی توجه.[3] ج)اختلال تضادورزی مبارزهطلبانه.[4] مربی هرگاه احساس کینه و دشمنی با متربی خود داشته باشد، دیگر نمیتواند نفوذ و تأثیر تربیتی خویش را ادامه دهد. بنابراین مربی نه تنها باید خود را از داشتن احساس کینه نسبت به متربی دور کند، بلکه از انجام کاری که موجب برانگیختن احساس دشمنی در او میشود نیز باید برحذر باشد. به دلایل چندی ممکن است کودک و یا نوجوان با مربیان خود سر ناسازگاری داشته باشد. از جمله اینکه در برخی از مراحل رشد، متربی به لحاظ سازگاری دچار مشکل میشود و یا در بعضی موارد ممکن است دچار اختلالی شود که سازگاری او با دیگران را با مشکل مواجه کند. در همة این شرایط باید توجه داشته باشیم که ناسازگاری را نمیتوانیم با ناسازگاری ازبین ببریم. بنابراین از ایجاد فضای آشفته بین خود و متربی خود اجتناب کرده،سعی کنیم با ایجاد رابطهای مبتنی را درک و احترام متقابل، اوضاع آشفته را به سامان برسانیم. اصل 14: راست و راستگوییدر تربیت کودک، اعمال و احساسات ما نافذتر و تأثیرگذارتر از کلام ما بر متربی است. حضرت علی -علیه السلام- میفرماید: "لِسانُ الحالِ اَصدقُ مِن لِسانِ المقالِ.([5]) "یعنی زبان حالت و حال صادقتر از زبان گفتار است. اگر به متربی خود، احیاناً دروغ بگوییم، زبان حال ما و به عبارتی رنگ رخسارة ما واقعیتی دیگر را به او میگوید و در این هنگام است که ما به عنوان یک مربی در نزد و نظر او تبدیل به انسانی دورو و دو چهره میشویم. دروغگویی نه تنها به جایگاه مربی در نزد متربی لطمه وارد میکند، بلکه او را آماده میسازد که در جهت انحطاط اخلاقی گام بردارد. امام کاظم -علیه السلام- ونیز از امام صادق -علیه السلام- نقل شده که فرمودهاند: هرکسی که راستگو باشد، اعمالش منزه خواهد شد. راستگویی و تقید به آن انسان را از ارتکاب اکثر اعمال نادرست اخلاقی باز میدارد. وقتی راستگویی بر اعمال فرد حاکم باشد، این مصالح فردی نیست که اعمال وی را تغییرمیدهد، بلکه این واقعیت است که در عمل فرد متجلی میشود؛ و از آنجا که واقعیت یک چیز بیشتر نیست، عمل نیز از یکرنگی و وحدت تبعیت میکند. با غلبة راستگویی بر رفتار و اخلاق آدمی، انسان از اضطراب ناشی از فاش شدن دروغهایی که میگوید و ازاضطراب ناشی از چندگانگی رفتار و کلامش رها میشود و آرامش و سکون بر او حاکم میگردد. پس به او راستگویی را بیاموزیم، و این کار ممکن نیست، مگر این که خود به این عمل مقید باشیم. از راه تقید عملی به راستگویی است که میتوانیم هستة مرکزی در شخصیت کودک و نوجوان را که همانا "وجدان([6])" است شکل دهیم. اگر وجدان به خوبی شکل بگیرد، اعمال نیز، کنترل خواهند شد. اریکسون([7] )روانشناس آلمانی الاصل معتقد است: "وجدان در درون کودک بخشی را به وجود می آورد که پیوسته به عنوان ندای درونی([8]) عهدهدار مراقبت از خود([9]،) هدایت خود([10]) و تنبیه خود([11]) است". اگر قاعدهای به طور منظم و مستمر به کودک ارائه شود، کودک از طریق درونی کردن آن قاعده وجدان خود را میسازد. اگر قاعدهای گاه به کودک ارائه شود و گاه ضد آن به او عرضه گردد، درونی سازی آن قاعده به سادگی انجام نمیگیرد. اگر مربی بنا به مصالحی دروغ بگوید و بنا به مصالحی راست، کودک نمیتواند راستگویی را به عنوان یک قاعده و هنجار درونی کند. روان شناسان معتقدند که در اثر درونی شدن یک قاعده، وقتی کودک خلاف آن قاعده عمل کند، دچار احساس گناه میشود. این احساس گناه خود تنبیه کننده است. احساس گناه در اینجا یک عنصر تربیتی است و فرد به کمک آن از تکرار عمل نامقبول اجتماعی و اخلاقی پرهیز میکند. در مورد راستگویی نکتة دیگری را نیز باید مورد توجه قرار داد. قاعدة راستگویی مستلزم گفتن همهچیز نیست. حضرت علی -علیه السلام- میفرماید: نمی توانی راست گو باشی، مگر آن که برخی از آنچه را که میدانی کتمان کنی. کسی که هنر کتمان را بداند، از دروغ گفتن بینیاز میشود. باید توجه داشته باشیم که در مقابل کودک نیز نباید هر آنچه را میدانیم بیان کنیم. اگر کودک سؤالی میپرسد ک دانستن پاسخ آن به مصلحت او نیست، یا به آن سؤال پاسخ ندهیم یا اینکه بخشی از پاسخ را به او بگوییم که برای وی مضر نیست. اصل 15: ارتباطیکی دیگر از کارکردهای زبان، کمک به اندیشیدن است. زبانها در قالب کلمات و اصطلاحات به انسان کمک میکنند تا در مورد پدیدههای مختلف بیندیشند. زبان هرقدر غنیتر باشد، تفکر را بیشتر تسهیل میکند. سه کارکرد مهم زبان، یعنی 1- کارکرد ارتباطی 2- کارکرد هیجانی و 3- کارکرد فکری، نقشهای تعیینکنندهای در زندگی انسان دارند. زبان مهمترین ابزار برای اِعمال تربیت است. زبان برای اِعمال یک تربیت انسانی و حتی برای انتقال عواطف، مهمترین ابزار به شمار میآید. به کودک جز راست نباید گفت، هرچند که هر راست نیز نشاید گفت. در ارتباط کلامی در تربیت، لازم است به نکات زیر به خوبی توجه کنیم: از کلام برای انتقال روشن پیام استفاده کنیم. باید با هرکسی با زبان قابل فهم او سخن بگوییم با متربی خود به گفتو گو بپردازیم و از بیان یک سویة مطالب اجتناب کنیم. کلام را از بار هیجانی منفی تهی کنیم و در صورت لزوم بابار هیجانی مثبت همراه نماییم. از تکرار بیهودة مطالب جداً بپرهیزیم. سخن گفتن مهمترین رفتار انسانی است. باید به بهداشت زبان و گفتار در تربیت توجه نمود و از آن به گونهای استفاده کرد که موجب بهرهگیری بیشتر و بهتر در پرورش فرزندان باشد، نه موجب تخریب رابطه. زبان باید اصلاح کنندة رابطة ما با متربی باشد، نه آزار رساننده و تخریب کننده. اصل 16: حیطههای رفتاریکی از رایجترین این رفتارها به عادتهای غذایی بچهها مربوط میشود.در مورداعمال مجاز، نیمهمجاز و غیر مجاز نکاتی را باید مدنظر داشت. 1- نسبیت: باید توجه داشت که تعیین حدود اعمال مجاز، نیمهمجاز و غیرمجاز، نسبت به سطح فرهنگ خانواده متفاوت است. مسواک نزدن ممکن است یک رفتار غیرمجاز تلقی شود ولی برای خانوادة دیگر ممکن است همین رفتار در محدودة نیمهمجاز قرار گیرد. باید توجه داشت که بسیاری از رفتارها برای همة مربیان مجاز، نیمهمجاز یا غیرمجاز هستند و این اعمال میان همة انسانها مشترک است. اعمال مجاز شامل اعمال واجب و مباح، اعمال نیمهمجاز شامل اعمال مکروه و مستحب و اعمال غیرمجاز شامل محرمات میگردد. 2- تحول: باید به این سمت حرکت کنیم که به تدریج حیطههای اعمال از بیرون به درون متربی منتقل شود. یعنی به جای این که مربی و محیط تربیتی تعیین کند که چه چیزی مجاز و چه چیزی نیمهمجاز وغیر مجاز است، خود متربی از درون دست به چنین عمل بزند. برای کودک دبستانی حدود اعمال نیمهمجاز بسیار محدود است. او خود مایل است که تحت راهنماییهای مربیان خویش دست به عمل بزند درحالی که یک نوجوان مایل است حیطة اعمال نیمهمجاز او بیشتر باشد و او خود بیشتر دست به انتخاب بزند. 3- پرورش وجدان: با رعایت این سه حیطه، ما به تدریج وجدان را در درون کودک پرورش میدهیم. وجدان عامل کنترل درونی است. یکی از مهمترین اهداف تعلیم وتربیت نیز پرورش همین وجدان است. از طریق اعمال حیطة نیمهمجاز، اراده و کنترل فرد بر خودش را تقویت میکنیم. یعنی به او میفهمانیم این خود اوست که باید عمل درست را انجام دهد و از عمل نادرست دوری بجوید. خودکنترلی یکی از وجوه مهم وجدان است. 4- استفاده از کنترلهای تربیتی: برای تعیین اعمال غیرمجاز لازم است ضمن توضیح اعمال غلط و نادرست برای متربی، با قاطعیت و صلابت، ولی با خونسردی و آرامش او را از انجام چنین اعمالی دور کنیم. در مورد اعمال حیطة نیمهمجاز نیز لازم است موضع خود را برای فرزندمان مشخص کنیم، لکن به او اجازه دهیم که خودش انتخاب کند و اگر جنبة درست را انتخاب کرد، با او با خوشرویی مواجه شویم. بهتر است در مقابل انجام جنبة نامطلوب عمل نیمهمجاز، با کرامت سکوت مواجه شویم. هرچیزی را در مورد کودک نمیتوان مورد تشویق و تنبیه قرار داد. بلکه این اعمال و بازده عملی اوست که باید مورد تشویق و تنبیه قرار گیرد. باید بین اعمال و رفتارهای مجاز و غیرمجاز او تفکیک قائل شویم. اعمال مجاز را تقویت و اعمال غیرمجاز را خاموش کنیم. لذا بین دو حد مجاز و غیرمجاز حیطهای قرار دارد به نام حیطة نیمهمجاز. این حیطه شامل اعمالی است که کودک مایل به انجام آن است و یا تمایلی به انجام آن ندارد، لکن مربی بر خلاف او فکر میکند. در صورتی که این دسته از اعمال ضدیت بنیادی و آشکار با ارزشهای تربیت نداشته باشد، باید به کودک و نوجوان اجازه داد که در این حیطه دست به انتخاب بزنند. اصل 17: خلاقیتجای آنکه پاسخدهندگانی خوب برای سؤالهای کودک و نوجوان باشیم، سؤالکنندگان یا به عبارتی هدایت کنندگان خوبی برای آنان باشیم. این معلم نیست که مطالب را به ذهن کودک منتقل میکند، بلکه این خودکودک است که آنها را دریافت و در ذهن بازآفرینی میکند. معلم تنها زمینهساز چنین خلاقیتی است. خلاصه آنکه تعلیم چیزی نیست که ما به شکل فعال به کودکی که منفعل است بدهیم، بلک او در اصل فعال است و مربی باید پاسدار فعالیت او که همان درک خلاق اوست باشد. مربیان و معلمانی که میدان را برای کشف کودک باز میکند، او را در جهت رشد حقیقی هدایت میکنند. لازم است مربیان، به نکات زیر توجه خاص داشته باشند: 1- نقش فعال کودک و نوجوان رادر یادگیری به طور جدی در نظر بگیرند اجازه بدهند کودک و نوجوان با شوق و ذوق خود به طرف یادگیری بیاید و از تحمیل مطالب خودداری کنند. اگر رفتارها و گفتارهای درست و رو به رشد کودک را، که به شکل خودانگیخته بیان میشود، به موقع مورد توجه و تقویت قرار دهیم او را بیشتر به سمت دانستن و یاد گرفتن سوق میدهیم. 2- برای رشد خلاقیتهای کودک لازم است سؤال کنندگان خوبی باشیم تا پاسخ دهندگانی خوب. یعنی زمانی که با سؤالی از جانب کودک مواجه میشویم، سعی نکنیم بلافاصله جواب سؤال را بدهیم. بهتر است او را کمک کنیم تا خود پاسخ سؤالش را بیابد. 3- برای رشد خلاقیت فرزند باید از عجول بودن پرهیز کنیم. خلاقیت زیربنای اصل یادگیری در انسان به شمار میآید. به عبارت دیگر آنچه کودک با خلاقیت خود میآموزد و یا بهتر است بگوییم آنچه با خلاقیت خود کشف میکند، برای او ماندگار است. سعی کنیم آموزش را به گونهای طراحی کنیم که سهم متربی در آن تا جایی که ممکن است زیاد و زیادتر شود. او باید اشیا و پدیدهها را با نور فهم و درک خود ببیند. نباید اشیا را به اجبار و با توضیحات زیاد خود به او بشناسانیم. اصل 18: گفتن و شنیدنپرسش و پاسخ یکی از انواع رابطههایی است که بین مربی و متربی وجود دارد. این پرسش و پاسخ به سه دسته کلی تقسیم کنیم: 1- پرسش معلم از شاگرد 2- پرسش شاگرد از معلم 3- پرسش کارشناس از کارشناس در پرسش نوع اول معلم در موضعی است که میخواهد شاگرد را امتحان کند. همة پرسش و پاسخهایی که به نوعی آزمودن فردی در آن مطرح است، این احساس بزرگی و خردی رادر طرفین پرسشگر و پاسخدهنده ایجاد میکنند. نوع دوم پرسش، در این نوع پرسش نوعی احساس کنجکاوی و فعال بودن در درون پرسشکننده و غالباً احساسی از ارزشمندی در درون پاسخدهنده ایجاد میشود. هرچند که ممکن است انگیزههای دیگری ماند مطرح کردن خود، جلب توجه، دستانداختن پرسش شونده و... عامل چنین پرسشهایی باشد، لکن باید گفت که انگیزة زیربنایی برای پرسش شاگرد از معلم، کنجکاوی است. دستة سوم پرسشها، آن دو با توجه به تسلطی که به یک موضوع دارند، برای دانستن بیشتر از یکدیگر سؤال میپرسند. این پرسش و پاسخ موجب شد بیشتر طرفین ونیز تعالی سطح ارتباطی بین آنها میشود. در محیطی که این نوع پرسش و پاسخ زیاد شود، انگیزة افراد برای رشد دادن آگاهیها و دانشهای خود افزایش پیدا میکند. ارتباط والدین و پس از آنها مربیان با فرزندان و متعلمان از سطوح زیر میگذرد: 1- ارتباط فیزیکی یا جسمانی 2- ارتباط اجتماعی 3- ارتباط شناختی و عقلانی در ارتباط شناختی و عقلانی، مربی رابطهای مبتنی بر شناخت، تفکر و عقل با متربی برقرار میکند. هرچند که ارتباط اجتماعی مقدمه و لازمة برقراری ارتباط شناختی است، عین آن نیست. رابطة اجتماعی متکاملتر از ارتباط جسمانی و رابطة عقلانی متکاملتر و متعالیتر از رابطة اجتماعی است. در یک تربیت متعادل باید متربی به سمت برقراری رابطة خوب و کامل عقلانی با دیگران پیش برود. برای تحقق چنین تربیتی گفتوگو و پرسش و پاسخ بهترین و مهمترین ابزار است. بهتر است ارتباط خود را متربی و فرزند خود از طریق پرسشهایی که دارای اشکال سهگانه است، گسترش دهیم و از این طریق: 1- رابطة متنوع و سازندهای با فرزندمان برقرار کنیم؛ 2-او را در جهت رشد عقلانی و تحول درست شخصیت راهبری و هدایت کنیم؛ 3- عزتنفس و کرامت او را تقویت کرده، احساس ارزشمندی او را گسترش دهیم؛ 4- از مزایای پرسش و مشاوره بهرهمند شویم. بخشی از روابط ما با کودک و نوجوان، از طریق پرسش و پاسخ شکل میگیرد. باید ماهیت این رابطه را به خوبی بشناسیم و آن را اصلاح کنیم. ما نباید تنها به پرسشی که در موضع معلم از کودک و نوجوان میپرسیم اکتفا کنیم، بلکه لازم است گاه در موضع شاگرد نیز از او چیزهایی بپرسیم. چه اشکالی دارد که ما برای یادگرفتن از فرزندمان چیزی از او بپرسیم؟ و یا چه اشکالی دارد که سؤال ما برای همفکری و مشارکت فکری انجام گیرد؟ اصل 19: یادگیری و یاددهیبه دانشآموزان و فرزندانمان نگرش تحقیقی بدهیم نه نگرش تقلیدی. دانشآموزان و فرزندانمان را ایدهآلی نبینیم و بدانیم که آنان نیز مانند ما ممکن است مرتکب خطا شوند. تنها باید بیاموزند که از هر خطایی میتوان درسی آموخت. یاددهی ما بر یادگیری متربی استوار است. مطلوبترین شکل در رابطة میان یاددهنده و یادگیرنده این است که یادگیرنده فعال و کشفکننده باشد و یاددهنده هدایتگر و راهنما. اصل 20: نقش و جایگاه مربی و متربیباید توجه داشت که هرکس در سلسله مراتب وجود و در اجتماع انسانی جایگاهی دارد. جایگاه مربی پیوسته بالاتر و والاتر از متربی است. توجه به ارزش، قابلیت و استعداد متربی از طرف مربی، هرگز به معنای بالاتر بودن متربی نسبت به مربی نیست. یکی از مسائلی که در تربیت باید پیوسته مدنظر باشد و به متربی آموخته شود این است که خود را نسبت به مربی متواضع و کوچک بشمارد.
برچسبها: اصول تربیتی, تربیت, ابعاد تربیت, انگیزه
+ نوشته شده در دوشنبه سی ام مرداد ۱۳۹۱ساعت 8:32  توسط نظري
|
|